بسم الله الرّحمن الرّحیم

نکات جالب و تأمل برانگیز قسمت اول سری جدید مجموعه:
۱- در صحنه های ابتدایی قسمت اول سری جدید، شاهد هستیم که پارسا پیروزفر (بیژن)، در حال ورزش در ساحل است و زنی که دوست وی است، دوان دوان می آید و شروع به صحبت می کند و در این مکالمه، بیژن را با نام « کاسانوا » صدا می کند. کاسانوا واژه ای با بار معنایی شدید جنسی است که در فرهنگ آمریکایی، که در آن بی بند و باری کلامی و عملی بسیار رایج است، کاربرد دارد. مترادف فارسی دقیق آن هنوز ازائه نشده است [ چون در فرهنگ اسلامی - ایرانی، این چنین لغات رکیک و جنسی، کم کاربرد است؛ مخصوصاً در فضای اجتماعی ]، ولی این لغت برای مردانی استفاده می شود، که برای زنان، از نظر جنسی بسیار جذاب و فریبنده اند.
فلسفه ی این لغت هم باز می گردد به نویسنده ای ایتالیایی منحرف و زن باره به نام « جیاکومو کاسانوا » که عاشق بهره برداری جنسی و روابط نامشروع با زنان بود. به این دلیل، تعریفی که برای اصطلاح « کاسانوا » ارائه می شود، عبارت است از « مردی زن پرست، مشتاق زن و دختر باز که در اغواگری زنان، هنرمند و بسیار کارکشته است. »
۲- در همان صحنه، در انتهای مکالمه، تصمیم می گیرند که با یکدیگر قرار بگذارند. در این جا، واژه ی date ادا می شود که لغتی است که فقط در روابط نامشروع و برای ملاقات های دوست پسر - دوست دختری و نامزدها استفاده می شود. از آن جایی که این دو نفر، تا بدین جای سریال، نامزد نیستند، پس این بدان معنی است که نویسنده، این دو مرد و زن را دوست پسر و دوست دختر در نظر گرفته است. البته ای کاش این دو، پسر و دختر بودند؛ در حالی که هر دو، زن و مردی بیوه هستند که که یکی نزدیک میان سالی و دیگری به مرز کهن سالی رسیده است.
۳- نکته ی دیگری که در این صحنه، جلب توجه می کند، صدا کردن نامحرمان، یکدیگر را با نام های کوچک است که در فرهنگ ایرانی - اسلامی، امری مذموم و غریب است. بیژن و آن دختر خانم آمریکایی، یکدیگر را با نام های کوچک صدا می کنند.
۴- در صحنه ای که گویا مربوط است به کلاس تشریح مغز، بیژن در حال توصیف اجزای مغز و ارائه ی توضیح پیرامون عملکرد مغز است.
توضیحات بیژن، کلاس را بیشتر به کلاس درس روانشناسی تبدیل کرده است تا کلاس تشریح مغز.
به مغز می گوید خودشه همون چیزی که می بینیم و همون چیزی که می دونیم
رؤیاها توهمات و خیالات را در حد مغز محدود می کند - پس روح چه؟!
تمامی احساسات را در حد مغز خلاصه می کند - پس قلب چه؟ مجدداً روح چه؟ همه چیز مادی است؟
سخن گفتن را ارزشمندترین تفاوت انسان و روح می داند نه روح را و شعور را - سخن گفتن یکی از جنبه های شعوری است نه همه اش
۵- در صحنه ای، دوست دختر بیژن جمله ای را می گوید که به نظر از اعتقادات نویسنده ی مجموعه بیان می شود: " ما همه ماشین های یک کارخانه هستیم، با اندازه ها، رنگ ها و مارک های مختلف. " در این جمله، در واقع وی انسان را به ماشین و خدا را به کارخانه تشبیه می کند.
