منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

هنر فیلم گذشته؛ مرد ایرانی بی غیرت تر از زن فرانسوی/وقتی ایرانی بودن یعنی عشق به قورمه سبزی و بلال


پارسینه: احسان رستگار در یک نگاه متفاوت درباره پیام ها و پیامدهای انتخاب غیرقانونی فیلم گذشته به عنوان نماینده ی ایران در اسکار نوشت:


1- فیلم گذشته یا در شناسانه اش چه در مرجع سینمای جهان یعنی سایت آی ام دی بی و نیز ویکی پدیا به عنوان محصول شرکت ممنتوی فرانسه معرفی شده است. در سازندگی این فیلم هم شرکت های ایرانی و معاونت سینمایی جمهوری اسلامی ایران هیچ نقشی نداشته اند. فیلمبرداری گذشته نیز در دو کشور فرانسه و ایتالیا انجام شده است.





پس عملاً همان قدر که فیلم های گلشیفته فراهانی در آمریکا، ایرانی محسوب می شود، فیلم گذشته هم ایرانی به شمار می آید و همان قدر که فیلم های بازیگران یا دست اندرکارانی که فیلمی را در کشوری دیگر و با قواعد و  چارچوب های کشوری دیگر می سازند برای ما به عنوان جامعه ی ایران و نیز نظام جمهوری اسلامی ایران افتخار به همراه دارد، فیلم گذشته هم افتخار آمیز است.


این فیلم ایرانی نیست و حتی محصول مشترک ایران و فرانسه هم نیست؛ بلکه فیلمی فرانسوی است که برخی دست اندرکارانش شناسنامه ی ایرانی دارند، همین.


آن چه هویت یک فیلم را تعیین می کند از جهت حقوقی، محل ساخت فیلم، تأمین کنندگان مالی فیلم و نیز ثبت رسمی، پشتیبان های مالی و نیز نهادهای حقوقی و فیلم سازی است که در فیلم گذشته، تنها نهاد ایرانی، پخش کننده است که جزء تولید کنندکان محسوب نمی شود؛ همان طور که مثلاً شرکتی که سریال 24 را در ایران در شبکه ی خانگی توزیع می کند، تولید کننده محسوب نشده و فقط یک حلقه ی واسطه است.


چگونه فیلمی که حتی اقدام جهت کسب مجوز معاونت سینمایی ایران را پیش از تولید و بعد از ساخت نکرده، می تواند فیلمی ساخته شده در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران محسوب شود؟ و اگر این چنین نبوده، پس چطور فیلمی که خارج از چارچوب ممیزی های کشور ما ساخته می شود، می تواند به نمایندگی از کشور ما در مراسم اسکار شرکت کند؟!


سازنده ی این فیلم شرکت فیلم ممنتوی انگلستان است و شرکت های فرانسوی "تله راما" و "اینتر فرنس" نیز در تولید این فیلم مشارکت داشته اند.


2- این که در دو دوره ی پیاپی، دو فیلم از یک کارگردان را معرفی کنیم، پیام در خور شأن ایران نه از جهت غنی بودن سینمای ما از کارگردانان و فیلم سازان توانمند و نه از حیث محتوایی و اثرگزاری فرهنگی، به همراه نخواهد داشت.


معرفی کردن اولین فیلم بعد از جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی، به این معناست که آقای فرهادی هرگاه افتخار دهد و فیلمی بسازد، آن چنان از دیگر فیمل سازان ما یک سر و گردن که چه عرض کنم، یک بدن و یک طبقه بالاتر از دیگران است، که سینمای ایران محتاج دم مسیحایی ایشان است و ردای نمایندگی ایران در اسکار، تنها برازنده ی تن شریف اضغر فرهادی است. این یعنی هم بت سازی از فرهادی و نیز تحقیر و توهین به دیگر سینماگران ما که آنان را طفیلی در نظر می گیریم و فیلمی مانند یه حبه قند که نه تنها  همه بر خوش ساخت بودن و حال و هوایی ایرانی آن صحه می گذارند، بلکه از نظر محتوایی نیز فیلمی است که مثبت ارزیابی می شود و در چارچوب ایجاد زلزله در بنیان های خانواده مانند فیلم گذشته تعریف نمی شود.


یا فیلمی مانند دهلیز که دیگر هیچ بهانه ای برای معرفی نکردن آن در میان نبوده و نه می توان گفت که مانند یه حبه قند فیلمی قدیمی است و چئن پیشتر اکران شده قابل ارائه نیست و نه می توان به آن برچسب درجه ی دو بودن زد. فیلم دهلیز فیلمی است که دقیقاً نقطه ی مقابل گذشته است و فضای امید را با واقع بینی در بستر خانواده ی گرم و صمیمی ایرانی، به طوری ملموس و غیر شعارگونه، به تصویر کشیده که قطعاً می توانست برای مخاطبان خارجی نیز چه از حیث مفهومی و چه از نظر خوش ساخت بودن، فیلمی قابل اعتناء و جذاب محسوب شود که متأسفانه مدت هاست این فرصت از فیلم سازانی که هم فیلم های خوب می سازند و هم خوب فیلم می سازند گرفته شده است.


3- قطعاً انتخاب فیلمی که می خواهد نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در جامعه ی بین المللی مثل اسکار را بکند، باید با رأی شورایی متشکل از سینماگران و مدیران فرهنگی ما محقق شود، اما برایم کاملاً گنگ است که چرا آقای ایوبی رئیس محترم سازمان سینمایی، فردی مانند خانم فاطمه معتمد آریا که نقش سال های اخیرش صرفاً سخنرانی در مورد مسائل سیاسی و غیر سینمایی بوده و نهایتاً یک بازیگر توانمند که البته اخیراً فعالیت سینمایی از وی مشاهده نشده و صرفاً هنرش فعالیت های سیاسی علیه نظام و جامعه ی ایران بوده باید در آن شورا عضو باشد، ولی افرادی مانند دکتر مجید شاه حسینی که از نظر علمی و تخصصی در حوزه ی سینما و نیز در چارچوب مدیریت فرهنگی، مسلط و صاحب نظر است، هیچ جایگاهی در این شورای تصمیم گیر و تصمیم ساز ندارد!


4- فیلمی که از دو ساعت و ده دقیقه، کم تر از یک دقیقه اش طی دو سه صحنه آن هم غیر مستقیم به ایران اشاره دارد، چگونه می تواند نماینده ی ایران در اسکار باشد؟! البته آن یک دقیقه هم صرفاً اشاراتی سطحی و کاملاً مادی بود و هیچ دخلی به فضای فرهنگی ایران نداشت. فیلمی که می خواهد به زور نمایش خوردن قورمه سبزی یا نمایش باد زدن بلال و ادای بلالی ها را در آوردن بگوید که ما هم از ایران خوشمان می آید یا این که ما هم اصالتمان ایرانی است، نشان دهنده ی این است که احترام و تقدس ایران در منظرگاه فرهادی به عنوان نویسنده و کارگردان، در حد یک نوستالژی است و بس.


یا این که وقتی "احمد" با بازی علی مصفا به دوستش "شهریار" با بازی بابک کریمی می رسد برای این که باز به خیال خودشان حال و هوای فیلم را بومی سازی کنند و ما را ببرند در هوای تهرون قدیم (؟!) از جنس صرفاً شمیرانات، شیرین زبانی می کند و می گوید "ببخشید آقا این اتوبوسای تجریش کجا وای می ایستن؟". وقتی این فیلم این قدر نگاهش نسبت به ایران فقط در حد یک قورمه سبزی است و ایرانی بودن را در حد شکم و معده تقلیل می دهد یا ایرانی بودن را در حد این که زمانی سوار اتوبوس های تجریش می شده نوستالژیک و فقط به عنوان خاطره ای شیرین معرفی می کند، به نظرم تحقیر آمیزترین نوع نگاه به ایران و جامعه ی ایران و مردم ایران و اعتقادات و سبک زندگی اش است.


5- به نظرم فیلم گذشته نامش نه از این جهت که اتفاقی در گذشته افتاده که داستان در حال روایت آن است، بلکه از این دیدگاه اسم گذشته برازنده ی فیلم فرهادی است، که ایران، ایرانی بودن، افکار و اعتقادات یک ایران مسلمان، ارزش ها و قواعد زندگی ایران و خلق و خوی یک مرد ایرانی، فقط مربوط به گذشته بوده و باید در خاطرات دور آن ها را جست.


در فیلم گذشته، غیرت، مفهومی نخ نما شده و احمقانه است که متعلق به گذشته بوده و الآن در جامعه ی مدرن فرانسه یا حتی در جامعه ی سنتی تر ایران، خیلی جایگاهی ندارد و نباید داشته باشد. چرا که اگر غیرت جایگاهی داشت، چطور یک مرد ایرانی می تواند ببیند که همسرش زمانی که هنوز زن قانونی و رسمی اوست و از او طلاق نگرفته، از دوست پسرش باردار است؟!


چطور یک مرد ایرانی که غیرتش در گوشت و پوست و استخوانش ممزوج شده و نه تنها به عنوان یک مسلمان، بلکه به عنوان یک انسان که به ویژگی های پاک فطری اش اهمیت می دهد، غیرتمند بوده و هست و خواهد بود، می تواند تحمل کند که همسرش معشوقه ای اختیار کرده، نه تنها از او باردار است و با همراهی شوهرش می رود جهت آزمایش فرزند حرام زاده ی دوست پسرش، بلکه با همان معشوقه ی همسرش، برای مدتی کوتاه در یک خانه زندگی می کند!


آیا ما به آن جا رسیده ایم که مرد ایرانی را به عنوان یک مرد بی غیرت و سیب زمینی بین المللی معرفی کنیم؟! دلمان از چه جهت باید به "گذشته" خوش باشد؟ از این جهت که مرد ایران داستان یعنی احمد اسمش از القاب پیامبر ماست ولی رفتار و سکناتش از حیث غیرت و مردانگی، نه تنها از سمیر (معشوقه ی همسر احمد) بلکه از همسر سمیر که در کماست هم کم تر است. سمیر که یک فرانسوی است که از اسمش بر می آید اصالتا عرب باشد و کاملاً خلق و خویی فرانسوی گرفته، با این وجود غیرتی که روی دوست دخترش مری (زن احمد) دارد، از غیرتی که احمد روی مری (همسرش) دارد بیشتر است. از دیگر سو نکته ی جالب این جاست که سمیر غیرتی که بر روی همسرش که در کما فرو دارد هم از غیرتی که احمد بر روی زنش دارد کم تر است. به عبارتی در کل نه تنها احمد هیچ بویی از جنس مرد ایرانی که با غیرتش هویت می یابد، نبرده، بلکه بویی از مردانگی به معنای عامش، به همان معنا که در آمریکا معنا دارد، به همان مفهومی که به طور فطری و فارغ از دین و عقاید معنا می یابد هم نبرده.


به هما نسبت که احمد غیرت ندارد، مهر و محبت دارد و با ظرافتی تحسین بر انگیز، اصغر فرهادی مرد ایرانی مطلوبش را این گونه به جهانیان معرفی می کند که مرد ایرانی، غیرت ندارد اما مهربان است، مرد ایرانی غیرت ندارد اما با گذشت است، مرد ایرانی غیرت ندارد اما با بچه ها صبورانه و پدرانه و هم چون یک آموزگار، پخته و سنجیده رفتار می کند.


اصلاً گویی مرد ایرانی زن است... البته پوزش می خواهم از زنان محترم... پوزش می خواهم که غیرت را تعبیر جنسیتی کردم؛ نه! مرد فیلم فرهادی زن هم نیست! چون حتی زن سمیر که در اغماء به سر می برد هم غیرت دارد. اگرچه ایرانی نیست بلکه فرانسوی است، اگرچه مسلمان نیست بلکه مسیحی است، اگرچه مرد نیست بلکه زن است، اما به دلیل غیرتی که روی مردش داشته و نمی توانسته او را با زن دیگری تصور کند، دست به خودکشی می زند! قطعاً بزرگ ترین گناه یأس است و خودکشی، اما قطعاً غیرت همسر به همسر، امری کاملاً فطری و مشترک بین همه ی اقوام گونه ی بشری است.


6- به نظر منطقی نمی آید که آقای ایوبی خودش رأسا یک فیلم را به نمایندگی از ایران برای اسکار معرفی کند و مانند آقای سجادپور که در زمان ریاستش در سازمان سینمایی، فیلم بدرود بغداد را شخصاً به این مراسم فرستاد اقدام کند، اما از ایشان توقع می رفت که با پختگی بیشتری افراد شورای تصمیم گیرنده را انتخاب نماید تا هم وجه دموکراتیک بودن و لحاظ کردن نظر سینماگران در این انتخاب لحاظ شود و نیز وظیفه ی مدیریت فرهنگی از جانب رئیس سازمان سینمایی محقق کرد.


7- اصلاً قصد ندارم دلیل اصلی غلط بودن این انتخاب را نحوه ی پوشش خانم برنیس بژو عنوان کنم که اگرچه صریحاً خلاف ممیزی های سینمای جمهوری اسلامی ایران است و اصلاً مایل نیستم دلیل اشتباه بودن این تصمیم را صحنه ی در آغوش کشیدن برنیس بژو و معشوقه اش بیان کنم که برای سینمای فرانسه ازعادی ترین صحنه هاست ولی در سینمای ما بی سابقه بوده است. اما فقط یک سؤال دارم از شورای انتخاب فیلم برای اسکار و نیز از شخص آقای ایوبی، رئیس محترم سازمان سینمایی:


فیلم گذشته قرار است کدام وجه و کدام ویژگی جامعه ی ایرانی، کشور ایران یا هر موضوع یا پدیده ای مربوط به مردم، کشور یا نظام ایران را در منظر ملت های دنیا که هر سال خیره است به مراسم اسکار، نمایندگی کند؟ و یک سؤال ساده؛ بر اساس کدام تعاریف و شاخص های فنی یا محتوایی که در سینمای جهان سنگ محک تشخیص است، فیلم گذشته یک فیلم جمهوری اسلامی ایران و یک فیلم ایرانی محسوب می شود؟

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۷/۱۱ساعت 9:27  توسط احسان رستگار   |