منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

روح پسا احمدی نژادی در کالبد اصلاح طلبان اخلاق محور


عدالت طلبی و احمدی نژاد،اخلاق محوری و اصلاح طلبان

وقتی سیاست بازی را با اخلاق سیاسی اشتباه می گیریم


بسم الله الرّحمن الرّحیم


در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که به هیچ وجه من الوجوه قصد ندارم تا در مقام دفاع تمام قد یا حتی دفاع نیمه قد از اصول گرایان برآیم، چرا که اساساً با این دو دسته بندی مرسوم و رایج و دو قطبی سازی میانه ای نداشته و آن را آفتی برای نظام و مردم می دانم؛ بلکه مقصود آن است که در این مجال اندک، با نگاهی فراجناحی، به بهانه ی اتفاقات اخیر شورای شهر، به موضوع بی اخلاقی در سیاست پرداخته شود که متأسفانه مسأله ای بنیادین است و مبتلا به همه ی جریان های سیاسی می باشد.

می توان از دو منظر به وقایع یکشنبه ی گذشته پرداخت؛ یکی از جهت مصداق خود انتخاب شهردار و دیگری رویکرد و روندی که منجر به چنین اتفاقاتی در روز رأی گیری و قبل و بعد از آن می شود.

1- رویکرد پسا احمدی نژادی در کالبد اصلاح طلبان: به نظر می رسد که رویکرد محمود احمدی نژاد که زیر سؤال بردن تمامی یا بخشی از زحمات گذشته، تخطئه ی صلاحیت اشخاص برجسته ی نظام، افشاگری و برچسب زنی بود، پدیده ای است اجتماعی که به نحوی متجدد، اتوکشیده و هوشمندانه تر، در کالبد اصلاح طلبان حلول کرده است. به نحوی که خودت شعار اخلاق محوری بدهی، ولی مواضع و سیاست ورزی به وضوح مغایر با اخلاق اسلامی باشد. همان طور که دولت اخلاق محور، فریادهای عدالت خواهانه اش گوش فلک را دریده بود ولی در عمل، ماحصل آن فریادها اختلاس سه هزار میلیاردی شد و خط قرمز عدالت با خط قرمز کابینه تعبیر شد. بسیاری اصلاح طلبان هم فریاد های اخلاق محوری شان در حالی 

باید علت یابی کرد که به چه دلیلی ما نتوانسته ایم در کشورمان به روشی کارآمد دست یابیم؛ روشی اخلاقی و منصفانه که هم حرمت ها و اصول اخلاق اسلامی در آن رعایت شود و نیز از آن طریق، پیروزی در انتخابات مختلف و کسب کرسی های گوناگون حاصل گردد. این سؤالی است که شاید پر بیراه نباشد اگر ریشه ی آن را در قدم اول، ضعف تحزب و در گام های بعدی، ناتوانی بومی سازی فعالیت حزبی متناسب با فرهنگ اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی جست و جو کنیم.  

این رویکردی را باید پسا احمدی نژادی نامید، چون ریشه ی سیاست ورزی آن الهام گرفته از همان سبک مشهور و شناخته شده است که به محض محرز شدن پلیدی آن در اجتماع، از جانب مردم پس زده شد. اما از طرفی اولاً نمونه ای پیشرفته تر و هوشمندانه تر از آن نمونه ی اولیه است و ثانیاً قالب و شکلی بسیار شکیل تر و فریبنده تر یافته؛ به حدی که ممکن است کسانی که در افشای این هویت و این رویکرد پیش قدم می شوند، برخلاف نمونه ی اولیه که با حمایت مردم مواجه می شدند، با تخریب سنگین و حتی طرد از جانب مردم رو به رو گردند.

به تعبیری نمونه ی اولیه، نمونه ای ظاهر الصلاح و به اصطلاح غلط - که متأسفانه رایج شده- «حزب اللهی» و حق به جانب بود که فقط شعار می داد و عکسش عمل می کرد و این عملکرد معکوس بعد از لا اقل 6 سال به طور واضح هویت حقیقی اش بر مردم فاش شد. به این ترتیب مثلاً از این پس هر گاه فردی با آن ظواهر، ویژگی ها و خلقیات، دم از بر فرض، عدالت بزند، توسط مردم نادیده گرفته می شود. 

ولی نمونه ی پیچیده تر و هوشمندانه تر دیگر نه ظاهری سنتی دارد و نه ویژگی ها، ایدئولوژی و رفتارش دالی بر شباهتش با نمونه ی قبلی است؛ بلکه ظاهری جذاب، به روز، متجدد و روشن فکر دارد که خیلی دم از عدالت نمی زند. چون عدالت مفهومی است که در این هشت سال مخدوش شده و معنی اختلاس و تورم به خود گرفته و جذابیتش را از دست داده است.

پس باید سراغ مفهومی جذاب تر و البته متناسب با شرایط، مطالبات و ذائقه ی روز جامعه عرضه کرد و آن اخلاق است. پس دو تفاوت که هر دو ظاهری است در این رویکرد وجود دارد؛ اولی فاعل و راوی است که این بار نه احمدی نژاد سنتی بلکه اصلاح طلبان متجدد هستند و از دیگر سو، مفهومی نه عدالتی است که مردم به آن حساسیت عمیقاً منفی پیدا کرده اند بلکه مفهومی است خوش ظاهر و خوش باطن به نام اخلاق. 

اما همان طور که پیش تر هم ذکر شد، در مفهوم سابق عدالت استحاله شد و به اختلاس و تورم بدل گشت و در این مفهوم جدید، اخلاق استحاله می شود. 

2- واکاوی مصداقی انتخاب شهردار:

این که عده ای فضایی ایجاد کنند که یک خانم عضو شورای شهر این قدر تهدید بشود که بعد از رأیش به قالیباف، برود در اتاقش و در را از روی خود قفل کند، به نظر نمی رسد فضایی متمدنانه یا متناسب با رفتاری اصلاح طلبانه، مصلحانه و اخلاق اسلامی باشد. اگر بنا بود خانم الهه راستگو از حزب اسلامی کار اخراج شود، بر اساس مرامنامه ی حزبی، می توانسته عملی مترتب و منطقی باشد، اما تهدیدها، تهمت ها، برچسب فساد به وی و خانواده اش و تهمت تطمیع شدن ایشان، کاملاً غیر اخلاقی است و بر اساس حدیث «ان بعض الظن اسم=همانا برخی گمان ها، گناه است»، تا در قوه ی قضائیه اثبات نشود، طرحش اصلاً قابل دفاع نیست و جز در همان گفتمان پسا احمدی نژادی قابل تعریف نمی باشد.

مشخص نیست که این تهدیدها چقدر سازمان یافته و مرتبط با برخی اعضای اصلاح طلب شورای شهر است، اما این جمله ی خانم دانشور که در مصاحبه ی بعد از انتخاب شهردار از ایشان منتشر شده، تأمل برانگیز است: "در فضای غیررسمی باید هزینه های سنگینی را برای این اقدام شان بدهند." حال این که این هزینه ی سنگین همان تهدیدهای ایشان و دخترش است یا خیر، محل بررسی و سؤال است و مشخص نیست.

اگر بخواهیم با عینک بدبینانه ی اصلاح طلبان و با دایره ی تنگ و تاریک آنان وقایع را بررسی کنیم، دو مورد خیلی برجسته است. عباس جدیدی که به عنوان نامزد مستقل وارد شورای شهر شده بود، طبیعتاً وام دار هیچ یک از دو جریان نبود، اما پیش از روز رأی گیری، نظرش به نفع قالیباف بود. چطور می شود که دقیقاً در روز رأی گیری، احمد مسجد جامعی، جدیدی را به سمت معاونت نظارت شورای شهر منصوب می کند؟ آیا بر اساس رویکرد برچسب زنی اصلاح طلبان، آیا در این انتصاب، شائبه ی تطمیع وجود ندارد؟

یا موردی شدیدتر؛ حسین رضازاده نامش فقط در یک فهرست وجود داشت و آن هم لیست جبهه ی پایداری بود. جبهه ی پایداری هم از یک هفته پیش از انتخابات، رسماً از قالیباف به عنوان شهردار منتخب خود اعلام حمایت کرده بود؛ پس طبیعتاً رأی رضازاده هم قالیباف بوده است. آیا این درست که اصلاح طلبان شورای شهر، رضازاده را دوره کنند و وی را تطمیع کنند تا به محسن هاشمی رأی دهد؟ آیا این اخلاقی است که اصلاح طلبان بروند سراغ نامزد جبهه ی پایداری که عملاً نه تنها گفتمان دور نسبت به آنان است، بلکه گفتمان مقابل آنان محسوب می شود و با لابی و به اصطلاح خودشان تطمیع، وی را راضی کنند که به آنان رأی بدهد؟

با استدلال خانم دانشور، احتمالا پاسخی که می شنویم این است که ما اخلاق سیاسی را رعایت کردیم و برای پیروزی حزبمان و اصلاح طلبان، از هیچ تلاشی مضایقه نکردیم؛ پس باید از ما تقدیر شود که این قدر اخلاق سیاسی را رعایت کرده ایم. اما نکته این جاست که این اخلاق سیاسی است به معنای قواعد نتیجه گرایانه برای برد در سیاست، در حالی که آن چه ما به دنبالش هستیم، سیاستی است که مبتنی بر اخلاق و اسلام باشد و در آن فقط برد حزب خود و پیروزی جریان خود را مد نظر قرار ندهیم و منافع مردم و شهر را هم در نظر بگیریم. 

باید توجه داشت که این جا آمریکا نیست که مانند خانم فاطمه دانشور بگوییم اگرچه آقای قالیباف شایسته است و اختلاف فکری با وی ندارم، اما نباید به او رأی داد چون ما اصلاح طلبان باید به یک اصلاح طلب رأی دهیم. تعریفی که ما از حزب داریم، تعریف آمریکایی اش نیست و ما حزب را یک وسیله می دانیم نه هدف پس بنا بر این تعریف، این یک کار حزبی نیست؛ چون در فعالیت حزبی شایستگی یک بهانه نیست بلکه واقعاً یک هدف است و یک فعال حزبی معتقد است که گزینه ی حزبش کارآمدتر است. نه این که حتی خود آقای محسن هاشمی هم چنین عقیده ای نداشته باشد و معتقد باشد که قالیباف باتجربه تر و شایسته تر است برای این منصب.

هویت و شعارهای متجددانه ی اصلاح طلبان تضادی ماهوی دارد با این رویکرد بدوی که شخصی را مجبور کنند قسم بخورد! اگر آن فرد نظرش روی شخصی باشد دیگر نیازی به قسم خوردن نیست. ضمن این که اکنون خانم راستگو این ادعای خانم دانشور را رد می کند و می گوید نه دست روی قرآن گذاشته که به محسن هاشمی رأی بدهد و نه قولی داده.

در فتنه ی 88 شاهد بودیم که اردوکشی خیابانی رفته رفته داشت برای درصدی از جامعه به یک فرهنگ بدل می شد که ریشه در استبداد مدرن و عدم ظرفیت شکست داشت اگرچه مردم مقصر نبودند چون توسط سیاست مداران مورد اعتمادشان دچار توهم تقلب شده بودند.

در جلسه ی سخنرانی روز سه شنبه ی خانم الهه راستگو نیز اتفاقی رخ داد که می شود آن را اردوکشی جلسه ای نامید و آن ترک جلسه توسط چهار نفر از اعضای شورای شهر حین دفاع خانم راستگو و ارائه ی توضیحاتش درباره ی رأیش به قالیباف بود. این حرکت همان طور که رأی خانم راستگو خلاف قانون نبوده و نیست، از لحاظ قانون ایرادی ندارد. اما قطعاً با اخلاق اسلامی مغایرتی جدی دارد و نشانه ی بی ادبی و اهانت است.

به نظر می رسد که باید دلایل واقعی این عصبانیت و بغض شدید اصلاح طلبان پس از باخت در انتخابات شهردار تهران را نه در این که خانم راستگو به آنان خیانت کرده یا خیر، نه در این که بازی برده را واگذار کرده اند یا خیر، بلکه در این جست و جو کرد که عطش قدرت انحصار طلبانه و تمامیت خواهانه ای که به سراغ این جریان آمده، فراموش کرده که همواره شعارش این بوده که انحصارطلبی، فی الذاته صفتی است باطل و رذیله ای است ویرانگر چه برای خود آن شخص یا گروه و چه برای اطرافیان و دنیای بیرون آن شخص یا گروه.

از آن جا که حزب اسلامی کار، در متن حکم اخراج خانم راستگو آمده از حزب، اتفاقات انتخابات شورای شهر را دلیل اخراج ایشان ندانسته بلکه بی توجهی خانم راستگو به ارزش های اسلامی و اخلاقی را به عنوان علت اخراج ایشان معرفی کرده، علی رغم تمامی تفاسیر و اظهارات ضد و نقیض طرفیت مناقشه، به عنوان حجتی محکم و حسن ختام یادداشت، روایت زیر از امام صادق (ع) تقدیم حزب اسلامی کار و اصلاح طلبان شورای شهر و دیگر شهروندان می گردد:

"اگر 50 نفر هم بگویند فردی حرفی را زده ولی خود آن فرد بگوید نگفته‌ام، فصدقه و کذبهم (آن فرد را تصدیق کن و آنها را که می‌گویند گفته، تکذیب کن)."



برچسب‌ها: شورای شهر, اصول گرایان, اصلاح طلبان, محمود احمدی نژاد
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۲۷ساعت 11:24  توسط احسان رستگار   | 

ده میلیون رای احساس محور


بسم الله الرّحمن الرّحیم

از سوم تیر و دوم خرداد تا بیست و چهار خرداد
ده میلیون رای احساس محور

بخش تعاملی سایت خبری-تحلیلی «الف»: به قدر کفایت دیگران از ادله و استدلال‌های مختلف گفته‌اند و در این مطلب قصد دارم از دیدگاهی دیگر عرض کنم که چه بر سر ما، طرفداران احمدی‌نژاد و مردم ایران گذشت و چه بر سر احمدی‌نژاد در این 8سال. اما از آنجا که معتقدم احمدی‌نژاد به دلیل ایجاد یک حس و قلقلک دل‌ها رأی آورد و نه ادله کافی، جنس مطلب بیشتر حسی خواهد بود و تمثیلی، نه الزاما عقلانی و عینی. 

اما این حس‌ها همگی در قالب رأی به احمدی‌نژاد، سه بار به عینیت بدل شد؛در سال 84، اگرچه یک عدد پسر دبیرستانی بیش نبودم، ولی فضای ذهنی‌ام در حد یک دانشجوی کنجکاو، سرشار بود از دغدغه و سوال‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. پس رصد می‌کردم و تعمق؛ چه در دنیای اطرافمان و چه در درونیات‌. در سال ۸۴، مردم اصلا به این فکر نمی‌کردند آیا احمدی‌نژاد نماد وضع موجود هست یا نیست، یا اینکه آیا احمدی‌نژاد از خاتمی بهتر هست یا خیر؟ 
آنچه ما آن زمان می‌اندیشیدیم، این بود که این بشر چقدر دوست‌داشتنی است! به همین سادگی! پدیده‌های ساده را اگر پیچیده تحلیل کنیم، حماقت است و بالعکس. سیاست پیچیده است و باید آن را تحلیل کرد اما اینکه چرا احمدی‌نژاد دوست‌داشتنی بود، برای اکثر مردم اصلا پدیده‌ای محیرالعقول نبود. 
ویژگی‌های شخصیتی احمدی‌نژاد هم چون صراحت، مستقل بودن از تمامی جریان‌های سنتی و شناخته شده سیاسی از اصلاح‌طلبان و طیف حامی آیت‌الله هاشمی گرفته تا اصولگرایان و راست سنتی، شکل و شمایل متفاوت و فوق‌العاده ساده و وجهه مردمی وی و دیگر صفات شاخص و منحصر به فردی که در این 8سال بار‌ها و بار‌ها از آن سخن به میان آمده است و گفتنش فقط تکرار مکررات است. 
بعد از پیروزی احمدی‌نژاد، از سال ۸۷ به وضوح برخی مواضع او روشن و کم‌کم موجب انتقاد طرفدارانش شد. احمدی‌نژاد حامی سرسخت رئیس سازمان میراث فرهنگی‌اش یعنی اسفندیار رحیم‌مشایی بود و وقتی وی بحث دوستی با مردم رژیم صهیونیستی یا آزادی حجاب در جمهوری‌اسلامی را در مصاحبه‌ای با یک خبرنگار ترکیه‌ای مطرح کرد، تمامی اقشار مذهبی جامعه غافلگیر شدند. هرچه می‌گذشت این انتقادات و حس‌ها افزون گشت تا رسیدیم به سال ۸۸. 
از آنجا که مسأله این مطلب، انتخابات ۸۸ و فتنه نیست و در این مجال نیز نمی‌گنجد، به نگاهی گذرا اکتفا می‌کنیم با ذکر چند نکته؛ اول اینکه حقیقتا اگر موسوی که شخصی تند محسوب می‌شد در مقابل احمدی‌نژاد قرار نداشت، چه بسا وی نمی‌توانست در جایگاه ریاست‌جمهوری ابقا گردد. 
دوم اینکه سوم تیر اتفاقا در ۲۲خرداد معنا یافت چون خواست فریاد بزند که مردم بسیج شوید که انقلاب در خطر قرار گرفته است، وگرنه در سال ۸۴ فضا اصلا ترس از در خطر قرار گرفتن انقلاب نبود بلکه انتخاب گزینه‌ای انقلابی‌تر و مخلص‌تر و مردمی‌تر بود. سوم اینکه در سال ۸۸ مردم ناخواسته هم عاشق احمدی‌نژاد بودند و هم بیمناک از اینکه مشکلاتی که در دوران وی شاهد بوده‌اند، ادامه پیدا کند، برخلاف سال ۸۴ که فقط ذوق‌زده بودند. 
این حس با مقداری مخدوش شدن پس از حکم حکومتی رهبری برای عزل مشایی از سمت معاون اولی تا بهار۹۰ ادامه پیدا کرد و پس از 11روز خانه‌نشینی احمدی‌نژاد و مقاومت وی در مقابل حکم حکومتی. اینجا دیگر حزب‌اللهی‌ها می‌دانستند که یا احمدی‌نژاد، آن احمدی‌نژاد سابق نیست و یا آنها از ابتدا اشتباه انتخاب کرده‌اند. 
مهم این بود که دیگر احمدی‌نژاد را گزینه مطلوبشان نمی‌دانستند.آنها هرگز حاضر نبودند بگویند اشتباه کرده‌اند که وی را برگزیده‌اند و البته توجیهاتی داشتند؛ مانند اینکه در مقابل موسوی، احمدی‌نژاد انتخابی درست بوده و هست و خواهد بود. واقعیت این بود که احمدی‌نژادی‌ها هنوز هم درنیافته‌اند چه شد که احمدی‌نژاد پیروز شد و چه شد که بعد از 8سال روحانی پیروز شد و هنوز هم تحلیل درستی از اینکه چه بر سر سوم تیر آمده و خواهد آمد ندارند و اینکه این‌بار سراغ چه شخصی بروند؟
آیا مردم عوض شده‌اند یا اینکه آنها نتوانسته‌اند مطالبات مردم را محقق کنند و در نتیجه پس‌زده شده‌اند. به نظر معقول‌ترین پاسخ این است؛ انتخاب احمدی‌نژاد، انتخابی احساسی و عاشقانه بود؛ در حالی که عرصه ریاست‌جمهوری عرصه معقولات و تدبر است. مردم نفهمیدند چگونه احساساتی شدند و به احمدی‌نژاد رأی دادند اما فهمیدند که چگونه از آن آدم و آن سبک متنفر شدند. 
نکته‌ای که در این میان قابل‌توجه است، این است که دیدگاه احمدی‌نژادگرایی، یک مرحله گذار بود در زندگی جمهوری اسلامی ایران. جوانان ما فکر می‌کردند که جوانی و ساختارشکنی می‌تواند معجزه کند. فکر می‌کردند روحیات پرخاشگرایانه بعضا لازم است. گمان می‌کردند انقلابی بودن یعنی اینکه بعضی اوقات حتی زیر بار قانون هم نروی و این اصلا مهم نیست، بلکه این مهم است که تو خیلی حرف‌های زیبایی می‌زنی و بر فضای صحن سازمان ملل مسلط می‌شوی. 
اما الآن اکثر احمدی‌نژادی‌های سابق گیج‌اند؛ چه آنها که به قالیباف رأی داده‌اند و چه آنها که به جلیلی. این گیجی لااقل 4سال ادامه پیدا خواهد کرد چون گفتمان حاکم، گفتمان تقابل با هیچ جریانی نیست حال آنکه سوم تیر در فضای تقابلی صددرصد هویت یافت. سوم تیر و دوم خرداد از یک جنس بودند؛ از جنس احساسات. عشقی بود که به نفرت بدل گشت. مردم لحظه‌ای فراموش کردند به جای اینکه به کسی رأی بدهند که شبیه خودشان است، باید به شخصی رأی دهند که پاسخگوی مطالباتشان است. مردم در جست‌و‌جوی خودشان در قامت ریاست‌جمهوری بودند و از این رو احساساتی شدند. نشان به آن نشان که بعد از شکست گفتمان سوم تیر فهمیدند اصلا نیازی نیست تا رئیس‌جمهوری شبیه خود انتخاب کنند چون به نظر نمی‌رسد حسن روحانی شبیه اکثریت مردم ایران باشد. 
گفتمان احساسات در انتخابات ۹۲ فقط ۴میلیون رأی داشت از جلیلی و البته حدود ۴ تا نهایتا 6 میلیون هم از رأی روحانی. پس در اشد حالت، فقط ده میلیون از سی و شش میلیون آراء مردم، احساس محور و بر اساس گفتمان صرف و فارغ از کارآمدی بوده. نهایتا افقی که مترتب به نظر می‌رسد، ایرانی است که روز به روز دارد به فضای عقلانیت محوری و احساسات‌ستیزی نزدیک می‌شود که البته در سیاست، رویکرد درست نیز همین است. فضای سیاست، فضایی است که در آن باید قلبی یخی و عقلی سلیم و اراده‌ای استوار داشت؛ گفتمان سوم تیر شاید هنوز نفهمیده که اراده استوار الزاما به معنای توهم و اعتماد به نفس کاذب نیست، در حالی که دوم خرداد فهمید که در اقلیت است و باید ذیل گفتمان اعتدال روحانی هویتش را بازیابی و نیز بازتعریف کند. 
اما گفتمان سوم تیر... گمان نکنم کسی مایل باشد که این هویت تکرار شود، ولی اراده‌ای هم از اصلاح یا بازتعریف این گفتمان وجود نخواهد داشت؛ چراکه در فضای گفتمان و جهان‌بینی و رویکردهای این طیف، اصلاح و بازتعریف، با استحاله اشتباه گرفته می‌شود.



برچسب‌ها: سوم تیر, دوم خرداد, محمود احمدی نژاد, سید محمد خاتمی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۱۸ساعت 20:42  توسط احسان رستگار   | 

حاشیه ای بر صراحت نامه؛ نامه بدون سلامی که به موقع به دست رهبری نرسید


کتاب نیست؛ عملا مصاحبه ی تفصیلی مکتوب ماهنامه ی مدیریت ارتباطات است به حجم حدود سه صفحه. ده صفحه ی انتهایی اش از جهت جذابیت خواندنی است و بیست صفحه ی ابتدایی اش از حیث تعمق و تدبر در مفاهیم اندیشه ای و عقیدتی ذهن آقای هاشمی که با فضای سیاست و ارتباطات، مطالعه اش مفید است. 

در این سی صفحه بحث از فلسفه ی وجودی و تاثیر رسانه ها هست تا نامه ی هشتاد و هشت ایشان معروف به نامه ی بدون سلام به رهبری.

از کل کتاب چهار نکته ی ریز و درشت و اصلی و فرعی جالبش به نظرم این ها بود:

*اول* - آقای هاشمی در مسیر خانه تا دفتر کار و بالعکس، پشت چراغ قرمز می ایستد و چراغ قرمز را رد نمی کند. اگرچه پلیس راهنما دارند ولی به پلیس گفته اند که چراغ قرمز را رد نکنند. این روحیه ی ایشان در سیاست هم مشهود است که از چراغ قرمز رد نمی شوند اگرچه مسیر ویژه و تشریفات را می پسندند.

*دوم* - عفت خانم کارهای خانه را خودش انجام می دهد و حدودا هفتگی یا دو هفتگی یک بار خدمت کار برای کمک می آید. توصیه می شود به همین منوال ادامه دهند چون در صورت بیکاری در خانه ممکن است خدای ناکرده باز مصاحبه یا اظهار نظری از جنس هشتاد و هشت کنند که برای خودشان و آیت الله و مردم و نظام دردسر آفرین شود. و نیز اول خودم را و دوم بهمن هدایتی عزیز را توصیه می کنم به ورع و تقوا و دوری از بمب ترکانی رسانه ای از جنس آن مصاحبه ی معروفش با همسر آیت الله که "اگه تقلب شد مردم بریزن تو خیابونا...".

*سوم* - از آن جا که مسیولان دفتر رهبری و نیز مسیولان رصد و رسانه ای بیت رهبری به اقتضای حساسیت مناسبات رهبری و پیام های خصوصی برای ایشان، بسیار چابک و سریع الانتقال هستند پس در نتیجه قاعدتا و عقلا و منطقا، به احتمال قوی آن تاخیر دو ساعته از زمان ارسال نامه ی آقای هاشمی به طور خصوصی تا زمان انتشار عمومی آن در سایت ها، تعمدا صورت پذیرفته.

به هر حال در همان فرصت باقی مانده برای رهبری معظم فرستادم و متاسفانه ایشان در آن فاصله ی دو ساعته باقی مانده نامه به ایشان نرسیده بود، چون جوابی به من نرسیده بود. در آخرین لحظاتی که می خواستم خدمت ایشان بروم، منتشر کردم. وقتی رفتم، ایشان گفتند: داشتم نامه ی شما را از روی کامپیوتر می خواندم. یعنی پس از این که پخش شده بود هم، هنوز متن اصلی را ندیده بودند."!!!

در ادامه نکته ی جالب از مکالمه ی آقای هاشمی و رهبری این است"...واقعا هیچ ملاحظه ای روی نامه ندارم ولی اگر جای شما بودم، بعد از انتخابات منتشر می کردم. گفتم: خواست خدا بود که شما تا قبل از انتشار نبینید، چون اگر می خواندید و به من می گفتید، منتشر نمی کردم..."

*چهارم* - رهبری به آقای هاشمی در همان جلسه ی سه شنبه ی قبل از انتخابات می فرمایند: "به حق از من انتظار دارید که جواب بدهم، چون روی حضور مردم تاثیر می گذارد ولی بعد از انتخابات جواب می دهم. حتی گفتند که به آقای احمدی نژاد هم گفتم که حرف های ناحقی زدید و جواب شما را می دهم."


برچسب‌ها: کتاب صراحت نامه, آیت الله هاشمی رفسنجانی, فتنه, ماهنامه مدیریت ارتباطات
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۲/۰۶/۱۲ساعت 10:3  توسط احسان رستگار   | 

واکاوی یک اتفاق/یک بغل کردن ساده؛ صرفاً جهت التیام

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم


مطلب زیر در صفحه ی 6 شماره ی ششم نشریه ی دانشجویی نسیم اعتدال منتشر شده و کاریکاتور نیز اختصاصاً برای این نشریه تصویرگری شده است. لطفاً در صورت استفاده از کاریکاتور یا مطلب، منبع آن یعنی «نشریه ی دانشجویی نسیم اعتدال» را ذکر فرمایید.



متن کاریکاتور سمت راست:
مادر چاوز: محمود بوی هوگومو می دی!
احمدی نژاد: آخه عطر هوگو باس زدم! مادر من چرا منو تو این موقعیت قرار دادیت؟!
مادر چاوز: انما الاعمال بالنیات. بعدش هم من در اسلام عجوزه محسوب می شم. فقط یه کم خوب موندم.
احمدی نژاد: ما شاء الله! چه مسلطیت! پس فهمیدم هوگو رو کی مسلمون کرده!

1- هوگو چاوز مرد. هوگو یک بوس کوچولو! هوگو یک مرد گنده! چاوز یک قهرمان بزرگ! هوگو یک اسطوره ی فراموش نشدنی! چاوز نماد مبارزه ی آمریکای لاتین با استکبار جهانی! فقط مرگ هوگو را از پای درآورد نه هیچ ابرقدرتی! این ها هیچ یک جملات تعجب برانگیزی نبودند؛ ولی داستان آن جا عجیب شد که آقای رئیس جمهور در پیام تسلیت، القابی به هوگو چاوز نسبت دادند که لحظه ای او را با مشایی اشتباه گرفتیم. البته حائز اهمیت است که اگر مشایی بود، چه القابی در پیام تسلیت و وداع، نثار او می شد که به آن نیز خواهیم پرداخت.

2- اولین نکته، بحث شهادت چاوز است. در این باره بهتر است فقها و مراجع عظام تقلید اعلان موضع کنند و اگر ما هم وارد این وادی شویم، مانند برخی مهندسان و دکترهای مسئول کشور، دچار سراب می شویم. ولی شاید بتوان پرسید که هوگو چاوز شهیدتر است یا آبراهام لینکلن؟ چاوز آمریکاستیز بود یا آبراهام لینکلن رئیس جمهور فقید آمریکا؟ حالا مگر هر کس آمریکاستیز باشد شهید محسوب می شود؟ چگونه ممکن است ما پیامبر اکرم (ص) را که به عقیده ی برخی مورخان با زهری تدریجی و خاص طی مدتی طولانی اندک اندک مسموم و به شهادت رسیدند را قطعی ندانیم، ولی مرگ هوگو چاوز را به دلیل ابتلا به سرطان شهادت بنامیم؟!

3- این که بهمن شریف زاده در صفحه ی شخصی اش می نویسد چاوز را بسیجی واقعی زمان می نامد چه علتی می تواند داشته باشد؟ الف) دیگران بسیجی های مجازی زمانند. ب) هوگو چاوز بسیجی واقعی است چون واقعاً چفیه می انداخت. پ) بسیجی یک لقب افتخاری است که مسئولان دولتی می توانند به هر مقامی به صورت سوغاتی اعطا کنند؛ مانند شوالیه.

4- اگر خاتمی حق داشته آبراهام لینکلن را در دوران ریاست جمهوری اش شهید آبراهام لینکلن بنامد، احمدی نژاد هم مسلمش است که هوگو چاوز را شهید بنامد. به هر حال این دوران رو به افول است و بنا بر منوال گذشته رئیس جمهور باید از نهایت اختیاراتش استفاده کند.

5- چطور خاتمی می تواند به ایتالیا برود و با صفی از خانم ها دست بدهد، بعد رئیس جمهور پس از این همه خودداری از مصافحه با خانم های اهل کتاب در سفرها و کشورهای مختلف، بدون این که حتی یک بار خطا در این زمینه ها، به ریاست جمهوری اش پایان دهد؟ پس این حق مسلم رئیس جمهور است فقط حیف که الآن دیگر مرجعی نیست که به نفع احمدی نژاد فتوای سفارشی بدهد که مثلاً اگر شما رئیس جمهور بودید و مثلاً بات کشوری روابطی بسیار حسنه داشتید و مثلاً رئیس جمهور آن کشور رویکردی آمریکا ستیزانه داشت و مثلاً سرطان گرفت و مثلاً مرد و مثلاً شما دل در دلتان نبود که وی را برای بار آخر ببینید و مثلاً خیلی اندوهناک بودید و مثلاً وقتی در مراسم تدفین او حاضر شدید، مادرش را دیدید که بسی از فراغ فرزند رشیدش بی تابی می کند و شما راپسر خود می داند و مثلاً شما هم وی را مادر خود و یا در بدترین حالت مادر دوست خود می دانید، اگر او را در آغوش بکشید تا تسکیل یابد و آلامش التیام یابد، این کار بلامانع است. البته اگر سن مادر بالای 60 سال باشد و آن مادر دلش واقعاً برای شما تنگ شده باشد و شما شخصیتی شده باشید که دیگر فقط به خودتان متعلق نیستید.

6- عده ای این قدر املند که نمی فهمند رئیس جمهور کلی آبرو به جا کرده که مادر چاوز را با نوازشش و گرفتن دستش، گویی یک ملت را التیام بخشیده و اکنون احمدی نژاد یا بهتر است بگوییم ملت ایران به عنوان عناصر التیام بخش ونزوئلا شناخته می شوند! [به به! عجب مزخرفاتی!] وی باید از این رئیس جمهور فهیم و موقعیت سنج و فرصت طلب ممنون باشیم که نگذاشت این افتخار نصیب کس دیگری شود و به همه ی جهان نشان داد که ملت ایران عاشق صلح و دوستی و عشق و صفاست و از جنگ بیزار است و بسیار مهربان و دلسوز است و اصلاً عقب مانده نیست!!! [این ها دقیقاً چه ربطی به بغل کردن مادر چاوز داشت؟! نمی دانم! ولی به هر حال برخی چنین نظری دارند! آفرین!]

7- به قول انسان های متجدد و با کلاس، هر جامعه ای، مقتضیات خاص خودش را دارد و آقای احمدی نژاد با این حرکت در حد یک جنتل منگ ظاهر شد! مردی که می خواهد همه ی دردها را فرونشاند، حتی اگر آماج حملات قرار گیرد! وای! آه! خدای من! چه قهرمانانه! چه اسطوره ای! چقدر جنننتل منگ!

8- واقعاً باید به چنین رئیس جمهوری افتخار کرد که هم کت و شلوار می پوشد، هم به زیبایی اش اهمیت می دهد و بوتاکس می کند، هم امل نیست، هم می خواهد تمام دنیا را در آغوش بگیرد تا شاید دردهای آنان را فرونشاند و خلاصه متعلق به خودش نیست و یکی است و یک پدیده است و هیچ حد و مرز و خط قرمزی در التیام بخشی و فداکاری و همدردی جلودارش نیست؛ حتی نظرات امل هایی مثل ما که می گوییم تو که خیلی دلسوزی، کاش زنت را می فرستادی مادر چاوز را بغل کند!

9- این اقدام را اصلاً نمی توان یک اقدام شتاب زده در نظر گرفت؛ مخصوصاً پیرو آن پیغام عجیب و غریب تسلیت و همدردی عمیییق با مردم ونزوئلا. به نظر احمدی نژاد با این عملش، خواسته به طیفی از طرفدارانش بگوید که "بیشین بینیم بااا! شماها دیگه خیلی عقب مونده این! این چیزا که اشکل مشکل نداره! آبو بریزین اون جایی که می سوزه! انصافاً اگه به این حرکت از 20 کم تر بدین بی انصافی کردین دم عیدی! اصلاً همینی که هست می خوام ببینم که چی می گه؟!"

10- در تعمد و اصرار انجام این حرکت رئیس جمهور در فیلم کوتاهی که منتشر شد نیز نکته ای جلب توجه می کند و آن تذکر آقای میر تاج الدینی چه کلاماً و چه با حرکت دست است که قاعدتاً اگر بنا بود تلنگر یا تذکری آقای احمدی نژاد را از این کار منصرف می کرد، در همان اندازه کافی بود.

11- در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، این چنین حرکاتی عجیب نبود که نمونه ی مشابه آن فیلم معروف دست دادن وی با زنان اینالیایی بود که در زمان خود بسیار جنجال آفرین شد یا عکس های مختلف ایشان با بازیگران و خانم های بد حجاب و بی حجاب که معمولاً بسیاری ملاحظات در آن رعایت نمی شد. اما نکته این جاست که برخورد گروه های حزب اللهی و بدنه ی مخالف ایشان در جامعه، پیرو آن حرکات ایشان صریحاً اعتراض خود را اعلام می داشتند، در حالی که اگر با اتفاقی که آقای احمدی نژاد در ونزوئلا با مادر هوگو چاوز رقم زد، خیلی شدیدتر محسوب می شد. اگر خاتمی بازوی یک خانم چادری را روی سن ودر حضور هزاران نفر فشرد و اگر عکسی مانند عکس بالاو موارد مشابه از وی رسانه ای شد، احمدی نژاد مادر هوگو چاوز را در آغوش گرفت که همه را غافلگیر کرد.

