آقای مصباح شهید مطهری زمان است یا آیت الله منتظری زمان؟
هفت دهم درصد رای بیش از حد نصاب تقدیم به آیت الله حزب پایداری
در ابتدا عرض کنم که اولا مسزان حال فعلی افراد است و رهبری در دو دهه پیش چنین جمله ای درباره ی رهبری فرموده اند که آقای مصباح مطهری زمان است و اگر الآن از ایشان بپرسند چنین نظری نخواهند داشت. همان طور که رهبری با تسخیر سفارت انگلیس قویا مخالف بودند اما بعد از یک سال اعلام کردند، این مورد را هم فعلا به مصلحت نمی دانند اعلام کنند و هم چنین باید توجه داشت که ایشان اصولا درباره ی اشخاصی که در نظام سابقه دارند اظهار نظر منفی نمی کنند.
همان طور که فرمودند هیچ کس برای من مثل هاشمی نمی شود و همین هاشمی بعد از چندین سال توسط شورای نگهبان احراز صلاحیت نشد و رهبری هم حکم حکومتی ندادند پس ممکن است نظر ایشان درباره ی آقای مصباح نیز تغییر کرده باشد.
رهبری در بخشی از پیام تبریکشان به مناسبت پیروزی حجت الاسلام حاج شیخ حسن روحانی می فرمایند:
"لازم میدانم به شکل ویژه از رسانه ی ملی و دست اندرکاران محترم آن که شور انتخابات را رهین تلاش هنرمندانه و مبتکرانه ی خود ساختند و راوی صادق و صریح گرایش ها و اندیشه ها و هدفهای نامزدان ریاست جمهوری شدند و چگونگی دست بدست شدن قدرت در نظام جمهوری اسلامی را، به شکل آشکار در برابر چشم جهانیان گذاشتند، تشکری بسزا و بلیغ کرده، اجر و توفیق آنان را از خداوند مسألت نمایم."
با توجه به عبارت دست به دست شدن قدرت و ایضا تشکر از علما دو حالت متصور است؛ یکی این که آقای مصباح کار درستی کرده که کمک کرده تا دولت در این حد دست به دست شود.
حالت دوم این است که با توجه به انحصاری بودن قدرت در اختیار احمدی نژاد هر گروهی که به قدرت می رسید جز جلیلی می توانست تداعی گر عبارت دست به دست شدن قدرت باشد. پس در این جا می توان دریافت که این دست به دست شدن اتفاقا عینا تضاد دارد با عملکرد آقای مصباح و عینا یک نقیصه حتی مبتتی بر پیام تبریک رهبری خواهد بود.
پس چه بر اساس عقل ناقص و منطق سست و پای استدلال چوبین ما، و چه بر اساس نظر کارشناسانه و موضع جامع الاطراف رهبری، آقای مصباح و امثال ایشان در دست به دست کردن قدرت تقشی نداشته اند.
اما آن چه حاءز توجه است، صدمه ای است که آقای مصباح به رای اصول گرایان و به تبع قدرت گرفتن و انسجام اصلاح طلبان در انتخابات وارد نمود. تجربه و نظر جامعه شناسان سیاسی و روانشناسان ثابت کرده اند که درصدی قریب به بیست درصد مردم تا چند ساعت پیش از برگزاری انتخابات هنوز تصمیم قاطع نگرفته اند و بین دو گزینه که حتی ممکن از است در دو جریان متفاوت تعریف شوند، مرددند. این آراء عموما به سمت نامزدی که احتمال پیروزی وی در منظر رای دهنده بالاتر باشد متمایل می شود و گروه هایی که فقط با یک نامزد و با اجماع همه ی بززگانشان بر روی آن شخص وارد میدان می شوند، معمولا به عنوان جدی ترین رقبا به شمار آمده و در ذهن مخاطب به عنوان بخت اصلی پیروزی ثبت می گردند.
