منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

ما هم موافقیم/عنوان: 400 دلیل برای ضرورت حضور خاتمی/پیرو تکمیل 40 دلیل محمدرضا جلائی پور


بسم الله الرّحمن الرّحیم

ما هم موافقیم آقای جلائی پور! پیرو مطلب 40 دلیل در ضرورت نامزدی خاتمی محمدرضا جلائی پور، ما حمایت خود را با افزودن 360 دلیل دیگر به دلین 40 دلیل و اعلام حمایت از حضور خاتمی با 400 دلیل را اعلام می کنیم:

1 تا 40= همان ها که محمدرضا جلائی پور گفت.

41- از آن جا که در دلیل چهلم، آقای جلائی پور به این نتیجه رسیده بود که سید محمد خاتمی حتی بر فرض درست پنداشتن نقدهای موجود، باز هم خیر الموجودین است، ما هم می افزاییم که حال که ایشان خیرالموجودین است، پس لطفاً موجود شود و پس از نامزدی، اجازه بدهد تا مردم بتوانند قبای ریاست جمهوری را به عقد این نامزد محبوب در آورند. ولی از آن جا که آقای خاتمی در جلسه ای گفته که "اگر من رأی نیاوردم، شما جواب آبروی رفته ی مرا خواهید داد؟"، باید ببینیم این خیر الموجودین آیا وجودش را دارد که موجود شود یا نه؟ ما هم می گوییم: "ای خیر الموجودین! وجود موجود شدن پیدا کن!

. . . 

[از دلیل 41 تا 99، در راستای حمایت از حضور آقای خاتمی و اثبات خیر الموجودین بودن و این که ایشان به هر حال حرف ندارد و ما فقط او را می خواهیم، حتی اگر ثابت شود که نه وجودی دارد و نه خیر الموجودین است، می باشند.]

...

100- خاتمی کسی است که بنیاد باران را تأسیس کرده و هوای تهران و نیز کلان شهرهای تهران و نیز اقصا نقاط کشور، بسی آلوده است. بدین ترتیب وجود رأی این بنیاد برای بارش باران و زدودن آلاینده ها و ذرات معلق کم تر از 10 میکرون و شاید حتی از بین بردن ذرات کم تر از 2/5 میکرون، بسیار مفید فایده است. البته! عده ای بر این باورند که این بنیاد باران، باران هایش اسیدی بوده و منجر به افزایش آسیب های ناشی از حضور و وجودش می شود، اما م بر این باوریم که «در بیابان، لنگه کفش (!) هم نعمتی است» و بنا بر همین استدلال که توپ تکانش نمی دهد و دندان شکن است، از آقای خاتمی تقاضا می کنیم که علی رغم این سیاه نمایی ها علیه ایشان، بیاید تا ما بتوانیم بگوییم! آن مرد آمد! باران آمد! آن مرد در باران آمد! ... و ... خیس شد ... اما نه! او چتر داشت! ... و ... برخی هنوز نمی فهمند که می توان زیر باران بود و خیس نشد! همان طور که می توان در فتنه بود و در حصر نرفت! همان طور که می توانی دیگران را خانه نشین کنی و در سال 88 بگویی ابطال انتخابات، ولی در سال 91 بگویی من به موسوی گفتم که تقلب نشده!

چه زیبا! این مرد بارانی است! و چه زیبا می بارد! مردی که خودش را خیس نمی کند، ولی همه با باران او خیس می شود! ... آری ... این مرد می تواند!

...

[از موارد 101 تا دلیل 199، دلایل متعدد و براهین متنوع آورده می شود که چرا خاتمی این قدر توانمند است و این سیاست مدار یزدی چگونه این قدر پیچیده و هوشمندانه و خلاقانه و زیبا و فریبنده و دلربا و زیرکانه و فعالانه و تؤاماً با ناز و ادا، ... با دست پس می زنه، با پا پیش می کشه، دل دیوونرو، به آتیش می کشه... ولی نه مملکت را به آتش می کشاند و نه خود را فتنه گر می داند و نیز هنوز که هنوز است، این قدر به نظام لطف دارد، که منت بر سر آن نهاده و به اویش اجازه می دهد تا بتواند از دلش در بیاورد و وی را راضی کند که تو رو خدا بیا و ما را نجات بده! ای ناجی! ای باقلوا! ای شیرینی یزدی! ای رابرت دنیرو عرصه ی سیاست بین الملل! ای شهاب حسینی سیاست داخلی! ای جیگر!]

...

200- آقای خاتمی باید بیاید چون اگر اون نیاید، که بیاید؟ چه کسی از او بهتر؟ از دیگر سو؛ وقتی این همه آدم می خواهند بیایند -و من و دوستانم نیز به دلیل این که هنوز دانشجو هستیم نمی توانیم بیاییم وگرنه به آمدن فکر می کردیم و به این همه درخواست و پویش و موج و کمپین دعوت از خود پاسخ می دادیم و شاید می آمدیم- پس چرا ایشان نیاید؟ ایشان هم بیاید؛ بخیل که نیستیم. تازه! اگر هم بخیل باشیم، به هر حال ایشان چیز دیگری است و حضور ایشان باعث می شود که امواج خروشان ملت حتی اگر شده برای زیارت ایشان، به پای صندوق های اخذ رأی می آیند و شاید صدقه سر ایشان هم که شده، نظام فکستنی ما بتواند باز هم عمر کند، لا اقل تا سید خندان خوش پوش و خوش نوش و با خروش و عبا به دوش و فراری دهنده ی موش و زره علیه فتنه پوش و محور شرارت در زمان جرج بوش و نه اهل حرص و جوش، شاید بتواند با فداکاری، منت بر سر ما نهاده و قدم رنجه کند و بیاید. مثل سیندرلا، به روی فرش قرمز ... ولی ... به شرطی که وقتی می آید خرامان بیاید و با پویش بیاید و با ناز و ادا بیاید و الا این سیندرلای سیاست ایران، کفش از پایش می افتد. خاتمی خود می داند که باید خرامان رفت، آرام رفت، دلارام رفت، وقتی که رفتنی شدی و جایت محکم شد، حال می توان دیش دام دارام دارام رفت!

...

[دلایل 201 تا 299 در راستای تبیین هنر سیاست ورزی و راز بقای این سید خندان در سیاست است که چگونه می توان هم از توبره خورد و هم از آخور ولی به روی مبارک نیاورد و همیشه هم طلبکار بود و تازه منت هم گذاشت بر سر صغیر و کبیر!]

...

300- ایشان مخالف فیلم 300 است و بسیار برای آبروی نظام و شوکت ایران و حکمت یزدان جایگاه ویژه ای قائل است ولی تؤاما به عدم پا گذاشتن روی دم ضد نظام و هژمونی ابرقدرت ها و قدرت استعمارگران و دزدان نیز توجه دارد! خیلی مقتدرانه عمل می کند و سیاست خارجی و نیز درایت داخلی اش این قدر مدبرانه است که آورده اند، در انتهای ریاست جمهوری ایشان، مرغ و خروس ها به جای جنگ و دعوا، آموخته بودند که به قدقدقدااا... و قوققولی قوققووو... کردن عادت کنند و هرگز از چارچوب گفت و گوی متمدنانه خارج نشوند و نیز آورده اند که پرنده ای که اسکل نامش است، تقصیرها و معایب خودش را به نحوی هوشمندانه آموخته بوده که توجیه کند. در خصوصیات این پرنده نوشته اند که او وقتی برای زمستان غذا جمع آوری می کند، طولی نمی کشد که محل نگهداری آنها را فراموش کرده و به خاطر همین با مشکل مواجه می شود، یا هنگام خانه سازی فراموش می کند که خانه اش را کجا ساخته است و اگر از لانه اش بیرون بیاید راه بازگشت را پیدا نمی کند. پس از دوران اصلاحات، وقتی دیگر پرندگان از اسکل می پرسیدند که چرا راه خانه ات را گم می کنی، با طنازی خاصی شروع به خر کردن پرندگان دیگر می کرده و می گفته: "نمی گذارند من به خانه ام برسم. سر راه راه زنان مرا لخت می کنند و من از طرفی حجب و حیایم نمی گذارد که لخت در جامعه تردد کنم و از دیگر سو پولی ندارم تا با تاکسی یا لا اقل مترو یا اگر نشد دیگر حداقل با بی آر تی بتوانم به منزل برسم. ضمن این که این قدر هوا آلوده شده و من هم بنزینم سرب دارد متأسفانه و استانداردش هنوز یورو 2 است بدبختانه چون تحریم هستیم، اسید لاکتیک ترشح شده در بال هایم زیاد می شود و عضلاتش منقبض گشته و مرا زمین گیر می کنند.