۶- بیژن و جانت پرستار، یکدیگر را به اسم کوچک صدا می کنند. هم چنین بیژن شروع به پرسش سؤالاتی راجع به زندگی و روابط خصوصی ژانت می کند که این به معنی پرسیدن از زندگی شخصی، تجسس و نوعی حرمت شکنی است. در این صحنه، بیژن از ژانت می پرسد که چه خبر؟ بالأخره از تو خواستگاری کرد؟ و ژانت پاسخ می دهد: نه. می خواهد به همین ترتیب با همین به زندگی ادامه دهیم. این یعنی علناً این که می خواهیم با هم به روابط نامشروع، زنا، و عیاشی ادامه دهیم. در پاسخ هم بیژن به نشانه ی هم دردی می گوید: امان از دست مردان فرانسوی.
۷- دوست خلبان بیژن، یک آمریکایی است با لهجه ی غلیظ آمریکایی تگزاسی، پیراهنی با یقه ی باز بر تن دارد و با کمال تعجب، کاملاً هم شبیه جورج دابلیو بوش است؛ این خلبان یک گاوچران به تمام معناست. لازم به یادآوری است که جورج بوش نیز اهل تگزاس بود.
۸- قبل از پرواز کردن، بیژن و آن خلبان، به عنوان خداحافظی، صدای گاوچران ها را در می آورند. این صحنه تا حدی به انسان این حس را تلقین می کند که بیژن ایرانی، یک آمریکایی به تمام معنا و از فرق سر تا نوک پا غربی شده است. بعد از این صحنه، بیژن از روی منطقه ی هالیوود عبور می کند. این جاست که به نظر می رسد مجموعه ای کاملاً هالیوودی تحویل مخاطب شود؛ مجموعه ای با ظاهری ایرانی و با روح هالیوودی.
۹- برج های دوقلو پابرجایند. استثناً این بار گویا کارگردان حرفه ای عمل کرده است. از آن جایی که این مجموعه در سال های پس از ۱۹۷۹ میلادی که مصادف است با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ساخته شده است، و فیلم نیز پس از سال ۲۰۰۱ ساخته شده است، پس کارگردان باید نمایی از منهتن را که در سال حدوداً ۱۹۷۹ از آن جا فیلم برداری شده است، در مجموعه به نمایش در آورد. فیلم در سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ ساخته شده است؛ یعنی بعد از فاجعه ی ۱۱ سپتامبر
۱۰- بیژن در کافی شاپی، پشت به فیلم های انقلاب ایران در حال پخش از تلویزیون فرانسه، نشسته است. دوست دخترش، مجله ی تایمز را به بیژن می دهد که در آن سال، امام خمینی (ره) شخصیت برگزیده ی سال مجله ی تایمز شد. بیژن عکس را حدوداً ۳ ثانیه نگاه می کند و سپس آن را روی میز می گذارد.
بیژن در این صحنه، اهدافش را در زندگی، این گونه تعریف می کند: بیژن دوست دارد خوش باشد و حال و حوصله ی هیچ نوع تنشی را ندارد. شخصیتی از جوانان ایرانی که خارجی ها دوست دارند نشان دهند. بیژن تقریباً ۵۵ ساله، جوان ۲۰ ساله ی کنونی ایرانی است.
دروغ در ترجمه و زیرنویس:
پس از اتمام جلسه ی تشریح مغز، آن دختر آمریکایی (دوست دختر بیژن) سراغ بیژن می آید و شروع می کند به صحبت که در خلال این مکالمه، بیژن به او می گوید:
" کارهای مهم تری از راه افتادن دنبال دخترهای خوشگلی مثل شما دارم " و از آن جایی که این جمله، مفهومی بسیار زننده دارد، به صورت مقابل ترجمه می شود: " کارهای مهم تری از تعقیب شما دارم. "
سپس در همین صحنه، آن دختر، بیژن را با لغت Charming (چارمینگ) که به معنی دلبر و جذاب است صدا می کند که در زیرنویس فارسی، اصلاً این قسمت ترجمه نمی شود.