توضیح و تفاسیر فوق را از این باب عرض کردم تا برسم به این نتیجه گیری که اگر همه ی اصول گرایان روی قالیباف اجماع می کردند - حتی در صورت عدم کناره گیری ولایتی حسب لابی با آیت الله هاشمی - باز هم در ذهن مردم قالیباف به عنوان نامزدی قدرتر و با بختی بلندتر محسوب می شد.
و اما یک تشکر از آقای مصباح و حزب پایداری؛ این تلنگری بود به خود اصلح شناس پنداران و اصلح نمایان و متوهمان اصول گرا که می توانند فقط با هم رقابت کنند و پیروز شوند و اصلاح طلبان را با دیدی تحقیر آمیز طفیلی محسوب نمایند و از این پس همواره به خاطر خواهند داشت که یا فقط با یک نفر وارد میدان شوند و یا به سرنوشت اصلاح طلبان از مجلس ششم تا انتخابات ریاست جمهوری یازدهم دچار خواهند شد.
آیت الله منتظری را اگرچه همان طور که امام و شهید مطهری وی را ساده لوح می دانستند ساده لوح می دانم اما او را بی قل و قش یافته ام. اما هیچ حس مثبتی به آقای مصباح ندارم و او را نیز بی بصیرت می دانم.
بدین ترتیب به نظرم بهتر است بپذیریم که مصباح مطهری زمان نیست؛ منتظری زمان است. با این تفاوت که آیت الله منتظری خانه نشین بود و منزوی ولی آقای مصباح مدام در تکاپو و تعیین مصداق به طور شخصی و گروهی برای اصلح مقبول محبوب مکشوف ممدوح مسرور و کمک به رقیب اصلاح طلب در اقناع مردم برای نجات کشور از دستان احمدی نژادی دیگر که همان جلیلی باشد و رای به اصلاح طلبان و نه رای به قالیباف.
در بی بصیرتی ایشان در انتخابات اخیر به ذکر سه دلیل بسنده می کنم؛
یکی این که حتی در جریان پایداری و سوم تیر هم شخصی را اصلح دانست که توسط شورای نگهبان به طور خصوصی عدم احراز صلاحیتش اعلام شد و لنکرانی محترمانه کناره گیری کرد و دیگر مثال این که ایشان همواره ذکر می کرد که اگر در انتخابات بین اصول گرا و اصلاح طلب امر دایر شود باید به اصول گرا رای داد حتی اگر اصلح نباشد.
دوم این که هویداست ایشان فکرش را هم نمی کرده که اصلاح طلبان با محورست روحانی حتی با وجود اجماع و اعلام حمایت بزرگان از آنان، بتوانند انتخابات را در دور اول به پایان برسانند و گمان می کرده است قطعا و حتما اقبال عمومی اصلا و ابدا نمی تواند به این جریان بیش از پنجاه درصد باشد و اصلاح طلبان پایگاهی در جامعه ندارند.
اگرچه مبرهن است که وقتی شخصی مانند علی مطهری از روحانی حمایت می کند دیگر آن نامزد را نمی توان هم چون خاتمی یا عارف قلمداد کرد و بدین ترتیب رای اصلاح طلبان سیاسی در بین مردم حاءز اکثریت آراء نخواهد بود ولی آقای مصباح حتی درصدی هم احتمال نمی داد که بخشی از مردم نه به دلیل گرایش سیاسی بلکه بنابر اعتماد به قدرت آن نامزد برای خروج کشور از بحران به وی رای بدهند و اصول گرایان برای هشت سال از قدرت دور شوند.
دلیل سوم هم ترس شدید مردم از دیاست جمهوری جلیلی که وی را ادامه ی راه احمدی نژاد می دانستند بود. در طی دو هفته ی اخیر بارها افراد مختلفی را دیدم که می گفتند می خواهیم به روحانی رای دهیم تا جلیلی رءیس جمهور نشود.
این هفت دهم درصد معادل 261251 رای بالاتر از حد نصاب آقای روحانی تقدیم به آقای مصباح تا دریابد که حقا پیامبر چقدر درست از اشتباهات و خطای علمای اسلام اعلام خطر کرده بوده اند و تاوان آن خطاها را برای مردم سنگین برشمرده اند.