اگر از خاتمی چنین حرکتی سر می زد شاید هیچ یک از ما متعحب نمی شدیم، ولی احمدی نژادی که هیچ گاه حتی با خانم ها و سیاست مداران دست نمی داد و رویکرد بسیار مثبت از طریق احترام گذاشتن بدون لمس آنان اتخاذ می کرد، این سؤال را در اذهان ثبت کرد که چرا این بار این قدر راحت علی رغم تذکرات میر تاج الدینی، دست به چنین رفتاری زد. شاید ریشه ی این عمل هم در پیغام فرستادن به طیف طرفدار خاتمی باشد با این مضمون که ای طرفداران خاتمی! اگر او با خانم های ایتالیایی عکس می انداخت و در مواردی چسبیده به خانم ها می ایستاد (از جمله عکسی که عیناً کاریکاتور از روی آن طراحی شد) ، من یک خانم را بغل می کنم و صورتم را در کنار صورتش قرار می دهم! هرچند نه دلیل محبوبیت خاتمی فقط این دست اقداماتش بوده و نه این عمل احمدی نژاد، محبوبیتش را کن فیکون می کند؛ ولی متأسفانه قشری هستند که دیدگاهی سطحی دارند و ممکن است حتی با دیدن چنین رفتاری، طرفدار یک شخص شوند و این واقعیتی است تلخ!



برچسب‌ها: کاریکاتور محمود احمدی نژاد با مادر هوگو چاوز, محمود احمدی نژاد, عکس احمدی نژاد با مادر چاوز
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۱۱ساعت 23:59  توسط احسان رستگار   | 

مصاحبه اختصاصی با صادق زیباکلام:حجاریان در طرح بومی سازی علوم انسانی نقش داشت/تفکیک جنسیتی شدنی نیست


بسم الله الرّحمن الرّحیم

اشاره: متنی که می خوانید بخشی سخنان صادق زیباکلام و برگرفته از مصاحبه مفصل و اختصاصی نشریه ی دانشجویی «نسیم اعتدال» با وی، درباره مسائل روز، ازجمله بحث تفکیک جنسیتی دانشگاه ها است. مشروح این مصاحبه در شماره بعد منتشر می شود:

-          فکر می کنم اولین بار بعد از انتخابات 22 خرداد 88، دکتر کامران دانشجو بود که گفت: ما باید طرح تفکیک جنسیتی را اجرا کرده و دانشجویان دختر و پسر را جدا کنیم. بعداً هم به این صورت در آمد که مردم این را از ما می خواهند، مسلمانان این را از ما می خواهند، امت شهید پرور این را از ما می خواهند و قس علی هذا. 

-          از یک جاهایی، شماری از عقلای اصول گرا، شماری از کسانی که درون دولت بودند، به علاوه شورای عالی انقلاب فرهنگی، به علاوه وزارت علوم، به این نتیجه رسیدند که به نحوی دانشگاه ها باید از این وضعیت به در آیند. یعنی چه دانشگاه این قدر مخالف ما باشد؟! غلط کرده دانشگاه مخالف ما باشد! چه کنیم که دانشگاه از این وضعیت که سنگری شده بود که کانونی شده بود برای مخالفت با جناح پیروز در انتخابات 22 خرداد، خارج بشود. یک سری بازداشت و اخراج دانشجوها و یک سری انجمن اسلامی را معلق بکنیم، آن استاد را تعلیق بکنیم، آن دانشجو را معلق بکنیم، آن دانشجو برود خودش را معرفی کند به کمیته ی انضباطی، یک سری تصمیمات این جوری بود. اما شاید عده ای از اصول گرایان به این فکر افتادند که با گرفتن و حبس و اخراج نمی شود که ادامه داد. بنابراین یواش یواش به این فکر افتادند که کاری بکنیم که در دراز مدت دانشگاه از این وضعیت مخالفت و اعتراض و انتقاد به ما خارج شود طرح تغییر علوم انسانی و اسلامی کردن علوم انسانی یکی از آن عناصری بود که در جهت تغییرات بلند مدت بود.

-          آقای سعید حجاریان هم در ایجاد تغییرات در دانشگاه ها بی نقش نبود. ایشان در دادگاهی که تشکیل شد هم مطلبی را گفت که به نظرم خودش به آن مطلب اعتقاد نداشت. از روی استیصال و این که رهایی پیدا کند از زندان، کلاهی را سر اصول گرایان گذاشت و فی الواقع سر کارشان گذاشت و گفت من محصول علوم انسانی ای هستم که در دانشگاه فرا گرفته ام. بروید آن را درست کنید در دانشگاه ها. به هر حال این نظر سعید حجاریان نبود. با شرایط جسمانی ای که داشت، وقتی این آدم را می خواهید ببرید در زندان اوین، خب معلوم است این آدم در رنج است، در عذاب است و ممکن است هر روز فوت شود. برای این که یقه ی خودش را از دست اوین در بیاورد، گفت آقا من گناهی ندارم. اگر فکر من باطل است، اگر فکر من غلط است، اگر فکر من سکولار است، اگر فکر من ایرادی دارد و با موازین جمهوری اسلامی نمی خواند، این فکر در دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مطالبی که در علوم انسانی به من آموزش داده شده از راه راست منحرف شده است. بنابراین چرا یقه ی من را گرفته اید؟ بروید آن جا را درست کنید. ایشان هم نقش داشت در به وجود آوردن این تفکر که ما در علوم انسانی داریم به بیراهه می رویم، داریم دشمن خودمان را می پرورانیم در دانشگاه ها.

-          تفاوت بین انقلاب فرهنگی 59 با اسلامی کردن علوم انسانی بعد از سال 88 این بود که این ماهیتاً سیاسی بود ولی آن واقعاً ماهیتاً دنبال انقلاب فرهنگی بود. آن جریانی که در سال 59 به وجود آمد، انگیزه اش سیاسی نبود، انگیزه اش فکری بود، فلسفی بود، معرفتی بود، فرهنگی بود اما این جریانی که اصول گرایان در سال 88 به راه انداختند انگیزه اش کاملاً سیاسی، خطی و جناحی بود.

 

-          برای شما مثالی می زنم. سال های نخستین انقلاب بدون اینکه کسی را اجبار بکنند، واقعا کسر قابل توجهی از دانشجویان طرفدار حکومت بودند و داوطلبانه به جنگ رفتند. در دوران اصلاحات کسر قابل توجهی از دانشجویان طرفدار دولت و آقای خاتمی و اصلاح طلبان و اصلاحات بودند. به نظر من این که دانشجویان و دانشگاهیان جزء نخبگان فکری هر جامعه باشند خیلی مهم است که نظر مساعدی نسبت به حاکمیت داشته باشند، البته شاید شما اگر آمار بگیرید در آمریکا در مقایسه با مردم عادی تعداد دانشجویانی که طرفدار اوباما هستند خیلی کمتر از مردم عادی باشد، ولی اتفاقی که در ایران افتاده بود این است که تعداد کسانی که مخالف جناح پیروز در انتخابات 88 بودند در دانشگاه ها خیلی زیاد بود.

-          تدبیر دیگر که غیر ممکن است اجرائی شود تصمیمی بود که اوایل مهرماه دکتر دانشجو اعلام کردند و ایده این بود که ما می خواهیم لیسانس از دانشگاه های تهران به شهرستان ها منتقل کنیم و در دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه تهران و تریبت مدرس و دانشگاه امام صادق(علیه السلام) متمرکز بر روی فوق لیسانس و دکتری شویم. من امیدوارم اشتباه بکنم اما فکر می کنم این تصمیم هم انگیزه اش سیاسی است برای اینکه نوعا دانشجویان لیسانس تظاهرات می کنند، کوی را به هم می زنند و وقتی آن ها را به حصر می فرستیم راحت تر قابل کنترل هستند و هم چنین در کنار خانواده هستند تا اینکه در تهران باشند. در تهران شرند و هنگامی که در تهران تظاهرات بکنند همه ی دنیا می فهمند اما مثلا در بیرجند تظاهرات بکنند به راحتی قابل کنترل هستد. بنایراین من فکر می کنم که این هم یک انگیزه ی دیگری است.

-          تاجایی که من می دانم برای هیچ رشته ی علوم انسانی نتوانستند در این دو سال حتی 2 خط را برای دانشگاه بفرستند چه در زمینه ی اسلامی کردن و چه زمینه ی بومی سازی. 

-          بحث تفکیک جنسیتی انجام شدنی نیست برای اینکه من در کلاس عراق و اسرائیل و مسائله ی فلسطین یک کلاس شلوغ دارم که حدود 60 الی 70 نفر دانشجو دارم و حدود نصف یا 60 درصد آنها دختر هستند، اگر بخواهید این ها را از هم جدا کنیم که دو تا زیباکلام نداریم. چه کسی گفته اگر تفکیک بکنید اینها طرفدار اصولگرایان، دولت و حاکمیت می شوند؟ این طرح کاملا سیاسی است و از سوی دیگر برای خنک کردن دل اقشار و لایه های مذهبی تر جامعه است که به اصولگرایان نزدیک شوند که مثلا مخالفان ما بی دین هستند و آن ها به فکر اسلام نیستند و ما فقط به فکر اسلام هستیم و بخشی هم جننبه ی تبلیغاتی دارد برای محیط خارج از دانشگاه.

-          فکر می کنم از یک جاهایی (بعد از انتخابات) و بعد از اینکه معلوم شد کسر قابل توجهی از اقشار و لایه های تحصیل کرده ی جامعه، نخبگان، دانشجویان، اساتید، روزنامه نگاران، نویسندگان، اینها مخالف جناح پیروز در انتخابات در 22 خرداد و اصولگرایان هستند، شماری از اصولگرایان اصلا این را قبول نمی کنند و می گویند خیلی از آن 13 میلیون به خاطر کارهایی که آقای موسوی کرده پشیمان شده اند و اگر دو مرتبه انتخابات 22خرداد 88 برگزار شود و به فرض بخواهد نامزد شود دیگر خیلی از آنها دوباره به آقای موسوی رای نخواهند داد. کسانی مانند آیت الله جنتی و آیت الله مصباح این گونه فکر می کنند. برخی فکر می کنند که به جهنم که تحصیل کرده ها مخالف ما هستند، ما وظیفه ای در قبال اسلام و مذهب و خون شهدا داریم. دانشجو کیست؟! 4 تا بچه سوسول، به جهنم این ها مخالف ما باشند، یک سری نویسنده و روزنامه نگارکه دماغشان را بگیری جانشان در می آید و به قول برخی که اخیرا گفته اند بعضی شان هرزه نگارند، حالا مثلا مخالف ما باشند، اصلا بیشتر از این تعداد مخالف ما باشند، به جای 13 میلیون، 23میلیون مخالف ما باشند، اینها کف روی آب هسند که یک فوت بکنی همه جا می زنند و در می روند و برخی هم می گویند که ما وظیفه و تکلیقی داریم. حالا این که چه کسی ما را دوست دارد و چه کسی ما رو دوست ندارد خیلی برایمان مهم نیست و بالاخره به نظر من از یک جاهایی یک واکنش هم در میان دولت دهم به وجود آمد، حال نه لزوما در شخص آقای احمدی نژاد بلکه بیشتر در شخص آقای رحیم مشایی که چه مرضی است که ما افراد و لایه های تحصیل کرده ی جامعه را این قدر مخالف خود کنیم؟!

-          مخالفت با گشت ارشاد بیشتر محصول تفکر رحیم مشایی بود، مبنی بر این که چرا ما تحصیل کرده ها را مخالف خودمان بکنیم؟ در انتخابات این اتفاق افتاد ولی ضرورت داشت و باید سرکوب می کردیم و باید می گرفتیم ولی می توانیم یواش یواش گام هایی را برداریم که اقشار و لایه های تحصیل کرده این قدر مخالف ما نباشند و یک مقداری به طرف ما بیایند. قطعا ما نمی توانیم همه ی 13 میلیون را طرفدار خود کنیم ولی درصدی از آن را که می توانیم. 30 درصد کم نیست. پس خیلی خوب برای جلب این 30 درصد آقای احمدی نژاد شما با طرح تفکیک جنسیتی و گشت ارشاد مخالفت کن. گشت ارشاد به جز این که می گیرد و نتوانسته هیچ تغییری در وضع حجاب به وجود بیارد و هر یک نفری را که سر چهارراه می گیرد، 2 هزار نفر می بینند و هو می کنند، شما بگو گشت ارشاد جمع شود، جمع هم نخواهد شد. بنابراین یک سری حرف های آقای احمدی نژاد، القائات آقای رحیم مشایی هست که چرا ما 13 میلیون را از دست بدهیم و ما می توانیم با تمهیداتی حداقل بخشی از این 13 میلیون را به سمت خودمان بکشیم.


-          من بعید به نظرم می رسد آقای احمدی نژاد که حدود 50 سال از عمرشان می گذرد دچار تحول فکری شده باشند. معتقدم ایشان از روی سیاسی کاری بدش نمی آید که یک عده ای را با اصولگرایان دربیندازد، این تصور را ایجاد کند که من می خواهم این کارها را بکنم اما دیگران نمی گذارند، دو سال پیش که در تلویزیون صحبت می کردند این را بیان کردند که ما می خواستیم بانک ها را درست کنیم ولی این ها نگذاشتند. ولی معلوم نیست این ها که هستند، این ها مجلس است؟! چه کسی قدرت داشته که نگذاشته شما کارتان را انجام دهید و شما چه کاری می خواستید انجام دهید؟! تا قبل از داستان اردیبهشت و وزیر اطلاعات برادر من شما هر کاری دلت خواست کردی و هر حرف خواستی زدی و از هر حسابی خواستی برداشت کردی؛ شما چه کار خواستی بکنی که آدم ها نگذاشتند؟ کسی یا نهادی نگذاشت؟ آقای هاشمی و مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس را هم که اصلاً قبول ندارد. ذات ایشان این گونه است که به جای پذیرش قصور می گوید من می خواستم ولی خب نگذاشتند، این دانشگاهیان و مجلس نگذاشتند، این هاشمی و خانواده اش نگذاشتند.

-          من حدود 29 سال که استاد دانشگا ههای ایران هستم و با سه نسل در ارتباط بودم، از جهت اعتقادی و تعلق مذهبی، سیر دانشجویان به قهقرا بوده است. نگاه به زندگی هم خیلی تغییر کرده است و دانشجویان 20 سال پیش مثبت تر به زندگی نگاه می کردند و امیدوارتر بودند هم به خودشان و هم به جامعه و به کاری که انجام می دادند ولی الان خیلی چیزها بی هدف و پوچ است.

-          می خواهم به عزیزان در شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم بگویم: از کجا معلوم که اگر تفکیک جنسیتی کنید و بگویید روزهای زوج دختران و روزهای فرد پسران بیایند دانشگاه مثل حمام حاج اسماعیل نوری در خیابان شتر دارو که محله ی ما بود در بازداشتگاه سلطنه، صبح ها دختر ها بیایند و بعد از ظهرها پسر ها بیایند، از کجا معلوم 4 سال بعد وضع حجاب از این خراب تر نشده باشد؟

-          نمی خواهم بگویم در مورد همه ولی لباس یک جور اعتراض است. آن تی شرتی که پسر دانشجو می پوشد اتفاقا می بینی که زودتر از همه به نماز ایستاده ولی تی شرت را به تن می کند که به همه نه بگوید. به دانشگاه به حکومت به دولت و به همه نه بگوید. بگوید آقا چیزهایی که شما می گویید را من قبول ندارم. او آن اعتقاد شخصی دینی خودش را دارد که هست.

-          واقع مطلب این است که من صادق زیبا کلام  به عنوان یک استاد نتوانستم یک الگوی خوبی برای دانشجویان بشوم که آنها را به سمت اسلام نزدیک بکنم.

-          معتقدم که آیت الله خامنه ای فکر می کنند که علوم انسانی اسلامی وجود دارد و علوم انسانی بومی شده وجود داره و می شود در این زمینه ها کاری کرد و من معتقدم که این نقص شورای عالی انقلاب فرهنگی و صدا و سیما است که این مسائل را باز نمی کنند که چیزی به عنوان علوم انسانی اسلامی وجود ندارد هم چنان که چیزی به اسم علوم انسانی غربی وجود ندارد و علوم انسانی کمونیستی وجود ندارد.

-          معتقدم که ما چیزی به نام علوم انسانی اسلامی نداریم، هم چنان که علوم انسانی غربی و مسیحی نداریم.

-          در پاسخ به کسانی که می گویند شما دارید دانشجویان را بی دین می کنید می گویم امروزه که سال 1390 است حدودا یک سوم علوم سیاسی، دروس اسلامی است. دولت در اسلام، فقه در اسلام، وصیت نامه امام خمینی، انقلاب اسلامی، اندیشه ی سیاسی شیعه در اسلام و قس علی هذا.

-          یک سوال ساده می پرسم از تمام کسانی که طرفدار تفکیک جنسیتی هستند که 33 سال پیش، یعنی سال 59 که عراق حمله کرد و جنگ اغاز شد کمتر از 2 سال از انقلاب می گذشت. شما ببینید چند درصد از بچه های خط مقدم جبهه دانشجو بودند و دانشجویان صنعتی شریف، دانشکده حقوق و علوم سیاسی و فنی بودند؟ این ها در کدام دانشگاهی درس خواندند که دختر و پسر کنار هم بودند و تمام علوم انسانی اش مال غرب فاسد و منحرف بود اما چرا همه عضو گردان اعلم الهدی شدند و همه صف شکن و خط شکن شدند؟ ببینید گیر کارتان کجاست و این قدر یقه ی علوم انسانی و بومی سازی و راه  توسعه ی ایرانی-اسلامی و تفکیک جنسیتی را نگیرید!



برچسب‌ها: صادق زیباکلام, طرح تفکیک جنسیتی, محمود احمدی نژاد, اسفندیار رحیم مشایی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۰۴ساعت 23:59  توسط احسان رستگار   | 

92/توهم یا تهدید؟/علاوه بر آمریکا،همه ی گزینه های احمدی نژاد هم روی میز است؟!


بسم الله الرّحمن الرّحیم

بهمن شریف زاده رئیس سابق حوزه علمیه مروی تهران و همچنین سردبیر مجله معروف کتاب نقد در دهه هفتاد که نزدیک ترین شخص معمم نزدیک به جریان مشایی محسوب می شود، در مصاحبه ای با ویژه نامه ی نوروزی پنجره، مسائل قابل تأملی را بیان کرد که می تواند جرقه ای باشد برای آینده نگری و رویکرد جریان دولت یا همان انحرافی. در زیر دو سؤال وی را ملاحظه می فرمایید:


*پنجره: اگر مسائل انتخابات مجلس نهم تکرار شود و مشایی رد صلاحیت شود چه؟

شریف زاده:  خیلی فرق می کند. آن زمان راحت می توانستند ما را درو کنند اما در خصوص مهندس مشایی رد صلاحیت وی خیلی برای نظام هزینه دارد.