در صحنه ای دیگر، دوست دختر بیژن، به وی می گوید: دو نفر از کسانی را که از همه بیشتر دوست دارم، دارند روی تخت خود من، به من خیانت می کنند [و با هم همبستر شده اند].
القائات مجموعه:
۱- موضوعی که این قسمت از مجموعه تلقین می کند این است که چقدر کسانی که غرب زده اند و از ایران دورند، منظم هستند و همه ی کارهاشان روی برنامه ریزی است و پس و پیش نمی شود. مدام ورزش می کنند و هر روز صبح زود از خواب بر می خیزند. انسان هایی کاملاً فرهیخته و بافرهنگ هستند. کسانی که در خارج می مانند را انسان هایی پرت از واقعیت و خیال باف نشان می دهد.
۲- بیژن، از ایران به دور است و در منطقه ای خوش آب و هوا در شهر نیویورک زندگی می کند و منظره ای را هر روز صبح می بیند که ایرانیان آرزویش را دارند تا چند هفته در سال و آن هم در تعطیلات نوروزی و تابستانی ببینند.
۳- به دختر بچه یاد می دهند که اگر می خواهی بزرگ شوی باید به مدرسه بروی ولی یاد نمی دهند که اگر می خواهی بزرگ شوی، نباید با لباس نیمه برهنه بیرون بروی. از بچگی باید کم کم تمرین کرد تا با لباس نیمه برهنه دختر بیرون نرود.
برخی از نکات منفی زندگی وی عبارتند از:
۱- ۳۰ سال زندگی بدون ازدواج و روابط نامشروع. هرچند که این ها اصلاً در زندگی یک انسان غربی عجیب نیست، ولی این نوع زندگی برای یک ایرانی مسلمان، اصلاً عادی و مقبول نیست. داشتن ۵ سال رابطه ی در حد اتاق های خلوت، بدون محرمیت پس از فوت همسرش تا این سن قریب ۳۰ سال هنوز ازدواج نکرده است. این نشان دهنده ی بی توجهی وی به جایگاه مقدس ازدواج و ملعون بودن کسی که است که بدون عذر مجرد بماند.
۲- در جست و جوی زنی مسلمان نیست و به زنی مسیحی چون در اطرافش است و برایش جذاب است بسنده می کند
۳- بیژن، زندگی در حال را با دفن کردن خاطرات و نوعی فراموشی تحمیلی اشتباه گرفته است.
نکاتی از عیوب فنی:
۱- گریم پارسا پیروزفر، غیرحرفه ای است و جلب توجه می کند. نحوه ی آرایش موهایش بسیار مصنوعی است و رنگ موهای قهوه ای اش نیز پس از ۳۰ سال، به رنگ طلایی-سفید تغییر پیدا کرده که در نوع خود عجیب است.
۲- حرکات بیش از حد پیروزفر هنگام حرف زدن به خصوص در سر و دست ها و حتی چشم هایش مشهود و افراطی است.
۳- از آن جایی که مادر آن دختر بچه، یعنی مادر آیسا که پائولا نام داشت، لهجه ای آمریکایی نداشت و ته چهره اش هم ایرانی بود، حدس زدم که وی از همان دست ایرانیانی است که می خواهند خودشان را شبیه زنان خارجی کنند. در تیتراژ پایانی مجموعه که نگاه کردم، متوجه شدم که نام واقعی وی، سمره تقیوند است. زنی ایرانی را به عنوان زنی آمریکایی، بدون حجاب، جلوی دوربین می آورند تا ما سرگرم شویم. هرچند به نظر می رسد که وی از ایرانیانی است که در آمریکا زندگی می کنند و اینان هم بازیگر هم وطن ارزان قیمت گیر آوردند (چه بسا مجانی)، گفته اند مفت چنگمان. بیا و چند صحنه بازی کن.
به هر حال این قسمت اول این مجموعه بود و مشخص نیست که آیا ادامه ی آن نیز به این صورت است یا چه بسا مفید و آموزنده خواهد بود که احتمالاً نیز چنین شود.
خدایا چنین کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار