منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

نرمش قهرمانانه؛ مدیریت بنی صدر توسط امام و مدیریت احمدی نژاد توسط رهبری


بسم الله الرّحمن الرّحیم


قابل توجه آن ها که می گویند امام با نرمش قهرمانانه، بحران بنی صدر را مدیریت کرد، باید عرض شود که البته! آری! امام با نرمش قهرمانانه بحران بنی صدر را مدیریت کرد و رهبری با نرمش قهرمانانه، بحران احمدی نژاد را حمایت کرد.
اگر امام فرمود :«و الله قسم، من راي به رياست جمهوري بني صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.» رهبری هم در دیدارهای مختلف با دلسوزان نظام و مخصوصاً برخی نمایندگان معتمد و دلسوز، فرموده بودند که ...( این بخش جبرا حذف شد و آن را در صفحه ی گوگل پلاسم مطالعه بفرمایید).
این هم نرمش قهرمانانه بود، تذکر رهبری برای جلوگیری از اجرای دومین بار طرح سؤال از رییس جمهور هم نرمش قهرمانانه بود، جلوگیری رهبری از استیضاح وزیر اقتصاد هم نرمش قهرمانانه بود؛ همان طور که جلوگیری از به استیضاح کشاندن و رأی عدم کفایت احمدی نژاد نرمشی قهرمانانه بود.
حدس می زنم اگر کارد به استخوان می رسید و احمدی نژاد قدمی بیشتر پیش می گذاشت، رهبری به مجلس ندای موافقت را می داد و پس از برکناری احمدی نژاد رهبری می فرمودند: «رأی من مخفی است که به چه کسی رأی داده ام؛ ولی احمدی نژاد بنی صدر نبود، احمدی نژاد احمدی نژاد بود و دیگر تکرار نخواهد شد همان طور که بنی صدر تکرار نشد. بنی صدر با ظاهر و باطن روشن فکر مآبانه اش، نمی توانست ریشه ی نظام و انقلاب و حزب اللهی گری را با تیشه بزند، ولی محمود داشت چنین می کرد که ما حسب وظیفه ی قانونی و شرعی مان این این تیشه را شکستیم و نمی توانستیم بگذاریم بیش از این مفاهیم اصیل انقلاب در قالب شعارهایی که لقلقه ی زبان شده بود، استحاله شود و از اخلاق جز دروغ نماند، از عدالت جز اختلاس نماند، از سیاست ورزی جز عوام فریبی و افشاگری و برچسب زنی نماند، از اسلام جز ریش نماند، از سیره ی امیرالمونین جز ساده زیستی نماند و در دل مردم جز حس فریب خوردگی و کینه به یکدیگر و به نظام و انقلاب و حتی به اسلام باقی نماند.»



برچسب‌ها: امام خمینی, بنی صدر, رهبری, احمدی نژاد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۳۱ساعت 5:46  توسط احسان رستگار   | 

روح پسا احمدی نژادی در کالبد اصلاح طلبان اخلاق محور


عدالت طلبی و احمدی نژاد،اخلاق محوری و اصلاح طلبان

وقتی سیاست بازی را با اخلاق سیاسی اشتباه می گیریم


بسم الله الرّحمن الرّحیم


در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که به هیچ وجه من الوجوه قصد ندارم تا در مقام دفاع تمام قد یا حتی دفاع نیمه قد از اصول گرایان برآیم، چرا که اساساً با این دو دسته بندی مرسوم و رایج و دو قطبی سازی میانه ای نداشته و آن را آفتی برای نظام و مردم می دانم؛ بلکه مقصود آن است که در این مجال اندک، با نگاهی فراجناحی، به بهانه ی اتفاقات اخیر شورای شهر، به موضوع بی اخلاقی در سیاست پرداخته شود که متأسفانه مسأله ای بنیادین است و مبتلا به همه ی جریان های سیاسی می باشد.

می توان از دو منظر به وقایع یکشنبه ی گذشته پرداخت؛ یکی از جهت مصداق خود انتخاب شهردار و دیگری رویکرد و روندی که منجر به چنین اتفاقاتی در روز رأی گیری و قبل و بعد از آن می شود.