*پنجره: مثلا چه هزینه ای؟
شریف زاده: وقتی که همه آمارها می گویند که اقبال به مشائی زیاد است؛ اگر او را رد صلاحیت کنند، طبیعی است شور انتخابات کم خواهد شد، و این خلاف نظر رهبری است.


با در نظر گرفتن مطالب فوق، آیا این همان تهدیدها و حرف و حدیث هایی نیست که بسیاری معتقدند اگر مشایی رد صلاحیت و از حضورش در انتخابات ریاست جمهوری 92 از جانب نظام ممانعت به عمل آید، فتنه ای شدیدتر از 88 در انتظار همه است؟ بر اساس نظر سنجی ها و آمارهای مختلف، همه ی مستندات حاکی از آن است که آقایان هاشمی، خاتمی و قالیباف به ترتیب سه نفر اول در نظرسنجی ها هستند و مشایی در جایگاه چهارم است. این که به چه دلیل جریان دولت این گونه خود را محبوب نشان می دهد، ذهن را می برد به توهمی خیلی شدیدتر از توهم موسوی از جهت محبوبیت و ظرفیت کسب رأی. لا اقل همه می دانستند که موسوی یا اول است یا دوم، ولی مشایی هنوز نیامده خود را اول می داند.

توهم بزرگ تر از این که شخصی شور انتخابات و نظر رهبری و هزینه ساز بودن عدم تأیید صلاحیتش برای نظام را دستاویزی در جهت منافع گروهش قرار دهد؟ این مدعیات از دو حال خارج نیست؛ یا توهم است یا تهدید که یکی از دیگری خطرناک تر می تواند باشد.




آقای قاسم روانبخش هم در همایش اقتدار ملی در پرتو ولایت در حسینیه اعظم زنجان، اظهارات تأمل برانگیزی کرد که نشان از خلق فتنه ای جدید از جانب جریان دولتی یا همان انحرافی را دارد. بخشی از صحبت های وی در زیر می آید:

"رنگ انتخاباتی جریان انحرافی «سبز بهاری» است. تکرار شعر «زنده باد بهار» به‌وسیله اسفندیار رحیم‌مشایی در مناسبت‌های مختلف از نشانه های این مدعاست. این جریان همه برنامه‌ریزی‌ها را برای انتخابات آینده ریاست‌جمهوری انجام داده است و بنا نیست از «مشایی» کوتاه بیاید.

عدم اقدام برای برگزاری انتخابات از سوی دولت و برکناری وزیرکشور و استعفای شخص محمود احمدی‌نژاد از اقداماتی است که احتمال دارد احمدی‌نژاد در صورت ردصلاحیت مشایی صورت بدهد که در این‌باره تمام پیش‌بینی‌ها انجام شده است."

با توجه به جملات فوق که همگی آن ها قابل تصور است از جانب جریان دولت یا همان انحرافی، ذکر چند نکته مفید به نظر می رسد:

1- در صورت استعفا دادن رئیس جمهور، قطعاً مملکت در ظاهر دچار بحران می شود، ولی در عوض بحران سازی مضاعفی از جانب دولت صورت نمی پذیرد. با در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی چند سال اخیر مخصوصاً سال 91، به این نتیجه می رسیم که نه تنها مدیریتی در جهت رفع این نابسامانی ها صورت نگرفته، بلکه تحمیل سوء مدیریت به بدنه ی مردم و نیز نهادها و سازمان های تأثیر گذار در اقتصاد کشور نیز حادث شده است. بدتر از همه ی این ها، فرافکنی رئیس جمهور و عدم بی مسئولیتی وی در پاسخ گویی عملکرد ضعیف و سوء مدیریتش در وضعیت بحرانی اقتصاد کشور و وضعیت معیشتی مردم است. به طور مثالی به عنوان مشتی نمونه ی خروار، نحوه ی پاسخ گویی وی درباره ی گرانی خودرو در کشور، شاهد این مدعاست. وی در پاسخ به 

رئیس جمهور در پاسخ به سؤالی در مورد افزایش قیمت خودرو طی ماه‌های اخیر، اظهار داشت: در رابطه با موضوع قیمت خودرو حق با شورای رقابت است؛‌ بنده در این رابطه با هیچکسی توافقی نکردم؛ خودروسازان به دولت آمدند و گفتند که ما نیازمند منابع هستیم و در دولت هم بحث مفصلی شد که ما چطوری به تأمین منابع خودروسازان کمک کنیم؛ این یک تصمیم کلی بود که ماه‌ها پیش گرفته شد تا غیر از کالاهای اساسی سایر کالاها با ارز مبادله‌ای باشد و این حرف جدیدی نیست.

وی ادامه داد: خودروسازان با وزیر و سازمان گفت‌وگو کردند و تعهد داده‌اند تا آقایان اجازه دهند که خودشان بازار را مدیریت کنند تا قیمت را بیاورند که معادل ارز مبادله‌ای شود.

احمدی‌نژاد اظهار داشت: خودروسازان نباید از فضا درست استفاده نکنند؛ خودروسازان باید تولیدشان را بالا ببرند چرا که در حال حاضر همه چیز وجود دارد و خودروسازان ما هم خیلی پولدارند؛ من شنیدم که خودروها را پیش‌فروش کردند و بعد زیر این موضوع زدند و خودروها را با قیمت بالاتری می‌فروشند که این خیلی بد است.

رئیس جمهور ادامه داد: خیلی بد است که ما به این موضوع وارد شویم و بخواهیم با کسی برخورد کنیم؛ خود، خودروسازان باید خوش‌قول باشند؛ در حال حاضر نوعی انحصار در موضوع خودرو بوجود آمده است و من دارم به این نتیجه می‌رسم که کنترل واردات خودرو را از وزارت صنایع بگیریم، چرا که این وزارتخانه مانع‌تراشی می‌کند. کارخانه‌های داخلی هم مقداری اجحاف می‌کنند.

"وی اضافه کرد: ممکن است خودروسازان یک خودروی پراید را ۲۰ یا ۱۸ میلیون بفروشند و باز هم بگویند ضرر می‌کنم؛ چطور ضرر می‌کنید، مگر پراید چقدر ارزبری دارد؛ پراید حدود ۸ میلیون تومان بود؛‌مگر چقدر گران شده است، این خیلی بد است و من امیدوارم خودشان قیمت‌ها را اصلاح کنند. چرا که خوب نیست ما به این موضوع ورود پیدا کنیم.

وی اظهار داشت: در حال حاضر ما حدود ۲ میلیون ظرفیت تولید خودرو در کشور داریم؛ خودروسازان که هزینه را می‌دهند و منابع هم دارند و بانک مرکزی هم با آنها همراهی می‌کند، بنابراین باید تولید را افزایش دهند تا قیمت‌ها افزایش یابد؛ نباید این حس بوجود آید که از حمایت دولت از خودروسازان نوعی سوء‌استفاده شود؛ مگر خودروسازان چقدر هزینه دارند و خودروها چقدر می‌ارزند؛ بالاخره خودرو یک قیمتی دارد؛ اگر هم بخواهیم کیلویی بخریم، بگویم کیلویی چند است."

با توجه به جملات فوق، باید در نظر داشت که احمدی نژاد علی رغم این که رئیس قوه ی مجریه است و بر همگان مبرهن است که اولاً شرکت های خودروسازی داخلی ما یا دولتی هستند یا نهایتاً بر فرض محال خصولتی (اسماً خصوصی و عملاً دولتی)، پس چگونه ممکن است که رئیس جمهور این گونه همه ی تقصیرها را فقط متوجه شرکت ها کند؟ ثانیاً با گران شدن ارز طبیعی است که همه ی اقلام از جمله خودرو گران می شود؛ وقتی پسته تبدیل به کالایی لوکس می شود، آن وقت خودرو می خواهد گران نشود؟!

پس اگر رئیس جمهور استعفا بدهد، هر کس بشود سرپرست موقت کشور، شرایط از وضع کنونی بهتر خواهد شد.

2- اگر رئیس جمهور این تهدیدها را عملی کند، عملاً جایگاه ولایت فقیه و قانون اساسی لگد مال شده و این خطر همه ی جامعه را مورد تهدید قرار خواهد داد؛ از اقشار مذهبی و سنتی گرفته تا قشر رفاه طلب و مرفه. هم اعتقادات مورد هجمه واقع می شود و هم آسایش دنیوی مردم.

3- اگر باب شود که گروهی با تهدید و یا تحدید اختیارات مندرج در قانون اساسی برای دیگران و بسط اختیارات خود و یا بده بستان بخواهند قدرت را تصاحب کنند یا حفظ نمایند، بدعتی خواهد بود که در آینده ای نه چندان دور، ریشه ی نظام اسلامی ما را خشک خواهد کرد و همگان با هر اعتقاد و گرایشی باید از وقوع این فاجعه جلوگیری نمایند. اگر بنا بود نظام باجی بدهد، سال 88 انتخابات را به قول آقای خاتمی ابطال می کرد تا کشور آرام شود. پس این تهدیدها جنون آمیز است و باید از طراحان آن ترسید که چه نقشه ای علیه مردم، نظام و کشور در سر می پرورانند. 

4- نظر رهبری در مورد مشایی مشخص است و کسانی که شکی دارند، می توانند به حکم حکومتی عزل وی از سمت معاون اولی در ابتدای فعالیت دولت دهم مراجعه کنند. پس تبعیت از رهبری و حمایت از مشایی جمع نقیضین و ادعای تبعیت از هر دو حول یک محور توسط برخی نیز مضحک است.

این اظهار نظرها در راستای خطرناک دانستن جریان انحرافی و طراحی های پیچیده برای خلق فتنه ای جدید و پیروزی در انتخابات و تثبیت قدرت گروه خودشان به قیمت بر هم زدن آرامش و ثبات کشور و در خطر قرار دادن مصالح ملی و منافع مردم، قاعدتاً ما را چشم انتظار سخنرانی رهبری در حرم مطهر امام رضا (ع) و اتمام حجت با این قسم حرف ها می کند. اگر هم اتمام حجت در این سخنرانی صورت نپذیرد، اما فتح باب عواقب تهدید نظام و مردم توسط جریان دولتی و انحرافی، در این سخنرانی ایشان اجتناب ناپذیر خواهد بود.

 

در ذهن احمدی نژاد و گروهش، نشان فرهنگ به نوعی نماد ردای خلافت بود. خلافت فرهنگ کشور که خلیفه اش در حال حاضر مشایی است. اما این ردا، وقتی قرار است از فرهنگ به عالی ترین سطح کشور یعنی ریاست قوه ی مجریه ارتقا یابد، احمدی نژاد و دولت از تمامی نمادها و نشان ها و قدرتشان جهت پوشاندن این ردا ار اسفندیار -که در خیالشان حکم رویین تن کردن نه تنها اسفندیار رحیم مشایی بلکه کل دولت و یاران احمدی نژاد را دارد- از هیچ تلاش و طرح و نقشه ای مضایقه نخواهند کرد.

به عقیده ی برخی، احمدی نژاد در این روزها شده مثل آمریکا و رژیم صهیونیستی که مدام نظام را به انحاء مختلف تهدید می کنند که همه ی گزینه ها روی میز است حتی گزینه ی نظام. وی نیز نظام را تهدید می کند که همه ی گزینه ها روی میز است، حتی استعفا، حتی بر هم زدن آرامش و نظم و ثبات کشور و حتی شدیدترین عکس العمل هایی که تاکنون از کسی سر نزده و به ذهنتان هم خطور نخواهد کرد!

 بر اساس آخرین مصاحبه ی بهمن شریف زاده و شواهد و قراین موجود، اگر مشایی رد صلاحیت شود، تهدیدات و هزینه هایی از جهت ثبات کشور به نظام و مردم تحمیل می شود، بر همین اساس است که به عقیده ی برخی شاید مشایی تأیید صلاحیت شود تا کشور دچار بحرانی شبیه 88 نشود. آن چه مسلم است، دولت از هیچ فشار و تلاشی و حتی  تهدیدی جهت تأیید صلاحیت مشایی مضایقه نمی کند، ولی اگر رد صلاحیت شود، چون می داند که شخصی دیگر جز مشایی برای گروه دولت قادر به کسب رأی از مردم نیست، مانند شخصی وارد میدان می شوند که هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد و ممکن است به قول معروف بگویند: "دیگی که برای من نمی جوشد، می خواهم کله ی سگ در آن بجوشد". ممکن است حالتی رخ دهد که علاوه بر آمریکا و رژیم صهیونیستی، همه ی گزینه های احمدی نژاد هم روی میز قرار بگیرد. پناه بر خدا!



برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, بهمن شریف زاده, اسفندیار رحیم مشایی, قاسم روانبخش
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۱۲/۲۶ساعت 15:49  توسط احسان رستگار   | 

رحلت رئیس جمهور


بسم الله الرّحمن الرّحیم




هوگو چاوز درگذشت! این خبری است که حدوداً دوازده ساعت پیش منتشر شد. خدا رحمتش کند ان شاء الله. حالا یک سؤال. قطعاً مردم ونزوئلا اکثراً در ماتم و اندوهی عمیق فرو رفته اند و احتمالاً امروز را عزای عمومی اعلام می کنند (اگر چنین روزی داشته باشند).
فعلاًَ که ما در ایران برای ایشان عزای عمومی اعلام کرده ایم! فکر نکنم خودشان چنین کرده باشند!
اگر این اتفاق را بومی سازی کنیم، یعنی تصور کنیم که خدای نکرده زبانم لال، محمود احمدی نژاد خبر مرگم، چشمتان روز بد نبینه، خبر مرگش منتشر شود، مردم واقعاً عزادار می شوند؟ چند درصدشان؟ من که سه بار به ایشان رأی دادم خوشحال می شوم؛ نه از مرگش، بلکه از این بابت که هم خودش چند درجه آن دنیا دمای کم تری رو باید تحمل کند و احتمالا ذوب می شود، تصعید (تبدیل جامد به گاز به طور ناگهانی) نمی شود. امت شهید پرور ایران و نظام اسلامی ما هم جون سالم به در می برند از نابودی! خب حالا شما بگید! مردم اکثراً خوشحال می شوند یا ناراحت از رحلت ملکوتی آقای رئیس جمهور (نگفتم رحلت درکوتی که خدا را هم خوش بیاید)؟

چرا به نظرتان احمدی نژاد الآن دیگر خیلی محبوب نیست و بسیاری آرزوی مرگش را می کنند؟


برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, هوگو چاوز, رئیس جمهور ونزوئلا, هوگو چاوز مرد
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۱۶ساعت 14:30  توسط احسان رستگار   | 

بهار کیست، بهار چیست؟/طنز


بسم الله الرّحمن الرّحیم



زنده باد بهار! زنده باد بهار! زنده باد بهار! گویان احمدی نژاد در ظهر 22 بهمن امسال در میدان آزادی.


استقبال از مشایی و احمدی نژاد در فرودگاه مهرآباد در 21 بهمن امسال.

پیرو رایج شدن شعار زنده باد بهار زنده باد بهار زنده باد بهار، به سؤال زیر پاسخ دهید، بگویید مراد از کلمه ی بهار در این شعار چیست؟

1- نام نوه ی مشترک اسفندیار رحیم مشایی و محمود احمدی نژاد است.

2- نام فصل اول سال است.

3- به وضعیت خاصی در سال می گویند که اگرچه در بهمن واقع شده ولی حال و هوای بهاری دارد، مثل 22 بهمن امسال.

4- نه ظاهرش و نه باطنش ربطی به بهار ندارد؛ وضعیتی است که باطنش پر است از طوفان و بوران و سرما و ظاهرش سرشار است از جزغالگی و بوی سوختگی و فیلم های سوخته و دماغ سوخته و آفتابه ای که آبی ندارد که آب را بریزی جایی که می سوزد.

5- هیچ کدام؛ بهار یک شعار است که قرار است در مناسبت های خاص و در مکان های خاص و از بلندگوهای ملت شریف ایران و در جهت اعتلای انسانیت و سرافرازی مردم جهان و یکانگی و رحمت و معرفت و لطافت و نعمت و مهربانی، در راستای پیروزی در انتخابات 92 در اذهان مردم ثبت شود تا آرا از اقصا نقاط مملکت به نفع آن مهندس که خیلی خیلی مهنّس و فهمیده و با کمالات و با جمالات و خوش لباس و عالی و متعالی و باهوش تر و بهتر از بافنده ی قالی و به این باحالی و با پشتیبان مالی، بتواند من کنت مولی فهذا مهنّس مولاه را در سال 1392 خورشیدی به نحوی اهورا رهروانه و کوروش مدارانه و ایران مکتبانه زنده کند نه چون یک دیوانه سر بر آورده از یک سربسته هندوانه.

6- بهار نام دختری است که ا. ر. م. در جوانی دلبسته ی او بوده و حالا دارد برایش پیغام می فرستد که من هنوز تو را آهوش گریز پای دشت دلم می دانم و تو رو خدا بگرد و ان شاء الله ما شاء الله هزار ما شاء الله چشم نخوری ان شاء الله و زنده باشی تا به هم برسیم وقتی که زور هیچ کس به ما نمی رسد و من رئیس جمهور شده ام.

7- رمز جدید فتنه است؛ خیلی فتنه انگیزتر از انتخابات آزاد. بناست تا سخنرانی احتمالی رهبری مبنی بر این که "مگر می شود در زمستان بهار باشد ... مگر تا حالا 22 بهمن های ما در این 34 سال خزان بوده که حالا آمده اید بهار بهار می کنید ... مگر تا الآن مرده بده که این گونه چندین و چند بار در نیم ساعت هی می گویید زنده باد زنده باد ... مگر ما بهار ندیده ایم که این گونه می گویید زنده باد بهار زنده باد بهار ... مگر ما نمی فهمیم که برخی چرا در فرودگاه به بعضی دیگر می گویند که زنده باد بهار و بعد با همان شعار فردای آن روز و با همان پلاکارد می روند و سخنرانی رئیس مجلس را در قم بر هم می زنند و به وی که شخصی مؤمن است مهر پرتاب می کنند!


8- نام یک روزنامه است که هیچ ربطی به گروهک های انحرافی و قدرت های منحرف ندارد و اصلاً از حلقه های وصل اصلاح طلبان و انحرافیون نیست و نه فتنه است و نه جریان منحرف.

9- رمز مشترک کسانی است که از قضا در 21 بهمن به استقبال رئیس جمهور و مشایی می آیند و از قضا یک روز بعد در حرم حضرت معصومه با همان پوسترها سخنرانی رئیس مجلس را با پرتاب مهر و شعارهای مکرر قطع می کنند.


برچسب‌ها: اسفندیار رحیم مشایی, محمود احمدی نژاد, زنده باد بهار, سخنرانی 22 بهمن 91 احمدی نژاد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۲۲ساعت 23:59  توسط احسان رستگار   | 

مگر نطق نمایندگان مجلس،برنامه شب به خیر كوچولوست؟!


90 دقیقه پیش از شروع 90 دقیقه رئیس جمهور

ترک مجلس احمدی نژاد پس از سخنرانی اش، توهین به ملت است


بسم الله الرّحمن الرّحیم

احسان رستگار، سرویس سیاسی سایت خبری-تحلیلی «نیمروز»:

احمدی نژاد امروز برای دومین بار در مجلس نهم حاضر می شود که البته در کل دوران ریاست جمهوری وی، این اولین حضور داوطلبانه ی وی به شمار می آید.

در این باره طی چند روز گذشته، تحلیل ها و اخبار متفاوتی مطرح شده است، اما آن چه محل بحث ماست، یک طرفه بودن این گفت و گو از جانب رئیس جمهور است.

هیأت رئیسه ی مجلس در نامه ی فوری فوق که در جواب به نامه لطف‌الله فروزنده معاون پارلمانی رئیس‌جمهور مبنی بر سخنرانی احمدی‌نژاد ارسال شده، موافقت خود را با حضور یک ساعت و نیم وی اعلام کرد.

در این نامه اشاره شده که نمایندگان مجلس پس از سخنرانی احمدی‌نژاد سخنرانی خواهند داشت و انتظار می‌رود رئیس‌جمهور به سخنان نمایندگان گوش کند.

همان طور که مشخصاً در نامه ی فوق، ذکر شده، مجلس صریحاً توصیه اش پیرامون استماع سخنان نمایندگان پس از اتمام سخنرانی رئیس جمهور را به وی یادآور شده است، اما احمدی نژاد در نشستی که یکشنبه شب با مجمع نمایندگان استان آذربایجان شرقی داشت، اصرار خود مبنی بر متکلم وحده بودن در مجلس را اعلام کرد. این در حالی است که برنامه‌ریزی هیات رییسه این است که نمایندگان هم در این جلسه صحبت کنند. رییس‌جمهور در این رابطه خطاب به نمایندگان گفتند رادیو باز است و ما همیشه صحبت‌های شما را می‌شنویم، در مقابل بعضی نمایندگان هم گفتند ما هم سخنان شما را در صداوسیما می‌شنویم، اما برای تعامل بیشتر می‌خواهیم این ارتباطات البته با سعه صدر تقویت شود.
اگرچه تا 90 دقیقه ی دیگر، سخنرانی رئیس جمهور در مجلس آغاز می شود، ولی نیمروز بر اساس رسالت رسانه اش واجب دید تا این نکات را یادآور شود. حتی بعد از تحقق این گفت و گوی یک طرفه، باز هم شنیدن این موارد خالی از طرف نیست. از آن جا که رئیس جمهور 90 دقیقه صحبت می کند و می رود، نیمروز نیز در انجامی عملی خلاقانه، 90 دقیقه پیش از نطق احمدی نژاد، نظرش را در این باره اعلام می دارد:
1- بسیار تأمل برانگیز است که رئیس جمهور در هر دو بار احضارش به مجلس جهت طرح سؤال، نهایت سعی اش را به کار برد تا نمایندگان را متقاعد سازد تا امضایشان را پس بگیرند، اما این بار خود دست به کار شده تا به مجلس بیاید. در ظاهر شاهد دو عمل متناقضیم، اما در باطن دقیقاً این دو عمل مشابهند. وجه شبه جلسات حضور اجباری برای سؤال و درخواست حضور اختیاری از جانب رئیس جمهور برای صحبت با نمایندگان،  وجه تطمیع آن است. در همه ی نشست هایی که چه برای اقناع نمایندگان پیش از اجرای طرح سؤال و چه اکنون برای سخنرانی در مجلس بر اساس اصل 70 قانون اساسی، احمدی نژاد، معاونت پارلمانی وی و نمایندگان هم طیفش در مجلس، سعی بر این بوده تا با هر ترفند ممکن، در طرح سؤال نمایندگان امضایشان را پس بگیرند و در این سخنرانی -که پیرامون طرح هدفمندی یارانه هاست- با دولت هم صدا شوند و مجوز ادامه ی مرحله ی دوم طرح را صادر کنند.
پس هنوز هم از ویژگی های مسلم این دولت، رابطه ی سود محور اش با مجلس است؛ هر جا بخواهد قوانین رسمی مصوب مجلس را اصلاً قانون نمی داند و هر جا به نفعش باشد، حتی برای رایزنی و چانه زنی حاضر است داوطلبانه در مجلس حاضر شود.

2- رئیس جمهور در اسفند سال گذشته که در مجلس حاضر شد نیز با توهین آمیز ترین ادبیات ممکن، نمایندگان مجلس و طراحان سؤال را تحقیر کرد و مجلس را ترک نمود. از اتهام فوق لیسانس گرفتن طراح سؤال با شاسی بگیرید تا این که نظر ما این است که مجلس در رأس امور نیست و شما هم نظر خودتان را بگویید و برای ما هم در حد یک کلمه حق آزادی قائل شوید! این بار نیز که رئیس جمهور می خواهد در مجلس حاضر شود، تحقیر شأنیت مجلس در قالبی دیگر متجلی شده است؛ گفت و گوی یک طرفه با نمایندگان! رئیس جمهور گفته که بعد از سخنرانی اش مجلس را ترک خواهد کرد. در جلسه ی دو شب پیش رئیس جمهور با  مجمع نمایندگان استان آذربایجان شرقی، وی پس از شنیدن درخواست نمایندگان پیرامون عدم ترک مجلس پس از اتمام سخنرانی اش، گفته که من با قید و شرط در مجلس حاضر نمی شود و بعد هم به شوخی اشاره کرده: رادیو باز است و ما همیشه سخنان شما را می شنویم و نمایندگان هم در جواب گفته اند: ما هم سخنان شما را در صداوسیما می‌شنویم، اما برای تعامل بیشتر می‌خواهیم این ارتباطات البته با سعه صدر تقویت شود.
در این جا نیمروز وظیفه ی خود می داند تا شأنیت مجلس و نمایندگان ملت را به رئیس جمهور و همفکرانش یاد آور شود و خاطرنشان کند که: آقای رئیس جمهور! نظرات و صحبت های نمایندگان مگر نوای آرام و پیش از خواب شب به خیر کوچولوست که محض خالی نبودن عریضه و از روی مجبوری جهت بستن پلک ها می خواهید آن را از رادیو بشنوید؟ گویا واقعاً آقای احمدی نژاد این سخنرانی 90 دقیقه ای را با بازی 90 دقیقه ای فوتبال اشتباه گرفته اند که پس از اتمام 90 دقیقه، زمین را ترک کنند! حتی در همان فوتبال هم در 90 دقیقه هر دو طرف بازی می کنند نه یک تیم. بلا تشبیه مثل این است که تیمی 90 دقیقه به تنهایی در زمین بازی کند و بعد هم بگوید برای تصمیم درباره ی نتیجه ی بازی، تیم مقابل ما هم بیاید در زمین و 90 دقیقه بازی کند و بعد ما اگر وقت کردیم فیلمشان را می بینیم و به آن ها نتیجه را اطلاع خواهیم داد. تحقیر از این بیشتر؟!
وقتی پس از تذکرات پی در پی رهبری پیرامون حفظ آرامش و دوری از دامن زدن به تنش در فضای سیاسی کشور، رئیس جمهور خود این گونه اصرار دارد تا فضای تعامل و دوستی با مجلس را به سمت فضای تقابل و تحقیر سوق دهد، دیگر چه توقعی از نمایندگان مردم داریم تا مدام اصرار داشته باشد تا کوتاه بیاید و همیشه طرف صلح و صفا را بگیرد؟ 
3- این که رئیس جمهور هنوز هم متکبرانه خود را پاسخگو نمی داند و اصرار دارد تا به همه بفهماند که فوق کل ایدیهم است، تنها فضای نا آرام سیاسی کشور را متشنج می کند و در این صورت اگر مجلس در مقام دفاع از شأنیت جایگاه خود و حفظ اقتدار خود بر بیاید، کاملاً قابل دفاع است.
4- بر اساس آمار و ارقام و سوابق نمایندگان محترم مجلس نهم، کاهش سابقه ی فعالیت های سیاسی نمایندگان این دوره نسبت به دوره های قبلی کاملاً مشهود است. از این رو هیچ بعید نیست که احمدی نژاد با ادبیات منحصر به فرد و ترفندهای بکرش، نمایندگانی را که کم تر در فضای سیاسی پایتخت بوده اند و با سیاست مردان ارشد نظام تعامل داشته اند را تحت تأثیر قرار داده و عملاً ورق رأی مجلس در مورد مرحله ی دوم هدفمندی یارانه ها را به نفع خود برگرداند.
5- همان طور که حضور رئیس جمهور پیرو طرح سؤال اسفند 90 در مجلس، حداقل ثمره اش اصلاح آیین نامه ی سؤال از رئیس جمهور بود، به نظر می رسد مجلس باید فکری هم به حال آیین نامه اش و نیز اصل 70 قانون اساسی کند تا گفت و گوی یک طرفه که می تواند به راحتی دست مایه ی تحقیر وتمسخر مجلس باشد، از قوانین حذف شود. البته قاعدتاً و عقلاً قانون گذار گمان نمی کرده که رئیس جمهور به اندازه ی 1 ساعت برای نمایندگان ارزش قائل نشود که سخنانشان را بشنود و بگوید از رادیو یا در ماشین خواهم شنید، ولی در این هفت سال تجربه ثابت کرده که اگر روزنه های قانونی مسدود نشوند، این روزنه ها پس از مدتی به حفره ای عمیق و سوراخی وسیع تبدیل خواهد شد به اندازه ی یک دروازه که دیگر به این راحتی ها نمی توان برای آن روزنه ی سوراخ شده، دروازه طراحی کرد. پس بهتر همان است که تا بزرگ تر نشده، با یک چوب پنبه، این دست معایب مرتفع گردند.
6- برای راستی آزمایی و محک زدن میزان تغییر رویکرد رئیس جمهور به مجلس، پیشنهاد می شود تا 5 ماه باقی مانده، مجلس هم یکی دوبار رئیس جمهور را به صحن علنی دعوت کند تا ببینیم آیا رئیس جمهور حاضر می شود با علاوه بر حضور با کارت دعوت خود نوشته، این بار با دعوت نمایندگان مجلس در بهارستان حاضر شود یا خیر.


بعد التّحریر:


برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, مجلس شورای اسلامی, سخنرانی احمدی نژاد برای مرحله دوم هدفمندی یارانه ه, طرح سؤال از رئیس جمهور
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۲۷ساعت 7:25  توسط احسان رستگار   | 

حاج آقای نقویان از شما بعید بود!

نقد درست باید در قالب درست عرضه شود

تشبیه رئیس جمهور به گاو، نقدهای دلسوزانه تان را تخطئه کرد


بسم الله الرّحمن الرّحیم

احسان رستگار، سرویس سیاسی سایت خبری-تحلیلی «نیمروز»:

اخیرا گوشه هایی از سخنرانی حجت الاسلام نقویان در نقد برخی رفتارهای دولت منتشر شده كه تحریریه نیمروز، علی رغم وارد بودن برخی نقدها، نسبت به طریقه بیان آنها توسط یك استاد اخلاق ایراداتی وارد می داند كه در پی می آید:

1- برای ما حسی بسیار سنگین و غریب است که بخواهیم استاد اخلاق و واعظی خوش نام را امر به معروف و نهی از منکر کنیم؛ ولی از آن جا که در دین مبین اسلام، این فریضه ی حیاتی، سن و سال و کسوت و شأنیت نمی شناسد، مجبوریم تا این جسارت را به خود داده و از شما انتقاد کنیم.

2- اعتقاد داریم که جناب عالی کما فی السابق به دلیل حس تکلیف و با حسن نیت، زبان به انتقاد از رئیس جمهور گوشیده اید که در اسلام هم نقد حاکم و اصلاح جامعه با امر به معروف و نهی از منکر، از اوجب واجبات و البته از امور خطیره است. امام علی (ع): من ترک انکار المنکر بقلبه ولسانه « ویده » فهومیّت بین الاحیاء. = آن که، نهی از منکر را با دل و زبان « و دست » خود ترک کند، مانند مرده ای بین زندگان است. معتقدیم شما نیز پیرو همین احساس تکلیف این گونه تند و بی مهابا به شخص دوم مملکت تاخته اید. ما نیز پیرو همین احسا تکلیف و وظیفه شناسی، شما را که از روحانیون مصلح می دانیم، نقد می کنیم.

3- حضرت عالی به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر، باید در نظر داشته باشید که در اسلام از شروط امر به معروف و نهی از منکر از طرفی قول سدید و استوار است و از دیگر سو، قول لین. خداوند در آیه ی 42 و 43 سوره ی طه می فرماید: اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى = هر دو به سوى فرعون برويد ؛ زيرا او [در برابر خدا] سركشى كرده است. پس با گفتارى نرم به او بگوييد، اميد است كه هوشيار شود و [آيين حق را بپذيرد] يا بترسد [و از سركشى باز ايستد].

استاد اخلاق، حجت الاسلام حسین انصاریان، این آیه را این گونه تفسیر می کنند: از آيه شريفه به روشنى معلوم مى‏شود كه جاى قول ليّن به وقت برخورد با مردم طاغى و ياغى است كه شايد با وزش نسيم قول لين از طغيان و ياغيگرى آنان كاسته شود و به راه حق و حقيقت بازگردند كه اگر از ابتداى امر با خشونت با آنان برخورد شود، به طغيان آنان افزوده گردد و نتيجه‏اى از امر به معروف و نهى از منكر حاصل نشود.

در نظر داشته باشید که در این آیه، اشاره شده است به فرعون! آقای نقویان! خدا می فرماید که موسی با فرعون با قول لین سخن بگو و اندرز ده؛ آن وقت چگونه می توان با رئیس جمهور قانونی کشور این گونه سخن گفت؟

این که در کشور گرانی و نابسامانی بیداد می کند، جا به جایی مسئولان و عزل و نصب ها از جانب رئیس جمهور بعضاً اصلاً درست نیست، جوانان در امور ازدواج و اشتغال درگیر مشکلات عدیده ای هستند و وعده های دروغ و محقق نشده تا دلتان بخواهد قابل شمارش است، کاملاً واقعیت دارد و تا این جا حق باشماست، اما آیا این جواز توهین به هر شخصی است؟ درست است که رئیس جمهور باید آماده ی هر گونه نقدی باشد، ولی نسبت گاو دادن (ولو غیر مستقیم) به مسئولان و یا شخص رئیس جمهور، قانوناً جرم و اخلاقاً خطاست؛ نه چون آن ها مسئولند، اتفاقاً چون آن ها نیز مانند هر شهروندی، حقوق شهروندی دارند و بر اساس قوانین جمهوری اسلامی ایران، هیچ کس ولو مجرم، مستحق هتک حرمت شدن و یا توهین شنیدن نیست. در نهج البلاغه هست که مسئولان و حاکمان اسلامی رواست که مردم آنان را مورد تندترین و سخت ترین انتقادات قرار دهند، ولی هیچ گاه گفته نشده که یک روحانی مانند شما که معلوم و الگوی اخلاقی جامعه محسوب می شود، مانند یک شخص عامی، چون از دست یک مسئول ولو خاطی، عصبانی است، او را به گاو تشبیه کند.

یک الگو نه تنها از جهت فهم، درایت و تیزبینی باید شاخص باشد، بلکه نحوه ی نقد و ایراد گیری اش نیز باید بی عیب و نقص باشد. اما این گونه که شما گفته اید، هیچ بعید نیست پامنبری هایی شما نیز فردا بدتر از این ها را که حتی شاید شرعاً روا باشد حد قذف بر آن جاری شود را، بر زبانشان جاری کنند. پس این عمل می تواند نوعی بدعت گذاری در نقادی بی ادبانه باشد.

4- شما در میان جوانان و اقشار مختلف جامعه محبوبید چون به انصاف، ادب، روشنگری و درایت شناخته می شود؛ مبادا خدای ناکرده با اتفاق این قسم اظهار نظرات، طرفداران شما نیز مانند برخی مداحان و سخنرانان که به دیگران توهین می کردند و جایگاه قدسی روحانیت را در حد یک عالم غیر عامل تنزل دادند، از اطرافتان پراکنده شوند. آن وقت است که دیگر باید گریست که اگر امثال شما بزرگواران قرار است الگو نباشید، پس چه بر سر مردم و روحانیت خواهد آمد؟

5- رسول خدا هم فرموده اند: با نرمي سخن گفتن ميمنت دارد و خشونت نُحوست. این خشونت که در کلام شما موج می زد، نحوستش این است که از این پس جایگاه شما در میان مردم ضعیف شود و یا مسئولان دیگر در صدد بر آیند تا همانند برخی دیگر، صدای بلندگویتان را کم تر کنند. این وظیفه ی شرعی شماست تا با اندازه نگه داشتن که همانا نکوست، جامعه را از موهبت سخنرانی ها و نقدهای سازنده تان محروم نکنید.

6- هر مصلحی اول باید صالح باشد تا بتواند مصلح باشد. در مصلح بودن شما شکی نیست، ولی در این که از جاده ی حق و انصاف خارج شده اید نیز تردیدی نیست. می توان تندترین نقدها را نثار هر کس کرد بدون این که توهینی به وی شود و بهانه ای به دست دشمنان داده شد جهت محکوم کردن دلسوزانی چون شما که مردم دل در گروی وعظ و منبرتان دارند.

7- در این بهبوهه ی بحران و نابسامانی ها که فرمودید، رهبری بارها فرموده اند که مراقب باشید جو کشور متشنج نشود. به نظر می رسد در چنین وضعیتی اگر در نقدها به همان حدی که نقد فرموده اید (جز قسمت گاو سخنانتان) بسنده کنید، هیچ ثلمه ای به منظور و مقصودتان وارد نشود. فقط شرعاً و قانوناً عملی انجام داده اید که دیگر نمی توان آن را محکوم کرد و ذیل این محکومیت، حتی همان حرف های حقی که گفته اید نیز پایمال شود.

این دو بیت را بارها از زبان دلنشین شما شنیده ام؛ جهت حسن ختام خدمتتان درس پس می دهم:

از خدا جوییم توفیق ادب      بی ادب محروم شد از لطف رب

بی ادب تنها نه خود را داشت بد     بلکه آتش در همه آفاق زد



برچسب‌ها: حجت الاسلام نقویان, محمود احمدی نژاد, سایت خبری تحلیلی نیمروز
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۱ساعت 14:37  توسط احسان رستگار   | 

طنز/مصاحبه ی دووشواری با احمدی نژاد + فیلم


بسم الله الرّحمن الرّحیم


اگر آقای دوشواری را نمی شناسید، از انتهای یادداشت می توانید با مشاهده ی مصاحبه ی وی، با ایشان آشنا شوید.


دوشواری: آقای احمدی نزاد! سالانه 80 مولیون دولار واردات چوب بستنی داریم از کسور (کشور) آلمان! چرا؟! خودامان نیمی توانیم تولید بکنیییم؟!

احمدی نژاد: خب نیاز داریم. مثلا اگر چوب بستنی وارد می‌شود، این چوب بستنی اگر وسط بستنی گذاشته شود و صادرات شود چیز بدی است؟

دوشواری: چوب بستنی؟! یچ بشر ندیدم من که چوب بستنی بخوره! چوب بستنی چیه؟ خود بستنی موهومممه! بستنی لیوانی بوخورررون! بستنی توپپپو بخورووون! چَرا چچچوبی؟

احمدی نژاد: آقای دکتر دوشواری یعنی چوبی نخوریم؟ اکثر بستنیا قیفیه، چوب داره، کیمه! صادرات می کنیم این بستنی های خوشمزرو همه هم با خوردنش می گن خدا پدر و مادر این جمهوری اسلامی رو بیامرزه. اینم یه جور جنگ نرمه. ما داریم خودمونو با بستنی تو دل مردم کشورهای دیگه بیش از پیش جا می کنیم. خب این بده؟ از آلمان و کشورای دیگه چوب وارد نکنیم بعد چجوری خودمونو تو دل مردمان بلاد کفر جا کنیم؟ چجوری باید با این دشواری کنار بیاییم؟

دوشواری: دوووشواااری؟!!! کدام دوووشواری؟ من خودم 24 ساله دارم بستنههه موخووورَم بودون چوووب! بستنه توپپپو مخووورم بستنی قیفی مخورم هچ دوشواری هم نیست، ه ِ ِ ِچ. خیلی هم عاااله! دوروسته قورتش مِدم. چوب داشته باشه گیر مکنه تو گلوم خفم مکنه. به راحته مخورم بدون چوب. این چوبو می بینی... اِ بووورد! چوبرَ بورد! اوهوی پسرچه ی ذَلَب (جَلَب) واستا نبر اون چوب کثیفه. با اون نَمیشه بستنههه دوروس بوکونه. پیدر سوخته وابستا!

احمدی نژاد: همینه دیگه بستنی چوبی نخوردین نمی دونه چیه.

دوشواری: آگای احمدی نزاد یعنی سالی 80 میلیون دولار از آلمان چوب وارد نکنی، خدا گهرش (قهرش) می آد؟ مردم زهان (جهان) از ایران بدشون می آد؟ اونا شوماره دیدن و شوما برا خوش آمدنشون از ایران خیلی جذاب تر از بستنی چوبی و کیمی به ابوالفضل! شوما جذاب تری یا بستنی کیمی؟

دوشواری: [خنده ی ملیح] شما جذاب تریت! ببینیت آقای دوشواری! بحث تألیف قلوبه! ما باید دل اونا رو با همین چیزا به دست بیاریم دیگه. باید یک جوری خودمونو صادر کنیم. باید انقلابمونو صادر کنیم، ولو اگه شده با بستنی و چوب بستنی آلمانی وسط اون بستنی ایرانی. بستنیش که از خودمونه، اصلشم بستنیه، چوبو می ذاریم وسط که وا نره بستنی.

دوشواری: اصلاً همن که شوما می گی. دیگه چه مشکلاتی هست؟

احمدی نژاد: نمی ذارن ما کار کنیم. الان که خب دیگه مد شده همه به دولت فشار می آرن. یه 6، 7 بیشتر نمونده به آخر دولت، صبر کنن ما می ریم.

دوشواری: شوما؟! می رین؟! شوما بعد 6 ماه می رین؟ مگه اون دفه آقای مورتضی حیدری پورسید یچ سال بیشتر نمانده، شوما نگوفتو کی گوفتو یچ سال به پایان این دووولت مانده؟

احمدی نژاد: چرا. بنده عرض کردم. ولی منظورم این بود که این دولت، دولت اصیل انقلاب است و عملاً خود انقلاب است و برگرفته از خواست مردم است و تا زمانی که مردم و نظام هستند، پس این دولت هم هست. ولی این 6 ماه که گفتم، منظور این بود که انقدر اذیت نکنن ما رو، انقدر فشار نیارن، انقد ما را درگیر دشواری های مختلف نکنن. کشور لنگ می مونه کارش.

دوشواری: دوووشواری؟! کودام دوشواری؟ هیییچ دوشواری ای نداریم این جا. خیلی هم عاااله! کی شوماره با دوشواری موازه (مواجه) کرده؟ شوما مگه هر کار ما خوای نمی کنو؟ بنده داهاتی هستم، بله، آما دوهتورم! دوهتر (دکتر) دوشواری! فگط شوما چه (که) دوهتور نیستی! ما هم دهتوریم، ما هم نخبو ایم (نخبه)! منه همه می شناسن. بنده می فهمم. نفهم نستم من. 24 ساله، نه 34 ساله من این جا زندگی موکونم، هیییچ دوشواری ای آن چنانی هم ندیدم. آما الان، می بینم.

احمدی نژاد: آااقای دوشواری! شُ ُ ُ ُما مثل این که احساساتی شدیت. باید عرض کنم که ما پاک دست ترین دولت تاریخ هستیم. این رو فراموش نکنیت. داریت کم لطفی می کنیت.

دوشواری: اون که بَََله! اکتلاس 3 هیزار میلیارده تو دولت شوما نبوده! عزززب (عجب)!

احمدی نژاد: اون که پیش می آد. یک عده ای خوردن و بردن، ما بد و بیراهشو شنیدیم.

دوشواری: حالا اونو ول چنید (کنید) . آگای احمدی نزاد. شوما همین دیروز مگه خانوم دستزردی را برچنار نکردن؟! مگه بنده خدا چه می گفت؟ گوفته بود چرا لوازم آرایش بهش ارز می دی به دارو نمی دی؟ راس گوفته دیگه! منه پیرمرد دارو ماخوام؛ کودام یچ (یک) موهوم تره؟ ماتیخ (ماتیک) یا آمپولو سرطان؟! دوووشواری از این بزرگ تر که هر لحظه مومچنه (ممکنه) هر وزیری تو این مملکت برکنار بیشه به خاطر حرف حیساب زدن؟

احمدی نژاد: نه خیر! ببینیت. این دشواری نیست! این اصل 135 قانون اساسیه آقای دوشواری! از اختیارات بندس. اون هم خب برای شما دارو مهم تره؛ شاید برا خیلی ها لوازم آرایش مهم تر باشه! برا ما هَََم، نظر مردُ ُ ُ ُم، مهم تره از همه ی مسائل! لوازم آرایش هم تو کشور ما خیلی استفاده می شه، پس مهم تره دیگه!  

دوشواری: یعنی هَََر کاری جزء اختیارات شوماست، باید انجام بشود؟! این زوریه (جوریه)؟ لوازم آرایش موهوم تره؟ نمی شه آرایش نکنن یا از میداد رنگه استفاده کنن لا اگل ملت از بی دارویی که نمی میرن! مردم بیمیرن بهتره یا آرایش کنن؟!

احمدی نژاد: نه خیر! اتفاقاً کاملاً اون جوریه. ما می خواستیم هدفندی رو ادامه بدیم، مجلس گفت نه، ما هم مجبور بدیم بگیم چشم! پس دیدین ما هم هر کاری بخواهیم نمی تونیم انجام بدیم. نمی ذارن کارمون پیش بره. بعدشم مشکل ما آرایش جووناست؟ به آرایش جوونا چیکار دارین به منو شما چه ربطی داره؟ بذارین کار خودشونو بکنن!

دوشواری: اهه! ما گیرت (غیرت) داریم! این حرفا یعنی چه؟ اصلاً گلط کردن آرایش بکنن خوب شد؟! همین آرایش اون هاست که مارو با دووشواری دارو موازه (مواجه) کرده! بعدشم شوما هم این گدر (قدر) نمی خواد تأکید بوکونه! اندازه کافه خودیشان دارن آرایش می کنن شوما نیمی خواد دل بسوزانی!

احمدی نژاد: ما دلمون برای مردم می تپه! دلمون برا جوونا می سوزه! چرا می گیت که ما نگیم؟

دووشواری: آگا اصلاً بوگو! من هیییچ حرفی ندارم! بی (به) بن بست رسیدم با شوما! من چه (که) ایسمم دوشواریه -به خاطر اینه که می گم هیییچ دوشواری ای نیست- آما دیگه گوذشتم حدی داره! حالا که این طوره، آلان می گم دوشواری هست. خیلی ام هست. اصلاً شاید از این به بعد اسممو گذاشتم راحتی! راااحتی؟! کودام راحتی؟ کودام آسانی؟ خیلی هم دووشواری!



پانوشت:

مشاهده ی فیلم مصاحبه با دوشواری



بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «حفانیوز»



برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, دووشواری, چوب بستنی, دانلود فیلم مصاحبه دوشواری
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۱۰/۰۸ساعت 15:23  توسط احسان رستگار   | 

فقدان حزب فقط به نفع دولت حاكم است نه امت


پاسخی به سرمقاله طوماری كلهر در روزنامه ایران + متن قانون اساسی

حزب حق شرعی و قانونی هر گروهی است


بسم الله الرّحمن الرّحیم

احسان رستگار، سرویس سیاسی نیمروز: مهدی کلهر، مشاور فرهنگی سابق دولت نهم و دوست هنوز وفادار احمدی نژاد (به سبک غلامحسین الهام)، یادداشتی یا طوماری در شماره ی شنبه، 2 دی، در روزنامه ی ایران نوشت با عنوان «حزب مدعي است فهم و بصيرت ما از مردم بيشتر است». لب کلام این یادداشت قریب به 2500 کلمه ای که در صفحات 1، 2 و 3 روزنامه چاپ شده بود، بی خاصیت بودن حزب و تفرقه انگیز بودن حزب و نیز بی اصالت و ضد انقلاب بودن و تضاد داشتن حزب با هویت نظام اسلامی و انقلاب بود.

به گزارش نیمروز، لازم به ذكر است كه محمود احمدی نژاد در سال 89 در یک سخنرانی عنوان کرد «نظام ما فقط یک حزب دارد و آن ولایت است» که آن هم یک هم آسمان و ریسمان بافی بود جهت اثبات حقانیت این که فقط ما خوبیم و فقط حزب الله خوب است و فقط یک حزب در نظام خوب است و همه ی این خوبی ها در ما جمع شده و در نتیجه ما تنها حزب خوب و حزب اللهیان خوب و یا خوبان حزب اللهی حزبی هستیم و بس!مبحث مشابه را مطرح كرد كه برای یادآوری، پاسخ به آن مبحث كه مرتبط با همین موضوعات مطروحه در یادداشت مهدی كلهر است، یادداشتی منتشر خواهد شد؛ یادداشتی تطبیقی بین سخنان امام و شهید مطهری و احمدی نژاد.

در زیر دو بند از جملات محوری و مهم تر ایشان آورده شده و در ادامه دلایل رد این نظرات می آید.

"در انقلاب اسلامي يك جريان بيشتر وجود ندارد و آن جريان امت و امام است و اگر بخواهيم يك واژه‌اي كه به طور كامل بر پشتوانه اسلامي و ديني است را انتخاب كنيم، همان «امت و امام» بهترين واژه است. بنابر اين من گزاره جريان اصلاح‌طلب، اصولگرا يا هر جريان ديگري را براي مصادره انقلاب اسلامي مناسب نمي‌دانم. ما يك جريان اصلي در انقلاب اسلامي داريم و تا به حال هم همين جريان اصلي انقلاب را پيش برده و به ياري خدا پيش مي‌برد ...

استدلال اصلي كه نانوشته است و هيچ وقت هم گفته نمي‌شود اين است كه تو نمي‌فهمي و ما احزاب به جاي تو تصميم مي‌گيريم. تو سوادش را نداري و ما براي تو انتخاب مي‌كنيم. ما به عنوان احزاب، تكنوكرات‌ها را مي‌شناسيم و تو نمي‌شناسي. هيچ گاه نمي‌گويند ما مي‌خواهيم اموال تو را غارت كنيم و بر تو حكومت كنيم. تمام اين احزاب در كشورهاي به اصطلاح دموكراتيك با اين نيت پا به عرصه مي‌گذارند كه ما برتريم. ما بهتر از عوام مي‌فهميم. ما نخبگان سياسي هستيم."

در مورد بند اول باید گفت که اگر اصلاح طلبی و اصول گرایی اساساً باطل بودند و ذاتاً اشتباه، هیچ گاه رهبری در سخنرانی هاشان بارها و بارها به تبیین اصول گرایی صحیح و اصلاح طلبی صحیح نمی پرداختند. طبیعی است که ولی فقیه جریان های مصادره گر را تبیین و تعریف نمی کند، همان طور که ایشان هیچ گاه جنبش فتنه گر و مصادره گر سبز را تبیین نکردند. پس هر جریان و گروه و حزبی الزاماً مصادره گر و مضر به حال انقلاب و امت و نظام نیست. حالا که دولت به پایان کار خود نزدیک شده، خیلی جالب است که هم خود و نیز دولت های پیش از خود را در راستای یک هدف و یک آرمان و یک جهت می داند «"ما يك جريان اصلي در انقلاب اسلامي داريم و تا به حال هم همين جريان اصلي انقلاب را پيش برده و پیش می برد"». دو برداشت می توان از این جمله کرد؛ یکی این که ترجیح می دهیم در این 6 ماه آخر، سعی کنیم با همه مهربان باشیم و خاطره ی تلخ ستیز با همه ی جناح ها را از ذهن مردم پاک کنیم و بگوییم همه ی دولت ها انقلابی بودند. برداشت دوم این است که جریان اصلی ما هستیم و مابقی جریان اصلی نبوده اند و انقلاب را پیش نبرده اند و همین اندازه هم که تا کنون انقلاب پیش رفته، مرهون زحمات ماست و خلاصه ما کلی منت سر انقلاب و ملت نظام داریم و باز هم ما پشت فرمان خواهیم بود حتی بعد از این 6 ماه.

در مورد استدلال دوم آقای کلهر که بسیار عجیب است باید گفت که ، اما احزاب در آمریکا به جای مردم تصمیم می گیرند و آن به دلیل معایب قانون اساسی آمریکاست که رأی دهی الکترال یا با واسطه است. پس می توان حزب داشت و آن حزب به مردم تحمیل عقیده نکند، بلکه فقط فضایی باشد جهت معرفی افکار و آشنایی با گفتمان ها، نیت را هم می توان بر اساس اسلام خالص و صادقانه کرد.

ضمناً اصلاً فرض شما به این معنا درست که احزاب می گویند ما از مردم بیشتر می فهمیم، آیا این توهین به مردم است؟ این که یک پزشک به بیمار می گوید من بیماری و درمان تو را می دانم و تو نمی دانی و می خواهم به کمک و با همکاری هم آن درد را درمان کنیم ایرادی دارد؟ این که یک استاد به دانشجو بگوید بیا سر کلاس بنشین تا این علم را به تو بیاموزم توهین به دانشجوست؟ پس این که حزب به مردم بگوید بیایید در گروه، حزب و دسته ی ما عضو شو و ما آن چه می فهمیم و می دانیم به تو بگوییم اصلاً نه توهین است و نه تحقیر، اتفاقاً عین تکریم و احترام و خدت به مردم است.

 

حزب تحقیقاً می تواند به عنوان ابزاری اسلامی و انقلابی در اختیار امت و ملت باشد؛ ابزاری جهت انتخاب دقیق تر و آسان تر مسئولان و حاکمان از جانب مردم. حزب فرصتی را در اختیار امت قرار می دهد تا با آشنایی با طیف های مختلف و جریان های متفاوت سیاسی، بتوانند «فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنة» را جامعه ی عمل بپوشانند و بعد از ورود به حزب هم فکر خود، بر اساس آیه ی شریفه ی «و امرهم شورا بینهم»، هدف سیاسی یا عقیدتی خود را –که منطبق با اسلام است- با تبعیت از آیه ی «ید الله مع الجماعة»، به بهترین نحو ممکن عملی سازد.

حزب می گوید دغل بازی ممنوع، هر کس صدای خود را فریاد کند.

مهدی کلهر در یادداشتش اشاره می کند به آمریکا و نظام دو حزبی و ظالمانه اش؛ بایدغرض کنیم که فقط جمهوری اسلامی ایران است که می گوید هم سیاست داریم و هم آن سیاست منطبق است با تعالیم اسلامی. پس این که در آمریکا یا دیگر کشورها، حزب چگونه عمل می کند، نشان دهنده ی عیب کار آن هاست و نه قبح ذاتی و ماهوی حزب. به عبارتی اثبات شیء، نفی ما دا نمی کند. چون آمریکا نمی تواند یا نمی خواهد فعالیت حزبی را عادلانه اجرا و عملی کند، نشان دهنده ی خباثت یا بی عرضگی آن هاست و نه رد فواید حزب. حتی اگر در این اتفاق در ایران هم رخ داده بود، نمی شد بگوییم که چون برخی فعلیت موفق حزبی نداشته اند یا بعضی احزاب در جهت منافع ملی یا مصالح نظام گام بر نداشته اند، پس حزب کلاً وجودش مضر است. در چنین موقعیتی نیز می توان گفت هر عیب که هست از مسلمانی ماست!

اگر بخواهیم چشممان به دهان آمریکا و دیگر کشورها باشد، کلاً باید دور اعتماد به نفس و خلاقیت و ابتکار عمل را خط بکشیم. مثلاً اگر ما بخواهیم از دیار عرب و شرق درس بگیریم، آیا می توانیم دم از علوم انسانی اسلامی بزنیم؟ آیا وقتی همه ی کشورها سعی می کنند با آمریکا و رژیم صعیونیستی یا رایزنی کنند یا تعامل و یا حداقل تعارض و دشمنی مستقیم و بی واسطه نداشته باشند، ما می توانیم خلاف جهت آب شنا کنیم و برعکس همه، با آن ها مخالف باشیم؟

پس ما آموخته ایم که هم سیاست مدار باشیم و هم حکومت تشکیل دهیم؛ سیاستمان اسلامی باشد و حکومتمان جمهوری اسلامی. سیاستمان الهام گرفته از ماکیاولی نباشد و حکومتمان نیز بر پایه ی سکیولاریزم عیان یا پنهان بنا نشده باشد. ما معتقدیم که می توانیم علوم انسانی را اسلامی و علوم بیگانه را بومی کنیم. این همه ادعا و شعارهای بزرگ می دهیم، آن وقت کارمان به جایی رسیده که می گوییم که از یک طرف، غربی ها از احزاب سودی نجسته اند پس اصولاً حزب محکوم به فنا و انحراف است. از سوی دیگر می گوییم امام چون مدام می گفته اند امت و آحاد مردم و تأکیدشان روی مردم بوده، پس نظرشان در مورد حزب منفی بوده است. پس چگونه می توان دریافت که همان امام دستور تأسیس حزب جمهوری اسلامی را با شاخص ترین انقلابیون آن زمان مانند شهید آیت الله بهشتی، رهبری، آیت الله هاشمی و دیگر بزرگان صادر کردند؟! شبیه این است که بگوییم چون امام خیلی به عرفان و تهذیب نفس و تقوا تأکید داشته اند، پس نسبت به ورزش و تقویت جسم چان حسن نظری نداشته اند!

سخن آخر! آقای کلهر! حزب برای برنامه ریزی و صرفه جویی در زمان، انرژی و بودجه است. البته که شما و طیف دولتی ها به هیچ حزب  فعالیت حزبی احتیاج ندارید، چون به آب کر وصلید. حزب برای فعالیت پاک، اصولی، قانونی و با بودجه ی محدود است. آن کس که به دلیل تصدی گری در حکومت محدودیت بودجه ای ندارد، معلوم است که ترجیح می دهد دیگران فعالیت حزبی نکنند و نظاره گر باشند، نه کنشگر سیاسی. این را نیز همه می دانند که حتی اکنون که حزب نداریم، ده ها گروه سیاسی در حال فعالیتند که عملاً هیچ تفاوتی با فعالیت حزبی ندارند، ولی از نظر سازمانی، قانونی و فواید، نوعی حزب عقیم شده و نازا هستند. پس زمانی که نمی توان جلوی فعالیت گروه های مختلف به دلیل داشتن سلایق مختلف را گرفت، چرا این فعالیت ها را در قالب حزب، در چارچوبی قانون، سازمان یافته، منسجم، مولد و مفیدتر به حال امت و نظام در نیاوریم؟! فقدان حزب، تنها به نفع دولت حاکم است و بس؛ نه نظام و نه امت.

 


بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «حفا نیوز»



برچسب‌ها: مهدی کلهر, محمود احمدی نژاد, سایت خبری تحلیلی نیمروز, نیمروز
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۰۴ساعت 17:29  توسط احسان رستگار   | 

آقای منتجب نیا!خاتمی و مشایی به یک اندازه خطرناکند!


                                                 بسم الله الرّحمن الرّحیم

                                 

احسان رستگار، سایت خبری-تحلیلی نیمروز:

طی چند هفته ی اخیر، اظهار نظرهای گروه های مختلف مخصوصاً اصلاح طلبان پیرامون انتخابات 92 بیش از پیش قوت گرفته است. در این میان مصاحبه ها و یادداشت های متعدد آقای منتجب نیا به شدت جلب توجه می كند و با جنس خاص ریش سفیدی صحبت هایش، نوعی داعیه ی سیاست گزاری و جهت دهی این جریان را دارد. از این رو بر آن شدیم تا مبتنی بر دو مورد از مصاحبه ها و یادداشت هایش، نظرمان را به این نظرات ضمیمه كنیم؛ پاسخی به موارد محل بحثی كه با گفتمان اصلاح طلبان داریم كه در این یادداشت، آقای منتجب نیا آن را نمایندگی می كند؛ بخش های مشكی رنگ سخنان ایشان و كلمات آبی رنگ نظرات ماست:

جملات زیر گزیده ای است از سرمقاله ی مفصل آقای منتجب نیا در شماره ی 38 هفته نامه ی آسمان با عنوان «قهر نیستیم اما ...» كه در زیر هر بند منتخب، نظر ما هم به آن افزوده شده است:

بنیانگذار انقلاب بارها تاكید كردند كه انتخابات در انحصار هیچ فرد و گروهی نیست و كسی حق ندارد بگوید فلانی‌ها بیایند و فلانی‌ها نیایند. امام به شدت با این رویكرد مخالف بود و با آن برخورد می‌كرد و تا زمانی كه در قید حیات بودند اجازه باب شدن این رویه را نمی‌دادند.

؛امام تا زمانی كه در قید حیات بودند، اتفاقاً دقیقا همین گونه عمل می كردند؛ برای همه ی جناح ها. مثلاً با وجود این كه جلال الدین فارسی نماینده ی حزب جمهوری بود، با دلیل این كه شایعه ی ایرانی الاصل نبودنش در جامعه پیچیده بود، اجازه ی حضور وی در انتخابات را ندادند. پدر جلال الدین فارسی افغانی بود و نتوانست نامزد ریاست جمهوری شود، اما كسانی كه متهم به فتنه گری هستند، نم پس نمی دهند. آیا افغانی بودن پدر خطرناك تر است یا فتنه گری؟ اصلاً مسأله این نیست كه واقعاً ما شخصی هم چون سید محمد خاتمی را فتنه گر می دانیم. وی در دادگاهی محاكمه و محكوم نشده ولی قطعاً رفتارهای ایشان مشوق مردم برای حضور در خیابان ها پیرو ادعای تقلب بوده است.

گاهی شرایطی پدید می‌آید كه آنها امكان حضور در صحنه را ندارند و اگر بخواهند در این فضا وارد شوند نه تنها تنور رقابت دیگران را گرم كرده‌اند بلكه به واسطه اینكه آنها نماینده اكثریت جامعه هستند حضور غیر موثرشان به زیان جامعه نیز می‌شود. این شرایطی كه عرض شد البته جدا از آنچه امروز بر كشور می‌گذرد، نیست.

؛ اولاً بر چه اساسی اصلاح طلبان نماینده ی اكثریت جامعه هستند؟ اگر این گونه بی پایه و اساس هر كس بخواهد داعیه ی نمایندگی اكثریت را داشته باشد پس قاعدتاً باید هر دوره منتظر فتنه ای جدید باشیم كه در آن همیشه طرف بازنده خود را قربانی تقلب می بیند و نه بازنده ی رقابت. ثانیاً خدا را شكر كه اكثریت مردم اصلاح طلبان را شناختند وگرنه واقعاً آن ها می شدند نماینده ی اكثریت مردم؛ چگونه وقتی اصلاح طلبان نه در سال 88 و نه در انتخابات مجلس نهم شكست خوردند، می توانند نماینده ی مردم باشند؟

 اگر این فضا مهیا شود جریان اصلاحات می‌تواند اتمسفر یخ بسته  جامعه و بی‌تفاوتی مردم را تغییر دهد.

؛اگر اصلاح طلبان این قدر توانایی و ظرفیت داشتند كه بی تفاوتی مردم را تغییر دهد، در انتخابات مجلس می توانست همان چند نفر نماینده اش را وارد مجلس كند كه نتوانست. حكایت همان است كه می گویند كل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی.

ما نمی‌خواهیم با حاكمیت وارد نبرد شویم و به زور چیزی از آن بستانیم.

؛ الحمدلله كه از فتنه ی 88 این تجربه را كسب كردید كه نمی توان با زور از حاكمیت چیزی ستاند یا با آن معامله كرد. حتی وقتی امنیت و آرامش كشور را بر هم زدید، حاكمیت حاضر نشد از حق مردم بستاند و به شما بدهد. اگرچه در مدیریت فضای فتنه ی 88 اشتباهات بزرگی مانند كوی دانشگاه تهران و فاجعه ی كهریزك و چندین و چند خطای دیگر رخ داد، ولی علت العلل آن اشتباهات هم شروع یاغی گری همین گروه موسوم به اصلاح طلبان بود. پس نگویید نمی خواهیم، بفرمایید كردیم نشد، پس دیگر نمی كنیم چون زورمان نمی رسد.

مجری برگزار‌كننده انتخابات آینده دولتی است كه ما به هیچ عنوان آن را قبول نداشته و نداریم و این روزها حتی حامیان گذشته‌اش در امانتداری‌اش شبهه دارند و صحبت از كمیسیون ناظر بر انتخابات می‌كنند.

؛كمیسیون ناظر بر انتخابات به دلیل امانتداری دولت نیست، بلكه به دلیل اصلاح اساسی و مبنایی در برگزاری انتخابات است برای همیشه. برای این كه اگر دوباره طیف شما یا امثال شما گفتند كه تقلب شده، نمایندگان مردم و دیگر معتمدینی كه از همه ی طیف ها در آن هستند برخیزند و بگویند مردم! ما معتمدین شماییم و شما به ما اعتماد دارید، بدانید كه هیچ تقلبی صورت نگرفته و نتیجه ی واقعی انتخابات همین است. یعنی این كه دیگر فتح باب تقلب از جانب امثال شما ممكن نباشد. ضمناً شما دقیقاً به چه معنا دولت را قبول ندارید؟ به این معنا كه تقلب كرده است؟ پس عملاً به این ترتیب شما رهبری را هم كه بارها تأكید كردند تقلبی اتفاق نیفتاده هم قبول ندارید. با این حساب اصلاً گزینه ی مطلوب شما چگونه می تواند كشوری را اداره كند كه شخص اولش را قبول ندارد؟ باز دوباره حاكمیت دو گانه و نزاع و كشمكش؟ نه آقای منتجب نیا! مردم از این كشمكش ها خسته شده اند و بریده اند!

سوال اساسی اینجاست كه آیا اگر مردم رأی دادند و بار دیگر حضور خود را نشان دادند آنچه خواست‌شان است اجرایی می‌شود یا خیر؟

؛خواست مردم اجرا شد! اخباری كه به شما می رسد موثق نیست. كما فی السابق مجدداً خواست مردم اجرا می شود. اصلاً یك پیشنهاد؛ انتخابات را تحریم كنید و ببینید چند درصد مردم از شما تبعیت كرده و انتخابات را تحریم می كنند؟ یك پیشنهاد دیگر؛ در انتخابات شركت كنید و ببینید چقدر رأی می آورید و پایگاه مردمی حقیقی تان در چه حد است؟ پیشنهاد سوم؛ شما كه می گویید حرف مرد دوتاست، حرف دومتان را هم بزنید و حق الله و حق الناسی كه بر ذمه تان هست را بردارید. حرف اولتان تقلب بود، نمی گوییم در حرف دوم بگویید غلط كردیم، ولی می توانید بگویید گز نكرده پرده دری كردیم و دیگر نخواهیم كرد. چطور است؟ حال ببینیم آیا بر اساس تعریف خودتان مردم هستید یا نه؟

اما اگر فرض كنیم حاكمیت این حق اساسی را به ما داد و بنابر حضور جریان اصلاحات قرار گرفت به عقیده من، تنها و تنها شخص سیدمحمد خاتمی توانایی عبور كشور از بحران‌های فعلی را دارد. اول آنكه ایشان در مقاطع حساسی وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی نشان داده است.

؛آن قدر كه ایشان وفاداری اش را به نظام نشان داده، به همان اندازه بوده كه بعد از سخنرانی رهبری باز هم دست از حمایت جریان فتنه و ناآرامی های كشور بر نداشت و تا توانست به آن دامن زد و در ورطه ی سهم خواهی، قدرت خود را محك زد. پس اتفاقاً وفاداری ایشان به اصلاح طلبان ثابت شده است نه به نظام! فاصله ی اصلاح طلبانی كه رئیسشان آقای خاتمی است با نظام كه رئیسش ولی فقیه است، به اندازه ی فاصله ی طرح ادعای تقلب و عدم اعلان برائت از كفار و منافقین و معاندین با رد ادعای تقلب و دفاع از حیثیت نظام و استكبارستیزی و اعلان برائت از دشمنان اسلام.

نكته آخر هم این است كه مردم از دوران ریاست جمهوری خاطرات خوبی دارند و علاقه‌مند هستند آن روزها دوباره تكرار شود.

؛ خاطرات مردم را خودشان بگویند، ولی بنده كه یك نفر از مردم هستم، اسم خاتمی كه می آید یاد افزایش بی بند و باری در عرصه های فرهنگی و اجتماعی، افزایش بی بند و باری در دانشگاه ها و نهادینه كردن جنبش دریدگی مدنی (به زبان آن ها آزادی مدنی) مخصوصاً در میان بانوان جامعه بود. همان جنبشی كه رهبرش –كه آقای خاتمی باشد- هر جا می رفت عقایدش را به رخ می كشید؛ در ایتالیا با صف خانم ها دست می داد و بعد هم آیت الله منتظری به نفع ایشان فتوای حلیت مصافحه با اهل كتاب را داد و یا در كشور خودمان در مراسمی بازوی زنی چادری را روی سن مراسم، در حضور شوهرش با لبخند فشرد و باز هم با لبخندی دیگر خیره در چشمان پزشكی خانم، آستین بالا زد تا فشارش را بگیرد و عكاسان عكس بگیرند تا به همه بفهماند كه شیخی است كه امل نیست و باكلاس و امروزی است.

از طرفی نگرانی‌هایی كه نسبت به جریان نوظهور انحرافی این روزها در نظام بروز كرده نسبت به سیدمحمد خاتمی وجود ندارد ...

؛اصلاً این طور نیست. تفاوت خطر جریان انحرافی و جریان طیف خاتمی، خطر جریان ماركسیزم است نسبت به لیبرالیزم. هر دو بدند و فاصله شان تا اسلام به یك حد است. البته نفاق جریان انحرافی از اصلاح طلبان بیشتر به نظر می رسد، ولی وقتی به فاصله ی مكتب ایرانی و انجمن حجتیه با اسلام ناب محمدی و فاصله ی لیبرالیزم و نسبی گرایی اخلاقی و سكیولاریزم با اسلام ناب محمدی نگاه می كنیم، به نظر باز هم اصلاح طلبان كم از جریان انحرافی نمی آورند. فقط شاید بتوان گفت جران انحرافی ها زبل تر و سیاس ترند. 

مسوولان كشور اگر كمی تامل كنند قطعا به این نتیجه خواهند رسید كه خاتمی ارزشمندترین ذخیره نظام برای این روزهای سخت است.

؛ پس بر این اساس یا مسئولان كشور فكر نكرده اند یا فكرشان كار نمی كند، چون هنوز اصلاً و ابداً چنین نظری ندارند. خود آقای خاتمی هم گمان نكنم چنین تملقاتی را بپذیرد. همان قدر كه مشایی انسانی موحد، مؤمن، پاك، صبور و دارای قلب و اندیشه ای زلال، عاشق و دلبسته به ارزشهای الهی و آحاد مردم جهان و عمیقاً عارف و متعهد به آرمان مهدوی، حاكمیت جهانی توحید، عدالت، عشق و آزادی و مدیریت مشترك ملت ها و فردی شایسته، مدیر، مدبر و امین و از جهات گوناگون توانمند هست، خاتمی هم ارزشمندترین ذخیره ی نظام، آجیل مشكل گشا و وفادار به نظام و انقلاب است. 

البته این در شرایطی است كه خاتمی هیچ انگیزه‌ای برای ورود به عرصه ندارد چرا كه او هم شرایط را مساعد برای حضور نمی‌داند. مطمئنا اگر احساس كند نظام پذیرای حضور مجدد است بخش عمده‌ای از كار راضی كردن ایشان برای كاندیداتوری حل می‌شود.

؛یاد آن حكایت افتادم كه بچه ای سر ناهار بهانه گیری می كند و با پدر و مادرش بحثش می شود  قهر می كند و لحاف را روی سرش می كشد. مادر پسر بچه، بعد از اینكه ناهار را می خورند و سفره را جمع می كنند، مقداری غذا برای او كنار می گذارد. بچه كه حواسش به قای قضایا بوده می گوید: من كه نمی خورم، ولی آن غذا را برای هر كس كه كنار گذاشته اید، كم است.

 

برای انتخابات ۹۲ هم اگر شرایط مهیا باشد می‌توان این احساس وظیفه را در ایشان به وجود آورد.

؛باز هم اعتماد به نفس كاذب و خود چوب كاری و ایجاد پویش ها و موج های حمایت خودساخته ی خودجوش!

مطمئنا در جریان اصلاحات افراد مومن و توانمندی هستند كه هر كدام می‌توانند رئیس‌جمهور بالقوه كشور باشند اما آنچه باعث تاكید ما بر شخص آقای خاتمی است تجربه و توانمندی ایشان و از آن مهم‌تر شرایط حساس و استثنایی كشور است.

؛این اصلاحات عجب جریان قوی ای است. بر این اساس اصلاح طلبان با حضورشان در مناصب حساس و عرصه ی مدیریت كلان كشور، تا آخر عمر نظام را می توانند تضمین كنند.

 

مجموعه اصلاح‌طلبان در راس دلسوزان نظام قرار دارند و این موضوع باید برای مسئولینی كه نمی‌توانند به تنهایی كشور را اداره كنند مشخص باشد كه اگر این وضعیت در كشور پیش رود آینده بدی در انتظارمان خواهد بود.

؛این هم تهدیدی است موذیانه در قالب نقدی مشفقانه كه پیرو آن اصلاح طلبان اگر نیایند و پیروز نشوند، یا همه خود به خود بدبخت می شوند و یا به زور توسط همین دلسوزان نظام در شورش های خیابانی و یا به طرق دیگر از بین خواهند رفت.

 

 عقلای قم باید در كشورمان نسبت به مرزی كه از سال 88 تا 92 ایجاد شده است، عقده‌گشایی كنند و در مقابل رسانه‌هایی كه تاكید بر مسائل گذشته دارند وارد عمل شوند.

؛عقلای قم اگر عقده گشایی كنند كه گمان نكنم چیزی از اصلاح طلبان باقی بماند! شاید هم از آن جا كه اصلاح طلبان روشنفكرند، لحظه ای با لهجه ی فرانسوی سخن گفته و رم را قم تلفظ كرده اند. یحتمل منظورشان واتیكان بوده كه در رم واقع در ایتالیاست وگرنه موضع قم نسبت به اصلاح طلبان خیلی مبهم نیست؛ البته به جز یكی دو نفر از آن بزرگواران كه بیشتر كاربرد صدور مجوز جهت سیگار كشیدن در ماه رمضان یا قمه زنی (با وجود اعلام حرمت آن توسط حاكم شرع یا ولی فقیه زمان) دارند.

