منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

آیا امام حسین شهیدتر است؟


به مناسبت شهادت امام حسن عسكری (ع)               

كلهم نور واحد؛باورهایی خرافی درباره شهادت،ائمه و هیأت                    


بسم الله الرّحمن الرّحیم

احسان رستگار، سرویس فرهنگ و مذهب نیمروز:

سرویس فرهنگ و مذهب نیمروز، به مناسبت شهادت امام حسن عسکری، لازم دانست تا در زمینه ی جایگاه تعالیم اسلامی و ائمه ی معصومین در میان جامعه با ذکر خاطره ای، در باب عدم پرداختن به شخصیت والای برخی ائمه ی معصومین، مطلبی تهیه کند که در زیر می آید:

سوار تاکسی شدم. عجله داشتم. به راننده گفتم برویم مرکز شهر. راه افتادیم. به آینه ی راننده که نگاه کردم، دیدم نشان فَروَهَر آویزان کرده. از راننده پرسیدم، این علامت فرهور را عقیدتی آویزان کرده اید یا تزئینی؟ زرتشتی هستید؟ گفت: بله. فروهر است! زرتشتی هستم. گفتم: جالب است. این روزها اقلیت های دینی خیلی به علائم دینی شان مانند فرهور و صلیب علاقه نشان می دهند تا شیعیان. این قدر که شماها صلیب و فروهر از گردن و ماشینتان آویزان می کنید، مسلمانان نه آیت الکرسی این قدر آویزان می کنند و نه انگشترهای عقیق به دست می کنند. خندید و گفت: بله. گفتم ما مسجد داریم و مسیحیان کلیسا، شما چه دارید؟ اسم مکان عبادی شما کنیسه است اگر اشتباه نکنم درست است؟ گفت: بله. کنیسه است.

پرسیدم زرتشتی ها خیلی تقید دارند روی دینشان؟ یعنی مثلاً اسلام جامع ترین دین است. اگر فرضاً صد دستور و تعالیم اصلی داشته باشد، مسلمانان باید به صد تقید پایبند باشند، خب طبیعتاً سخت تر است. اما شما قطعاً تعالیم و دستوراتتان در حد پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک است که با نشان فرهور آویزان کرده اید. گفت: بله. ما مقیدیم. ما ایرانی هستیم، عرب نیستیم! گفتم: چه ارتباطی داشت؟ دین که به قومیت ربطی ندارد! الان مسلمان داریم در ایران، مسلمان هست در آمریکا، زرتشتی مانند شما داریم در ایران، زرتشتی داریم در اروپا! دین یک مکتب است، عقیدتی است، قومی و قبیله ای که نیست. یک سبک زندگی است، یک تفکر است. گفت: به هر حال ما عرب نیستیم. احساس کردم دارد کنایه می زند به دین ما. گفتم: عرب بودن بد نیست، خوب هم نیست، ایرانی بودن هم عیب نیست، حسن هم نیست، هرچند اگر گذشتگان ما پیشینه ی روشن تری داشته باشند نسبت به دیگر اقوام زمان خود. گفت: بله. از این جهت گفتم که ایرانیان همه زرتشتی بوده اند. گفتم بله! زرشتی بوده اند پیش از اسلام. گفت: ما با شمشیر و زور دینمان را انتخاب یا عوض نکرده ایم. گفتم: بروید از مردمی که الآن هستند بپرسید آیا به ضرب و زور مسلمان هستند یا با اختیار و انتخاب خود. گفت: خب بله. ولی زرتشت تنها پیامبری بوده که در ایران زندگی می کرده. گفتم: بر فرض که درست هم باشد، ما باید بهترین دین و مکتب را استفاده کنیم. مثلاً الآن همین ماشین که سوار هستیم مگر ابداع ایرانیان است؟ خیر! ولی ما استفاده می کنیم چون وسیله ی مفید و لازمی است در این دوره و زمانه.