1- رویکرد پسا احمدی نژادی در کالبد اصلاح طلبان: به نظر می رسد که رویکرد محمود احمدی نژاد که زیر سؤال بردن تمامی یا بخشی از زحمات گذشته، تخطئه ی صلاحیت اشخاص برجسته ی نظام، افشاگری و برچسب زنی بود، پدیده ای است اجتماعی که به نحوی متجدد، اتوکشیده و هوشمندانه تر، در کالبد اصلاح طلبان حلول کرده است. به نحوی که خودت شعار اخلاق محوری بدهی، ولی مواضع و سیاست ورزی به وضوح مغایر با اخلاق اسلامی باشد. همان طور که دولت اخلاق محور، فریادهای عدالت خواهانه اش گوش فلک را دریده بود ولی در عمل، ماحصل آن فریادها اختلاس سه هزار میلیاردی شد و خط قرمز عدالت با خط قرمز کابینه تعبیر شد. بسیاری اصلاح طلبان هم فریاد های اخلاق محوری شان در حالی 

باید علت یابی کرد که به چه دلیلی ما نتوانسته ایم در کشورمان به روشی کارآمد دست یابیم؛ روشی اخلاقی و منصفانه که هم حرمت ها و اصول اخلاق اسلامی در آن رعایت شود و نیز از آن طریق، پیروزی در انتخابات مختلف و کسب کرسی های گوناگون حاصل گردد. این سؤالی است که شاید پر بیراه نباشد اگر ریشه ی آن را در قدم اول، ضعف تحزب و در گام های بعدی، ناتوانی بومی سازی فعالیت حزبی متناسب با فرهنگ اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی جست و جو کنیم.  

این رویکردی را باید پسا احمدی نژادی نامید، چون ریشه ی سیاست ورزی آن الهام گرفته از همان سبک مشهور و شناخته شده است که به محض محرز شدن پلیدی آن در اجتماع، از جانب مردم پس زده شد. اما از طرفی اولاً نمونه ای پیشرفته تر و هوشمندانه تر از آن نمونه ی اولیه است و ثانیاً قالب و شکلی بسیار شکیل تر و فریبنده تر یافته؛ به حدی که ممکن است کسانی که در افشای این هویت و این رویکرد پیش قدم می شوند، برخلاف نمونه ی اولیه که با حمایت مردم مواجه می شدند، با تخریب سنگین و حتی طرد از جانب مردم رو به رو گردند.

به تعبیری نمونه ی اولیه، نمونه ای ظاهر الصلاح و به اصطلاح غلط - که متأسفانه رایج شده- «حزب اللهی» و حق به جانب بود که فقط شعار می داد و عکسش عمل می کرد و این عملکرد معکوس بعد از لا اقل 6 سال به طور واضح هویت حقیقی اش بر مردم فاش شد. به این ترتیب مثلاً از این پس هر گاه فردی با آن ظواهر، ویژگی ها و خلقیات، دم از بر فرض، عدالت بزند، توسط مردم نادیده گرفته می شود. 

ولی نمونه ی پیچیده تر و هوشمندانه تر دیگر نه ظاهری سنتی دارد و نه ویژگی ها، ایدئولوژی و رفتارش دالی بر شباهتش با نمونه ی قبلی است؛ بلکه ظاهری جذاب، به روز، متجدد و روشن فکر دارد که خیلی دم از عدالت نمی زند. چون عدالت مفهومی است که در این هشت سال مخدوش شده و معنی اختلاس و تورم به خود گرفته و جذابیتش را از دست داده است.

پس باید سراغ مفهومی جذاب تر و البته متناسب با شرایط، مطالبات و ذائقه ی روز جامعه عرضه کرد و آن اخلاق است. پس دو تفاوت که هر دو ظاهری است در این رویکرد وجود دارد؛ اولی فاعل و راوی است که این بار نه احمدی نژاد سنتی بلکه اصلاح طلبان متجدد هستند و از دیگر سو، مفهومی نه عدالتی است که مردم به آن حساسیت عمیقاً منفی پیدا کرده اند بلکه مفهومی است خوش ظاهر و خوش باطن به نام اخلاق. 

اما همان طور که پیش تر هم ذکر شد، در مفهوم سابق عدالت استحاله شد و به اختلاس و تورم بدل گشت و در این مفهوم جدید، اخلاق استحاله می شود. 