نقل شده که پرندگان دیگر پس از شنیدن دلایل معقول و دروغ های زیرکانه ی اسکل، این قدر خر می شدند که پس از هر جمله ی اسکل می گفته اند: عر عر! [یعنی آره! آره! تو راست می گی و ما هم باور کردیم و خر شدیم!]

این گونه اسکل هر چه می شد می گفت حمل و نقل عمومی و آلودگی هوا و ترافیک تهران که به هیچ قول و قراری رحم نمی کند و گرانی ها و بیکاری، باعث شده که من هر هفته یک بحران داشته باشم و خلاصه این قدر این روزگار به من فشار می آورد، که حس می کنم گروه هایی گماشته شده اند تا هی به من فشار بیاورند. فکر کرده اید الکی است که قیافه ام این گونه فندقی و صیقلی شده؟ از بس که این گروه ها، به من فشار می آورند.

از یادگارهای اسکل، نهادینه کردن واژه ی فرافکنی در قالب مظلوم نمایی و با مفهوم نمی گذارند و نمی خواهند است که در برخی لغت نامه های محلی گونه ای از گویش ها(!)، جلوی نام اسکل نوشته اند «پرنده ی فرافکن تو دل برو».

...

[از مورد 301 تا 399 تلاش کردیم تا تبیین کنیم که اسکل بودن الزام بد نیست و اسکل کردن است که خیلی بد است، مگر این که بلد باشی چگونه اسکل کنی که کسی نفهمد. کلاً بد هم خیلی چیز بدی نیست و اصولاً همه چیز نسبی است و بیایید همه چیز را نسبی ببینیم و این که الآن ساعت چند است و من کجام و نسبتاً دارم می نویسم یا نسبتاً دارم فکر می کنم یا هر سه؟! با این وجود آیا می توان گفت که بهترین گزینه خاتمی نیست؟]

...

400- اگر هم خاتمی بیاید و تأیید صلاحیت بشود، درست است که دیگر نمی تواند بگوید که نمی گذارند بیایم و گفته اند نیا و بعد بگوید «میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است» و سپس به این نتیجه برسد که پس کشور و مردم و نظام هنوز مجدداً به این شایستگی نرسیده اند که او رئیس جمهورشان شود، ولی! اگر هم رأی نیاورد، باز هم هیچ چیز از ارزش هایش کم نمی شود، همان طور که ما اگر باز هم به جام جهانی نرویم، هیچ چیز از ارزش هایمان کم نمی شود یا اگر در المپیک خوب نتیجه نگیریم، هیچ چیز از ارزش های ما کم نمی شود و بهترین نتیجه را ما گرفته ایم و بس.

حال که این 400 دلیل تمام شد، باید بگویم که آقای سید محمد خاتمی! انصافاً اگر نیایی دیگر نه برایت نامه می نویسیم، نه دلیل می تراشیم، نه می گوییم خوشگلی و اصلاً قهر قهر تا روز قیامت! خاتمی جون! بیا دیگه! تو رو خخخدا!



بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «خبرنامه دانشجویان ایران»



برچسب‌ها: سید محمد خاتمی, محدرضا جلائی پور, 40 دلیل برای ضرورت حضور خاتمی, 400 دلیل برای حضور خاتمی
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۲/۰۱/۰۲ساعت 23:59  توسط احسان رستگار   |