خلاصه بعد چند دقیقه بحثمان ادامه پیدا کرد تا به مقصد رسیدیم. داشتم پیاده می شدم که سرش را به سمتم برگرداند و گفت: شما چرا همه با خودتان مشکل دارید؟ گفتم یعنی چه؟ گفت مثلاً شما ابوبکر و عمر و عثمان را قبول ندارید و سنی ها هم یازده امام شما را قبول ندارند. داستان قدیر خم و حجة الوداع را تعریف کردم و اقوال مختلف اهل تسنن و تشیع و حتی نظر اسلام شناسان غیر مسلمان را نیز توضیح دادم و روشن شد که بحث اصلی، مسأله ی برداشت های متفاوت است از منظور پیامبر از حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه که قلب و لب کلام خطبه ی غدیر می باشد.

گفتم در احادیث حضرت محمد (ص) هم داریم که در آخر الزمان امتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند که فقط یکی از آن ها اهل حق و بهشتند و مابقی اهل باطل و دوزخ. این اختلاف عقیده ها نیز حکایت از تحقق همان تفرق در امت اسلام است.

حدود ایام شهادت امام رضا (ع) بود. گفت مثلاً که گفته امام رضا شهید شده؟ امام حسین شهید است نه امام رضا. می خواست آن انگورها را نخورد تا شهید نشود. امام حسن و امام حسن عسکری که زهر خورده اند چرا شهید است؟ گفتم این دیگر چه استدلالی است؟ اولاً ما در احادیث داریم که کلهم نور واحد و ثانیاً یازده امام شهید شده اند و امام زمان نیز به شهادت خواهند رسید. هم امام حسن (ع) و هم امام رضا (ع) و امام حسن عسکری (ع) شهید شده اند. امام رضا (ع) به اختیار که انگور را نخوردند. مأمون گفت بخور، امام رضا گفت نه! به اختیار نمی خورم، مأمون هم گفت اگر نخوری همه ی این سربازان که اینجا هستند خونت را خواهند ریخت، پس به اختیار نیست. امام رضا (ع) هم به زور مجبور به خوردن آن جام زهر انگور شدند. دلیلش هم دوری از آلوده شدن دست آن سربازان به خون امام و نیز جلوگیری از خون و خونریزی بی مورد بود. امام حسن هم توسط زنش جعده -که فریب وعده ی ازدواج با یزید و دریافت جایزه ی مالی شد- با زهر در غذایشان به شهادت رسیدند. اتفاقاً آن شهادت مظلومانه تر است تا شهادت امام حسین (ع) نشان به آن نشان که الآن شما فکر می کنید ایشان فقط از دنیا رفته نه این که شهید شده یا مثلاً زهری که معتمد عسکری به خورد امام حسن عسکری داد و پس از چند روز ایشان از دنیا رفتند، آیا مصداق شهادت نیست؟

دیدم فکرش مشغول شد و ساکت شد. گفتم امام حسین (ع) را از مسلمان و نامسلمان تا زرتشتی و مسیحی، همه و همه شهید می دانند. همه می گویند نماد آزادگی و شجاعت است، به هزار و یک دلیل که یکی از آن ها تبلیغات خوب و اطلاع رسانی و عزاداری ها و مناسبات محرم و صفر است، اما آیا در مورد امام حسن (ع) نیز ماجرا به همین منوال است؟ خیر. آیا دلیلش شهیدتر بودن و معصوم تر بودن و بهتر بودن امام حسین (ع) است؟ خیر. دلیلش این است که ما درباه ی مظلومیت و کربلای امام حسین به اندازه ی کافی توضیح دادیم ولی درباره ی مظلومیت و صلح امام حسن نه. صلح امام حسن هیچ کم از کربلای امام حسین ندارد؛ اما چون در قیام کربلا، پهلوانی و خونریزی و وسیع تر بودن ماجرا بیشتر است، برخی فکر می کنند که پس امام حسین (ع) از باقی ائمه شهادتش کم و کیف بیشتری داشته است. همه به حال امام حسین لا اقل یک دهه عزاداری می کنند و حرمت می گذارند، آیا برای امام حسن نیز همین طور است؟ آیا حتی در روز شهادت ایشان شما کسانی را نمی بینید که صدای آهنگ های غنا و حرام از ماشینشان بیرون نمی آید؟

پس اتفاقاً مظلومیت امام حسن بیشتر است؛ این قدر مظلوم است که الآن شما می گویید شهید نیست و برخی دیگر هم می گویند چرا صلح کرد یا کاش او هم می جنگید. مگر میزان حقانیت به خونریزی است؟ حقانیت صلح امام حسن با قیام امام حسین با انگور خوردن امام رضا همه به یک اندازه بود و هر کدام اگر صورت نمی گرفت، اسلام از میان می رفت. این اعتقاد شیعیان است. صحبتم را با راننده تمام کردم و بعد پنج دقیقه بحث به دلیل عجله پیاده شدم و رفتم.

اما یاد چند خاطره از برخی عقاید در ایام عزاداری امام حسین (ع) و محرم افتادم و آن بحث اسلام مسیحی است. اسلامی که در آن مسلمانان معتقدند که امام حسین (ع) به شهادت رسیده و حالا که وی به شهادت رسیده، مستمسک پاک کردن گناهان ماست مانند مسیحیان که معتقدند حضرت مسیح به صلیب کشیده شده و زجر کشیده و بار گناهان ما را به دوش کشیده است. این دیدگاه ها هم از جهت عقلی و هم نقلی اساساً باطل است.

روزی داشتم با فردی که ظاهر الصلاح بود و خیلی ادعای هیأت و عزاداری اش می شد درباره ی عزاداری ها و مرام برخی عزاداران بحث می کردم. گفتم: برخی افراد که خیلی هم خودشان را به هیأت رفتن و عزاداری مقید می دانند، هیأت رفتنشان یا موجب وهن دین می شود یا موجب شقی تر شدن و وقیح تر شدنشان. 

موجب وهن دین از این جهت می شود که وقتی یک مسلمان، یک مشروب خور یا یک چاقو کش یا یک فرد با ابالی یا یک خانم بدنام یا بی بند و بار را می بیند که به مجلس امام حسین می رود، با خود می گوید امام حسین عزاداری اش مهم تر است یا عمل به دستورات و مکتبش که همان اسلام است؟ وقتی امام حسین می گوید من قیام نکردم مگر برای احیای امر به معروف و نهی از منکر، پس این چه منکرات و محرماتی است که افراد دقیقاً پیش از مراسم و دقیقاً پس از مراسم مرتکب می شوند و این قدر هم به خیال خودشان احساس معنوی و مذهبی بودن پیدا می کنند؟

موجب شقی تر شدن و وقیح تر شدن برخی می گردد از آن سو که با خود می گویند ما گناه می کنیم ده، یازده ما از سال را و محرم را می گذاریم برای جبران گناهانمان. کل سال را لذت های حرام می کنیم، هر غلطی می خواهیم می کنیم، هر حق الناس و حق اللّهی را خواستیم ضایع می کنیم و بعد در مراسم عزاداری امام حسین این قدر گریه و زاری و عجز و لابه می کنیم تا آن گناهان جبران شود.

در این باب ذکر چند نکته ضروری است:

1- عزاداری محرم و در کل عزاداری برای شهادت معصومین و مخصوصاً سالار شهیدان امام حسین (ع)، یک مستحب مؤکد است، ولی واجب نیست؛ اما انجام واجبات و ترک محرمات، مهم ترین اولویت های تعالیم اسلامی است. این که ما فکر کنیم چون در احادیث و ادعیه آمده که گریه کنندگان بر امام حسین به بهشت می روند و روایات مشابه، به معنی معاذ الله خندیدن به ریش اسلام و استفاده ی ابزاری از مراسم عزاداری و هیأت نیست. بلکه این گونه است که ما اگر به حق مجلس آگاه باشیم و بامعرفت و با نیت قربت الی الله بگرییم و نیتمان ترک معاصی و نیز احیای سنت عزاداری امام حسین و امر به معروف و نهی از منکر باشد، آن وقت است که بهشت بر ما واجب شده و گناهانمان بخشوده می شود.

2- قطعاً هیچ پدیده ای با ذاتش نمی تواند تضاد داشته باشد؛ مثلاً کسی نمی تواند در اقیانوس پر آب، بی آبی ببیند یا در درخت چوب نبیند. فلسفه ی وجودی قیام کربلا بر اساس حدیث متواتر امام حسین، احیای امر به معروف و نهی از منکر است. آیا ممکن است کسی در این مراسم منکر کند و خداوند وی را نه تنها عقوبت نکند بلکه پاداش هم بدهد ولو اگر بگرید؟!