2- واکاوی مصداقی انتخاب شهردار:

این که عده ای فضایی ایجاد کنند که یک خانم عضو شورای شهر این قدر تهدید بشود که بعد از رأیش به قالیباف، برود در اتاقش و در را از روی خود قفل کند، به نظر نمی رسد فضایی متمدنانه یا متناسب با رفتاری اصلاح طلبانه، مصلحانه و اخلاق اسلامی باشد. اگر بنا بود خانم الهه راستگو از حزب اسلامی کار اخراج شود، بر اساس مرامنامه ی حزبی، می توانسته عملی مترتب و منطقی باشد، اما تهدیدها، تهمت ها، برچسب فساد به وی و خانواده اش و تهمت تطمیع شدن ایشان، کاملاً غیر اخلاقی است و بر اساس حدیث «ان بعض الظن اسم=همانا برخی گمان ها، گناه است»، تا در قوه ی قضائیه اثبات نشود، طرحش اصلاً قابل دفاع نیست و جز در همان گفتمان پسا احمدی نژادی قابل تعریف نمی باشد.

مشخص نیست که این تهدیدها چقدر سازمان یافته و مرتبط با برخی اعضای اصلاح طلب شورای شهر است، اما این جمله ی خانم دانشور که در مصاحبه ی بعد از انتخاب شهردار از ایشان منتشر شده، تأمل برانگیز است: "در فضای غیررسمی باید هزینه های سنگینی را برای این اقدام شان بدهند." حال این که این هزینه ی سنگین همان تهدیدهای ایشان و دخترش است یا خیر، محل بررسی و سؤال است و مشخص نیست.

اگر بخواهیم با عینک بدبینانه ی اصلاح طلبان و با دایره ی تنگ و تاریک آنان وقایع را بررسی کنیم، دو مورد خیلی برجسته است. عباس جدیدی که به عنوان نامزد مستقل وارد شورای شهر شده بود، طبیعتاً وام دار هیچ یک از دو جریان نبود، اما پیش از روز رأی گیری، نظرش به نفع قالیباف بود. چطور می شود که دقیقاً در روز رأی گیری، احمد مسجد جامعی، جدیدی را به سمت معاونت نظارت شورای شهر منصوب می کند؟ آیا بر اساس رویکرد برچسب زنی اصلاح طلبان، آیا در این انتصاب، شائبه ی تطمیع وجود ندارد؟

یا موردی شدیدتر؛ حسین رضازاده نامش فقط در یک فهرست وجود داشت و آن هم لیست جبهه ی پایداری بود. جبهه ی پایداری هم از یک هفته پیش از انتخابات، رسماً از قالیباف به عنوان شهردار منتخب خود اعلام حمایت کرده بود؛ پس طبیعتاً رأی رضازاده هم قالیباف بوده است. آیا این درست که اصلاح طلبان شورای شهر، رضازاده را دوره کنند و وی را تطمیع کنند تا به محسن هاشمی رأی دهد؟ آیا این اخلاقی است که اصلاح طلبان بروند سراغ نامزد جبهه ی پایداری که عملاً نه تنها گفتمان دور نسبت به آنان است، بلکه گفتمان مقابل آنان محسوب می شود و با لابی و به اصطلاح خودشان تطمیع، وی را راضی کنند که به آنان رأی بدهد؟

با استدلال خانم دانشور، احتمالا پاسخی که می شنویم این است که ما اخلاق سیاسی را رعایت کردیم و برای پیروزی حزبمان و اصلاح طلبان، از هیچ تلاشی مضایقه نکردیم؛ پس باید از ما تقدیر شود که این قدر اخلاق سیاسی را رعایت کرده ایم. اما نکته این جاست که این اخلاق سیاسی است به معنای قواعد نتیجه گرایانه برای برد در سیاست، در حالی که آن چه ما به دنبالش هستیم، سیاستی است که مبتنی بر اخلاق و اسلام باشد و در آن فقط برد حزب خود و پیروزی جریان خود را مد نظر قرار ندهیم و منافع مردم و شهر را هم در نظر بگیریم. 

