و اما انتخابات (1): دور دوم، تردید دوم/مطهری تأیید صلاحیت نمی شد، رأی نمی دادم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
چند ماه در نوشتن وقفه افتاد. حتی درباره ی انتخابات هم ننوشتم. گاهی آدم سر در لاک فرو می برد و به خیال خود می خواهد کم گویی کند ولی روزه ی سکوت پرگویی چون بنده ی حقیر بسیاری از دوستان و مخاطبان را متعحب کرد و مستقیم و غیر مستقیم می پرسیدند که چرا یادداشتی نمی نویسی، نشریه ای چاپ نمی کنی، نه حرفی، نه حدیثی. اگرچه ما معاذ الله نه خداییم و نه از صفات او حتی در ابعاد انسانی آن چنان برخورداریم، ولی به هر حال گاهی اوقات ما هم بدمان نمی آید که کارمان حکیمانه باشد. البته بنده جزء گروه «نه مشارکت نه تحریم» نیستم ولی به هر حال ما هم ادبیات خاص خودمان را داریم. بنده دستم به صفحه کلید نمی رفت. حال این قسم تحلیل ها بماند برای یادداشت های آتی و اما چند خط درباره ی جمعه 15 اردیبهشت 91!
دور اول رأی دادم. به مختصری دور دوم نبود، ولی مختصری که می خواهم بنویسم مهم تر از این اقوال است. دور اول بیست و چهار نفر بودند ولی دور دوم تنها شش نفر. در این باره هم در یادداشت های بعدی خواهم نوشت. ناگفته زیاد است، این هم یکی.
حرف، حرف حال و هوای انتخابات، سیاست، کشور و دل ماست. تا به حال هیچ انتخاباتی را تحریم نکرده بودم ولی این دوره فکرم مشغول شد. خیلی؛ مخصوصاً بعد از رد صلاحیت علی مطهری. با دوستان که بحث می کردیم، می گفتم که شک نکنید رد صلاحیت این چند نفر (مطهری، کاتوزیان و عباسپور) کاملاً از پیش طراحی شده و موقتی است و نهایتاً توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت می شوند. این که به چه انگیزه ای هیأت اجرایی (دولت) این چند نفر را رد صلاحیت کرد فعلاً بماند، اما همین رد صلاحیت جرقه ای زد در ذهنم و از خود پرسیدم که اگر علی مطهری در نهایت هم رد صلاحیت می شد باز هم در انتخابات شرکت می کردی؟ بعد فهمیدم چقدر انگیزه ی رأی دادن هم چون بنده ای هم کم شده! عجیباً غریبا! چرا باید رأیم وابسته به حضور یا تأیید صلاحیت یک شخص می بود؟ بنده ای که فکر می کردم علقه ام به نظام زیاد است، چرا باید به چنین دردی مبتلا می شدم؟ درد تحریم؟
جواب واضح بود ولی تلخ. انتخابات در زمستان بود و حجت های شرکتم در انتخابات مانند برگ های خزان ریخته بودند و چند تک برگی بر روی شاخه های تکیده ی چنار خود نمایی می کردند. ولی پاسخم را سریع گرفتم؛ نه! اگر علی مطهری رد صلاحیت می شد در انتخابات شرکت نمی کردم. به همین سرعت که به این نتیجه رسیدم، حال برخی از کسانی را که به نظام جمهوری اسلامی با همان مبانی مشخص و اصول اولیه و اصیل، اساساً و اصالتاً اعتقاد دارند درک کردم که چگونه ممکن است همه ی آن باورها را داشته باشی ولی میل به رأی دادن نداشته باشی.
فهمیدم که آنان هم اکراهاً تحریم می کنند. آن دسته ی خاص، ممکن است حتی خون دل خورده باشند به واسطه ی حفظ، بقا و رشد این نظام، ولی باز هم اکراه داشته باشند که رأی بدهند. فهمیدم که چرا به خاطر ورود یکی دو نفر به مجلس، به پای صندوق رأی نمی روند و تحریمشان را نمی شکنند. چون فضا، فضای قهر و دعوا و یأس است. مردم از قهر و دعوا خسته و مأیوس شده اند. فلان سیاست مدار، سیاست دارد؛ خیلی از همین مردم که مأیوس شده اند و در رأی دادن سست، به خاطر حمایت از مظلومیت برخی از همین سیاست مداران بوده است، ولی آن ها رأیشان را هم می دهند و موضع اپوزیسیون و مصلحانه یشان را نیز می گیرند. اگر چه آن ها هم قطعاً برای خود دلایلی دارند که شاید هم منطقی باشد.
ان شاء الله یادداشت های تکمیلی در این باره به زودی درج خواهد شد.
حالا پس از اتمام انتخابات می خواهم به طور خاطره گونه از انتخابات بنویسم. از خاطرات و نتایج انتخابات مجلس نهم و نیز پیش بینی و تحلیل انتخابات ریاست جمهوری یازدهم. ان شاء الله از این پس وبلاگ هفته ای چند بار به روز می شود نه ماهی یک بار.
ان شاء الله به بحث نمایندگان مجلس نهم و ریاست مجلس هم خواهیم رسید؛ بحث شیرین ریاست مجلس نهم!
برچسبها: انتخابات مجلس نهم, علی مطهری, تحریم انتخابات مجلس, نه مشارکت نه تحریم