داستانی کذب و ساختگی برایتان تعریف می کنم درباره ی اعتقاد غلط اندر غلط برخی مسلمانان. راوی این داستان از آن دسته افرادی بود که خیلی هم مأنوس است با مراسم عزاداری ولی در عمل هم عادت به دروغگویی دارد و نیز به تعالیم اسلامی مقید نبود:

داشتم درباره ی بی اثر بودن عزاداری برای برخی که بدون معرفت و شعور وارد هیأت می شوند صحبت می کردم و برعکس تأثیر شگرف و پایدار برای مؤمنینی که با حضور قلب و خلوص نیت در این مجالس نورانی شرکت می کنند. داشتم می گفتم که واقعاً برخی اگر به عزاداری نروند هم برای خودشان بهتر است و هم برای جامعه و شأن هیأت؛ مثلاً معدود افرادی با دوست دخترشان می روند هیأت و بعد از هیأت می روند عیاشی و بسیاری خانم ها می روند هیأت و پیش و پس از هیأت درباره ی خانم های دیگر غیبت می کنند و تهمت می زنند. گویی انگار آن مراسم متبرک بستر معصیت است برای آنان و منشأ شر و سخن چینی برای بندگان دیگر خدا! معدود جوانانی هم که در دسته ها چشم چرانی می کنند واقعاً شقی و خسر الدنیا و الاخرة هستند. البته اکثراً شعورشان خیلی بیش از این هاست. این را که گفتم ناگهان گفت: پسری جوان (حدود 25) رفته بوده عزاداری و در دسته داشته زنجیزه می زده است. هنگام زنجیر زدن و چرخیدن از این سمت به آن سمت، در هر دو طرف دسته خانم هایی را که ایستاده بودند، تماشا می کرده و چشمانش می چریده و سر و گوشش به نحوی محسوس می جنبیده است. پیرمردی که از متولیان دسته و هیأت بوده، این صحنه ی شنیع را می بینه و دقت که می کند می بیند پسرک فقط نگاه نمی اندازد بلکه به معنای واقعی کلمه دارد وقیحانه هیزی می کند و انگار بلا تشبیه آمده مجلس لهو و لعب و به قول خودشان هواخوری!

عصبانی می شود و گویا یک سیلی روانه ی صورت پسر جوان کرده یا یک پس گردنی حواله اش می کند. جوانک هم ناراحت شده و دلش می شکند!!! بعد از آن امر به معروف و نهی از منکر عملی (که توسط آن رائی کتک نام گرفت) دست پیرمرد تا چندین سال دردی لا علاج و لاینقطع می گیرد که زندگی را بر او تنگ می کند. بعد در به در به دنبال آن جوان می گردد تا وی را پیدا کرده و از او حلالیت می طلبد! بعد از آن که پسر حلال می کند، درد دست پیرمرد برطرف می شود!

این را که شنیدم بر آشفتم و گفتم: این دیگر چه داستانی است! پیرمرد بر اساس تعالیم اسلامی و قاطعیت اسلام در امر به معروف و نهی از منکر و نیز قبح شدید چشم چرانی که به تعبیر احادیث تیری است زهر آلود از کمان شیطان که بر قلب مؤمن می نشیند، آن پیرمرد حتماً کار درستی کرده و کارش در حدی نبوده که خداوند بخواهد این گونه وی را عقوبت کند! این عقلاً و نقلاً محال ممکن است! از عدل و حکمت خداوند به دور است. گاهی قاطعیت و حتی خشونت در اسلام سفارش و بعضاً واجب شده است.

کمی نگاهم کرد و جمله ای را گفت که هرگاه چنته اش خالی از استدلال و منطق بود، رو می کرد: گفت خودم دیدم! خودم می شناسمشان؛ هم پیرمرد را و هم جوان را. این را که گفت نگاهی به او کردم و در دل گفتم ای کذاب بدعت گزار. جوری دروغ می گوید که انسان اگر بخواهد با عقل و منطق و حدیث هم رد کند، باید صریحاً به او بگوید دروغگو.

روز دیگر هم بحث قمه زنی شد؛ گفتم واقعاً خدا خیر بدهد رهبری و مراجع عظام تقلید را که قمه زنی را حرام کردند. پیش از آن هم عقلا این کار را نمی کردند، ولی برخی هستند که کلاً از مجلس امام حسین فقط واقعاً قیمه و قمه را فهمیده اند. ناگهان بر آشفت و گفت: نه! مراجع همه حرام نکرده اند! گفتم البته آقای صانعی حرام نکرده، همان طور که سیگار کشیدن در هنگام روزه را مشروط بر این که دود پایین نرود (!) جایز دانسته است! گفت نه! من خودم دیده ام کسانی را که با قمه زنی حاجت گرفته اند و شفا یافته اند و قس علی هذا. این را که شنیدم واقعاً داشتم شاخ در می آوردم. گفتم شاید خدا شفا و حاجتش داده تا خودش را به کشتن ندهد، ولی در دل می دانستم که این هم دروغی است که در دکان هیچ عطاری پیدا نمی شود، ولی بعد فهمیدم که متأسفانه خیلی از مردم به این خرافات و حرف های غیر قابل اعتنا باور دارند. 

3- برخی فکر می کنند که امام حسین فقط آفریده شده تا آنان بر شهادت وی بگریند و بعد از گریه کار خود را بکنند. اسلام از این جماعت با عنوان جو فروشان گندم نما یا گرگ در لباس میش یاد می کند؛ افراد ظاهر الصلاحی که قابل باور نیست که از عاداتشان، گناه های کبیره باشد، ولی دروغ و تهمت و غیبت و رشوه، بخشی از عادت های روزانه شان است. برخی حتی در خود مجلس هم دست از گناه بر نمی دارند؛ بلا تشبیه و معاذ الله، گناه در مجلس امام حسین، مانند زناست در مسجد الحرام!

4- این که برخی به زبان می گویند امام حسین هم از جهت عصمت و شأنیت در نزد خداوند مانند سیزده معصوم دیگر است و کلهم نور واحد ولی در عمل امام حسین را استغفر الله خداوند شماره ی دو می دانند، واقعیتی است تلخ که در بین برخی مردم وجود دارد. باید بپذیریم که شأنیت خاص عزاداری امام حسین و محرم و صفر کاملاً ضروری و مفید است، ولی نه به نحوی که آن قدر در این دو ماه هزینه و انرژی و وقت صرف شود، که دیگر برای عزاداری ده امام دیگر و شهادت حضرت فاطمه (س) و پیامبر اکرم (ص) هیچ تاب و توانی نماند. مثلاً در روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) واقعاً چند درصد عزارداران محرم، بسیج شدند و عزاداری کردند؟ آیا امام حسن نسبت به امام حسین اهمیت، شأنیت، عصمت یا کرامات کم تری داشته است، یا این که بعضی از مسلمانان، به اشتباه فکر می کنند که چون شهادت امام حسین (ع) سرشار از پهلوانی و شجاعت و مظلومیت و حریت و صداقت و ویژگی های منحصر به فرد دیگر بوده، پس گرامی داشتن امام حسین واجب ولی عزاداری امام حسن مباه است؟ آیا می توان امام حسین را امام تر دانست؟ آیا می توان معصوم تر دانست؟ آیا می توان به ایشان شأن خدایی داد؟ آیا می توان شیعه بود و عزاداری حسین را کرد ولی امر به معروف و نهی از منکر نکرد؟! آیا باید آن قدر همه ی عزاداری هامان را فقط در محرم تجمیع کنیم که هنگام شهادت امام حسن یا امام حسن عسکری کلاً کسی خبردار نشود یا شهادت امام علی النقی پس از اهانات مکرر به ایشان در دنیای مجازی و نیز توسط خوانندگان ملعون در شأن این امام مظلوم برگزار شود؟!

5- بی توجهی نسبت به معصومین دیگر مخصوصاً پدر بزرگوار امام زمان (عج) نه مطابق با عقل و شرع است و نه دل امام زمان را شاد می کند. این که بسیاری از مسلمانان آن هم در اواخر قرن 14 هجری شمسی و عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات، هنوز دقیق نمی دانند امام حسن عسکری چگونه به شهادت رسیده، جای تأسف دارد و لازم است تا مسئولین و مردم، مقداری تتوجه متناسب به ائمه ی معصومین دیگر نیز داشته باشند.



بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «الف»



برچسب‌ها: محرم, امام حسین علیه السلام, امام حسن عسکری علیه السلام, امام حسن علیه السلام
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۱ساعت 23:59  توسط احسان رستگار   |