باید توجه داشت که این جا آمریکا نیست که مانند خانم فاطمه دانشور بگوییم اگرچه آقای قالیباف شایسته است و اختلاف فکری با وی ندارم، اما نباید به او رأی داد چون ما اصلاح طلبان باید به یک اصلاح طلب رأی دهیم. تعریفی که ما از حزب داریم، تعریف آمریکایی اش نیست و ما حزب را یک وسیله می دانیم نه هدف پس بنا بر این تعریف، این یک کار حزبی نیست؛ چون در فعالیت حزبی شایستگی یک بهانه نیست بلکه واقعاً یک هدف است و یک فعال حزبی معتقد است که گزینه ی حزبش کارآمدتر است. نه این که حتی خود آقای محسن هاشمی هم چنین عقیده ای نداشته باشد و معتقد باشد که قالیباف باتجربه تر و شایسته تر است برای این منصب.

هویت و شعارهای متجددانه ی اصلاح طلبان تضادی ماهوی دارد با این رویکرد بدوی که شخصی را مجبور کنند قسم بخورد! اگر آن فرد نظرش روی شخصی باشد دیگر نیازی به قسم خوردن نیست. ضمن این که اکنون خانم راستگو این ادعای خانم دانشور را رد می کند و می گوید نه دست روی قرآن گذاشته که به محسن هاشمی رأی بدهد و نه قولی داده.

در فتنه ی 88 شاهد بودیم که اردوکشی خیابانی رفته رفته داشت برای درصدی از جامعه به یک فرهنگ بدل می شد که ریشه در استبداد مدرن و عدم ظرفیت شکست داشت اگرچه مردم مقصر نبودند چون توسط سیاست مداران مورد اعتمادشان دچار توهم تقلب شده بودند.

در جلسه ی سخنرانی روز سه شنبه ی خانم الهه راستگو نیز اتفاقی رخ داد که می شود آن را اردوکشی جلسه ای نامید و آن ترک جلسه توسط چهار نفر از اعضای شورای شهر حین دفاع خانم راستگو و ارائه ی توضیحاتش درباره ی رأیش به قالیباف بود. این حرکت همان طور که رأی خانم راستگو خلاف قانون نبوده و نیست، از لحاظ قانون ایرادی ندارد. اما قطعاً با اخلاق اسلامی مغایرتی جدی دارد و نشانه ی بی ادبی و اهانت است.

به نظر می رسد که باید دلایل واقعی این عصبانیت و بغض شدید اصلاح طلبان پس از باخت در انتخابات شهردار تهران را نه در این که خانم راستگو به آنان خیانت کرده یا خیر، نه در این که بازی برده را واگذار کرده اند یا خیر، بلکه در این جست و جو کرد که عطش قدرت انحصار طلبانه و تمامیت خواهانه ای که به سراغ این جریان آمده، فراموش کرده که همواره شعارش این بوده که انحصارطلبی، فی الذاته صفتی است باطل و رذیله ای است ویرانگر چه برای خود آن شخص یا گروه و چه برای اطرافیان و دنیای بیرون آن شخص یا گروه.

از آن جا که حزب اسلامی کار، در متن حکم اخراج خانم راستگو آمده از حزب، اتفاقات انتخابات شورای شهر را دلیل اخراج ایشان ندانسته بلکه بی توجهی خانم راستگو به ارزش های اسلامی و اخلاقی را به عنوان علت اخراج ایشان معرفی کرده، علی رغم تمامی تفاسیر و اظهارات ضد و نقیض طرفیت مناقشه، به عنوان حجتی محکم و حسن ختام یادداشت، روایت زیر از امام صادق (ع) تقدیم حزب اسلامی کار و اصلاح طلبان شورای شهر و دیگر شهروندان می گردد:

"اگر 50 نفر هم بگویند فردی حرفی را زده ولی خود آن فرد بگوید نگفته‌ام، فصدقه و کذبهم (آن فرد را تصدیق کن و آنها را که می‌گویند گفته، تکذیب کن)."



برچسب‌ها: شورای شهر, اصول گرایان, اصلاح طلبان, محمود احمدی نژاد
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۲۷ساعت 11:24  توسط احسان رستگار   | 

موضع مشابه علی مطهری و احمد توکلی در دفاع از جعفر توفیقی


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شباهت های دو سیاست مدار آزاده، دلسوز، بابصیرت و فراجناحی
قابل توجه کسانی که می گفتند مواضع احمد توکلی هیچ ربطی به علی مطهری ندارد.

علی مطهری از کابینه ی روحانی دفاع کرد و ایضا احمد توکلی، علی مطهری از توفیقی برای تصدی وزارت علوم دفاع کرد و ایضا احمد توکلی، علی مطهری گفت که وزیر علوم باید اصلاح طلب باشد و ایضا احمد توکلی، علی مطهری فتنه گری را خط قرمز می داند و ایضا احمد توکلی، علی مطهری گفت توفیقی فتنه گر نیست و در جهت توجیه سخنرانی توفیقی در مسجد دانشگاه تهران بر آمد و ایضا احمد توکلی.
اما علی مطهری را نماد بی بصیرتی و ضد اصول گرایی می دانند ولی احمد توکلی را نماد اصول گرایی و بصیرت؛ چرا؟ چون علی مطهری پشتوانه ی حزبی و رسانه ای ندارد ولی احمد توکلی دارد.
چه عده ای بپسندند چه بخواهند به اصطلاح احمد آقای توکلی، *ماله بکشند*، علی مطهری و احمد توکلی هشتاد درصد به هم شبیهند.
اما تفاوت احمد توکلی با علی مطهری، تفاوت یک سیاست مدار پخته با یک سیاست مدار جوان است، تفاوت یک سیاست مدار با پشتوانه ی حزبی و رسانه های حامی است با یک سیاست مدار بی حزب و بی رسانه. تفاوت سیاست مداری مثل احمد توکلی است که به درستی کادرسازی کرده به نحوی که نمی توانند به سادگی تخریبش کنند ولی علی مطهری حسب مواضعش، هر وقت یک رسانه اراده کند، او را تخریب می کند.

اول - 
علی مطهری: "نمایندگان هم باید به هر حال به انتخاب مردم احترام بگذارند زیرا ۹۵ درصد حامیان آقای روحانی اصلاح طلبان بودند و ما نباید انتظار داشته باشیم که همه افرادی که از طرف ایشان معرفی می‌شوند اصولگرا باشند بلکه از تیپ اصلاح طلب هم باید در دولت حضور داشته باشند."
احمد توکلی: " آقای روحانی هم نسبت به استدلال خیرخواهان بی عنایت نیست، در انتخاب وزرا نباید سخت‌گیری بیش از حد کرد، چرا که دکتر روحانی اصولگرا نبوده و اطرافیان ایشان هم افراد خاصی هستند. برای این وزارتخانه نمی‌توان یک اصول‌گرا را انتخاب کرد، البته باید از اصلاح‌طلبی استفاده کرد که پایبند به انقلاب و اصول نظام باشد. توکلی نسبت به وجود افرادی با نظرات متفاوت در کابینه دولت یازدهم هشدار داد و اظهار کرد: باید محل اختلاف نظرها را بررسی کرد."

دوم -
احمد توکلی: "ایشان اظهار داشتند که نه قبل از 26 خرداد و نه بعد از آن، حرفی درباره تقلب و فتنه نزده‌اند، تنها روز بیست و ششم در مسجد دانشگاه تهران سخنرانی کرده‌اند که آن هم از سر عصبانیت بوده است (به تعبیر من). آقای توفیقی با بر عهده گرفتن ریاست ستاد دکتر عارف قصد داشت تا در مقابل تحریم کنندگان انتخابات ایستادگی کند، چرا که او نظام و انقلاب را قبول دارد."
علی مطهری: "در مورد نقش ایشان در مساله فتنه هم که به سخنرانی ایشان در مسجد دانشگاه تهران استناد می‌شود، به نظر می‌رسد باید فضای زمان سخنرانی را در نظر گرفت که روز بعد از حمله به کوی دانشگاه بوده که رهبری خودشان گفتند این کار دل انسان را خون می‌کند، در آن فضا هیجانی که آن روزها وجود داشت و دانشگاهها آماده حضور در خیابانها بودند بالاخره ایشان برای کنترل فضا مجبور بوده صحبت‌هایی خاصی را مطرح کند."



برچسب‌ها: علی مطهری, احمد توکلی, جعفر توفیقی, وزیر علوم
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۲۷ساعت 11:22  توسط احسان رستگار   |