باید آسیب‌شناسی دقیقی در مجموعه اصلاح‌طلبان صورت گیرد زیرا امروز و در شرایط حاضر دو سوم ملت ایران اصلاح طلب هستند از این رو فضا باید برای حضور اصلاح طلبان كه حق همه مردم است ایجاد شود.

؛ای داد بیداد! این دو سوم مردم ایران و اكثریت ملت شریف ایران بنا بر كدام آمار و دال بر چه تحلیلی این قدر شیفته ی اصلاح طلبانند یا اصلاح طلبند؟! البته اگر ملت را كلان شهرها در نظر بگیریم و از كلا شهرها فقط دانشگاهیان را نظرسنجی كنیم، واقعیت این است كه تقریباً همین است. ولی انگار نه انگار كه فقط یك سوم جمعیت ایران روستائیان هستند كه اصولاً بنا بر شعارهای بی مبنا و افزایش آزادی های اجتماعی (بی بند و باری های ضد اجتماعی) و یا همان به اصطلاح شهری اش جینگولك بازی، رأی نمی دهند. بخش عمده ی مردم هم كه دانشجو نیستند یا اصلاً تفكرشان تحت تأثیر جو احساسی دانشگاه ها و یا گروه همسالان و جوانان نیست. اصلاً این ها به كنار؛ وقتی بر اساس ادعای شما نظام در 88 تقلب كرده است (وگرنه چون شما اكثریتید و دو سومید پیروز می شدید)، چرا مجدداً در انتخابات همین نظام با مجری گری همین دولت و همان طیف حاكمیت می خواهید شركت كنید؟

مشاهده كردیم كه دولت اصلاحات توانست در 8 سال مدیریت كشور تجربه شیرینی از خود به جای بگذارد از این رو مردم خاطره خوبی از دولت اصلاحات دارند.

؛مخصوصاً از اشائه ی بی بند و باری ها در عرصه ی اجتماعی و فتح باب اردوهای مختلط ورزشی و تبیین جدایی دین از سیاست یا دیدگاه به زانو در آمدن اسلام وقتی كه مقابل آزادی انسان قرار می گیرد (نقل از خاتمی به مضمون) یا حجاب اگر مانع حضور زن در جامعه شود مفید نیست (نقل از خاتمی به مضمون) و بسط فراوان افكار غرب زده و ضد اسلام دیگر.  

تمام اصولگرایانی كه در روی كار آوردن دولت فعلی، پیروزی و ناكارآمدی آنها سهیم هستند باید پاسخگوی عملكرد این دولت باشند زیرا در شرایط فعلی انتقاد از دولت از سوی این طیف راه به جایی نخواهد برد.

؛این یعنی اشتباه كرده اید، پس دندتان نرم، بخورید! اصلاً بمیرید تا شما باشید كه دیگر به فلانی رأی ندهدید! این كه چون عده ای زمانی به شخصی رأی داده اند پس تا ابد یا باید از وی حمایت كنند و یا این كه باید پاسخگوی اشتباهات وی باشند، مانند رأیی است كه مردم به خاتمی دادند و بعد آن چه می خواستند از آب در نیامد یا بنی صدر. یعنی شما باید بیایید نقایص و بدقولی ها و نفاق دولت ها را به مردم تعمیم دهید و سپس از آنان بخواهید تا پاسخگو باشند؟! اگر رئیس جمهور به وعده اش عمل نمی كند، آیا مردم مقصرند؟!

اصلاح‌طلبان باید با برگزاری همایش‌ها و كنگره‌های مختلف در راستای شناسایی آسیب‌های خود وارد عمل شوند و آقایانی كه در اداره كشور مسئولیتی بر عهده دارند باید قبول كنند كه مجموعه اصلاح‌طلب مساوی اكثریت مردم است.

؛مجدداً بحث همان رو است و سنگ پای قزوین.

 

مطالب زیر هم گزیده ای از صحبت های مفصل آقای منتجب نیاست در كافه خبری آنلاین:

ما همیشه حرمت مقام معظم رهبری را حفظ كرده ایم و تبعیت ایشان را لازم دانسته ایم هرچند برخی اوقات سئوال و نظر دیگری داشته ایم.

؛مخصوصاً وقتی در سال 88 بارها رسماً اعلام كردند كه دست از اعراض خیابانی بردارید و از طرق قانونی اعتراض و شكایت خود را پیگیری كنید؟ وقتی علناً خطاب به اصلاح طلبان گفتند كه خونی اگر ریخته شود پای كسانی است كه مردم را به خیابان ها می كشانند و تصریح كردند كه اردوكشی خیابانی نكنید؟

خود من بارها بعد و قبل از انتخابات 88 مصاحبه ها كرده ام و بیان كرده ام كه حرمت ها باید حفظ شود و هتك حرمت نباید صورت بگیرد. حتی آقای احمدی نژاد هم، اكنون رییس جمهور این كشور هستند و تا زمانی كه در این پست قرار دارند، حرمت مسئولیت ایشان باید رعایت شود و زمانی هم كه دیگر ریس جمهور نبودند، باز حرمت و حقوق انسانی و شهروندی ایشان باید رعایت شود و نمی شود هرگونه كه خواستیم انتقاد و ناسزا بگوییم.

؛توهین بالاتر از تمرد از فرمان ولی فقیه و پرده دری بیش از این كه به قول رهبری به نظام تهمت تقلب زده شود و در تظاهرات مختلف مرگ بفرستند بر اصل ولایت فقیه و دهان به فحاشی به رهبری بگشایند؟ در ورد آقای احمدی نژاد هم حرفی نیست، ولی شما اگر حرمت نگه دار بودید، همین الآن هم نمی گفتید كه وی را به عنوان رئیس جمهور كشور قبول ندارید، چون این گونه یعنی تقلب نظام را قبول دارید. 

"علاوه بر این كه اصلاح طلب ها ایشان [عارف] را انتخاب نكرده اند و ایشان از روی میل خودشان و حق شخصیشان وارد صحنه شده اند و همین خودش می تواند مشكل باشد. [باید ببینیم] تنها قرار است انتخابات در درون یك جبهه خلاصه شود و نامی هم از اصلاح طلبان برده شود، فقط برای گرم كردن تنور انتخابات و مشاركت بالاتر مردم." این قدر آقای عارف را جدای از اصلاحات و خودسر نمایانده اند كه او برای رد تك روی، در این هفته گفت: "اگر آقای خاتمی تصمیم به كاندیداتوری بگیرد، طبیعتا بنده از كاندیداتوری در انتخابات آینده انصراف خواهم داد. ."

؛به نظرتان چرا به روی مبارك نمی آورید كه اگر شما بیایید و نیایید درصد مشاركت مردم نهایتاً ده درصد تفاوت می كند و نه بیشتر؟ در غیر این صورت نیایید تا نظام ادب شود و دفعه ی بعدی مانند آمریكا كه پیش شرط برای ایران تعیین می كند، شما هم شاید در قبول پیش شرط هایتان فرجی شود! بالاخره شما هرچه باشید آمریكا كه نیستید. 

حال این ها به كنار، آقای جنتی را می خواهید چه كنید كه اعلام كردند: "امكانی برای حضور مجدد فتنه گران در صحنه انتخابات وجود ندارد و آنها حتی نباید توهم این حضور مجدد را داشته باشند." نكند باز مثل سال 84 -با وجود شیطنت های 88- چشم انتظار حكم حكومتی رهبری پس از رد صلاحیتید؟ البته از مناعت طبع رهبری بعید نیست كه لطفشان شامل حالتان شود.

 


بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «خبرنامه دانشجویان ایران»

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «شلمچه نیوز»



برچسب‌ها: رسول منتجب نیا, سید محمد خاتمی, اسفندیار رحیم مشایی, محمود احمدی نژاد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۲۷ساعت 15:18  توسط احسان رستگار   | 

احمدی نژاد ده سال پیش، بهترین منتقد احمدی نژاد امروز!


بسم الله الرّحمن الرّحیم


احسان رستگار، سایت خبری-تحلیلی «نیمروز»:

روزنامه ی ایران، در روز چهارشنبه ی هفته ی گذشته سرمقاله ای با عنوان «نقدهاي احمدي‌نژاد به جريان دوم خرداد» منتشر کرده بود که در صفحه ی دو روزنامه، مابقی یادداشت با عنوان «نقدهاي احمدي‌نژاد به جريان دوم خرداد (4)» درج گردیده بود.

این مجموعه مقالات که پنجمین شماره ی آن دیروز، شنبه، منتشر شد، از دو حیث قابل بررسی می باشند؛ یکی ارجاعاتی که از سخنان و نظرات احمدی نژاد در این یادداشت منتشر می شود و دیگری هدف و پیامد مورد نظر «روزنامه ی ایران»، به عنوان رسانه ی رسمی مکتوب دولت.

در این یادداشت بیشتر به جملات و نظرات احمدی نژاد -که تقریباً نقطه ی مقابل موضع وی از سال 84 تا کنون بوده است- اشاره می شود.


«نگرش تك بعدي و نامتوازن جناح دولتي به توسعه سياسي و ناديده انگاشتن مؤلفه‌هاي ديگر توسعه در عمل موجب شد اقتصاد و فرهنگ دچار بحران (شده) و كشور مجبور شود هزينه زيادي بابت اين رويكرد نادرست به توسعه بپردازد. اكنون كشور بيش از اين نمي‌تواند اين گونه هزينه‌ها را تحمل كند. اين بي‌توجهي دولت موجب شد بسياري از مشكلات تشديد شده و در مواردي مانند بيكاري و فساد اجتماعي به نقطه بحراني برسد... القاي ادعاهاي نادرستي چون اجتناب‌ناپذيري سكولاريسم و مدرنيسم و هم عرضي توسعه سياسي با سكولاريزاسيون از مصاديق مقابله با فرهنگ ديني محسوب مي‌شود.»1

آقای احمدی نژاد در حالی نگرش تک بعدی و نامتوازن جناح دولتی و بحران زدگی اقتصاد و فرهنگ را نقد می کرد، که در دولت خود ایشان تئاترهایی فاجعه آمیز هم چون هدا گابلر و اتللو و فیلم هایی هم چون من مادر هستم، شبانه روز، انتهای خیابان هشتم در دوران ایشان اکران شده و مسائل فرهنگی همان طور که رهبری بارها تأکید کرد اند، از موارد مغفول دولت های نهم و دهم بوده است. انتقاد از رویکرد سکیولاریستی دولت خاتمی نیز از آن جهت زیر سؤال می رود که مکتب ایرانی در دوران آقای احمدی نژاد تبیین شد. مشخص نیست در حالی که احمدی نژاد کابینه را خط قرمز معرفی کرد، چگونه مبارزه با نگرش تک بعدی، جانبدارانه و حزبی از دغدغه هایش بوده است!


«نتيجه برنامه‌ها و شعارهاي توسعه بايد به تعمق و گسترش مهرباني، دست همديگر را گرفتن، راستي، صداقت و صفا، ‌آرامش، آسايش و عبوديت بينجامد، چه در غير اين صورت، افزايش تيراژ روزنامه و رشد فلان شاخص اقتصادي به تنهايي نشانگر توسعه نخواهد بود.»2

وفور مهربانی و صدقت و آرامش و آسایش در دولت های نهم و دهم که تقریباً محلی از اعراب ندارد و هر کس به این مسأله شکی وارد می داند، سعی کند نامه نگاری ها، تحصن 11 روزه رئیس جمهور، تختطئه ی قوای دیگر، تک روی و حذف جریان های سیاسی،  بزرگ ترین اختلاس تاریخ ایران و تمامی دیگر فجایع را نادیده بگیرد و به صداقت و پاک دستی و مهربانی این دولت شک نکند.

«تخريب چهره‌هاي رقيبي كه طي سال‌هاي اخير انجام گرفته در تاريخ دو دهه اخير كشورمان بي سابقه است. به طور مثال برخورد جناح دولتي در انتخابات مجلس ششم با آقاي هاشمي رفسنجاني هم تأسف‌بار و در عين حال عبرت‌انگيز مي‌باشد. شخصيتي را كه تا چند ماه قبل از او به عنوان «اميركبير» دوران و «سردار سازندگي» ياد مي‌كردند و حتي مصمم بودند با تغيير قانون اساسي دوره مديريت ايشان را تمديد كنند با ناجوانمردانه‌ترين و پيچيده‌ترين شيوه‌هاي تبليغاتي مورد هجوم قرار دادند. اين تخريب‌ها فقط در حوزه سياست صورت نمي‌گيرد بلكه دامنه اين تخريب‌ و توهين‌ها در بخش فرهنگي هم ادامه دارد. در مقابل سيل تحريفات و تبليغات عليه مباني دين و انقلاب، بزرگاني با سلاح منطق و استدلال وارد ميدان شده و ايستادگي كردند. به طور مثال شخصيت ارزشمند و عالمي وارسته و دانشمند مانند آيت‌الله مصباح يزدي كه از مفاخر برجسته روحانيت و حوزه علميه در عصر ما هستند. اما ملاحظه شد كه اين شبكه عظيم تبليغاتي به جاي بيان استدلال و ارائه بحث‌هاي منطقي، شيوه توهين و تخريب را در پيش گرفته و تهمت و افتراها و داستان‌پردازي‌هاي ناجوانمردانه‌اي را به سوي ايشان روانه كرده و ثابت كردند چون در مقابل انديشه‌هاي استاد مصباح يزدي حرف منطقي ندارند، به‌ناچار راه توهين و تخريب را در پيش گرفته‌اند.»3

در این مورد هم که قصه سر دراز دارد و فقط کافی است به عنوان یاد آوری بازگردیم به مناظره ی تاریخی احمدی نژاد و موسوی برگردیم که در آن شب آقای هاشمی عمیقاً مورد عنایت آقای احمدی نژاد قرار گرفت. حملات اخیر و بی اخلاقی های اصحاب  رسانه ای دولت علیه آیت الله مصباح یزدی هم که بر کسی پوشیده نیست.

«نگاه ما به توسعه سياسي، نگاهي نو، مترقي و بومي است نه وارداتي ... ما خودمان را درگير جنجال‌هاي سياسي خانمانسوز نمي‌كنيم، ما در يك فضاي دوستانه و سازنده به دنبال افزايش كمي و كيفي آزادي‌ها خواهيم بود و نحوه استفاده از آزادي را تمرين مي‌كنيم.»4

اگر این جنجال آفرینی ها دولت نبوده که این چنین بسیاری را بی خانمان و یا خانمان سوخته کرده، پس احتمالاً کار، کار عجانب است که ما را تحریم کرده اند!

«مجموعه نيروهاي انقلاب به خاطر اعتقاداتشان اصلاً روش‌هاي تخريبي ناجوانمردانه را نمي‌پذيرند و قبول ندارند، چرا كه در نهايت به نفع نظام نيست.»5

تخریب و تهمت و بی اخلاقی و جنجال آفرینی در دولت نهم و دهم به گمانم در کل تواریخ کل کشورهای جهان از ابتدای خلقت تا کنون بی سابقه و یا کم سابقه بوده است! شاید بتوان جنجال ها و فضای ملتهب زاده ی دولت های نهم و دهم را با فتنه ها و فضای پرکشمکش صدر اسلام قیاس کرد!


در انتها از احمدی نژاد ده سال پیش ممنونیم که این گونه به ما فهماند که ممکن ات شخصی دقیقاً حرفی را رد کند و سپس خودش دقیقاً مبدع و پیشگام در انجام آن خطای نقادی شده شود. هم چنین می فهمیم که چگونه ممکن است شخصی مانند برخی که به مد روز خیلی اهمیت می دهند و پوششان را متناسب با آن انتخاب می کنند، در فضای سیاسی هم این چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد؛ سیاست مداری روزی که دفاع از یک مسئول قدرتمند برایش منفعت دارد، مظلومیت او را فریاد کند و فردا روز که تخطئه ی یک سیاست مدار رقیب برایش نان دارد، او را تخطئه و به عنوان ام الفساد مملکت معرفی کند.


1- احمدي‌نژاد، محمود؛ «غفلت از فرهنگ ديني و ملي، بستر اباحي‌گري و فساد اخلاقي است»؛ جام هفته؛ ش 141.

2سايت فارس؛ كد خبر 8402180014.

3- احمدي‌نژاد،‌محمود؛ «انتخابات رياست‌جمهوري را تك‌نامزدي مي‌كنند»؛ رسالت؛ 28/7/1379.

4سايت فارس؛ كد خبر 8403090023.

5- احمدي‌نژاد،‌محمود؛ «وظيفه قوه مجريه نظريه‌پردازي نيست»؛ سياست روز؛ 30/9/1381.



بعد التّحریر:




برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, آیت الله هاشمی رفسنجانی, روزنامه رسالت, روزنامه ایران
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۱۹ساعت 16:54  توسط احسان رستگار   | 

طنز/هرچه هستم، همسرم را معاون کردم نه معلم زبانم را


بسم الله الرّحمن الرّحیم



نظر به مراتب تعهد، تخصص، تجارب جنابعالی و با عنایت به پیشنهاد معاونت اداری و مالی به موجب این حکم به سمت مدیرکل آموزش و پژوهش منصوب می‌شوید.
باعنایت به اهمیت جایگاه آموزش و پژوهش و ضرورت توجه به آموزش کارکنان به منظور رفع نیازهای تخصصی و حرفه‌ای نیروی انسانی در راستای اعتلای امور سازمان، انتظار می‌رود با توکل به خداوند منان و در سایه توجهات حضرت ولی‌عصر (عج) با بهره‌گیری از سرمایه‌های انسانی متخصص و ارزشمند، اقدامات مبتنی بر برنامه‌ریزی متناسب با منشور کاری سازمان و استفاده بهینه از منابع درجهت نیل به اهداف تبیین شده و تحقق دوره‌ای ممتاز و درخشان تلاش نمایید.
دکتر هما فلاح پیش از این دارای سوابق پزشکی و مدیریتی مختلفی در سازمان تأمین اجتماعی بوده است. رئیس درمانگاه‌های 21 و 22 تأمین اجتماعی تهران در سال 1376، مسئول و کارشناس ارشد اداره کلینیک تأمین اجتماعی استان تهران در سال 1384، ریاست امور پزشکان استان تهران در سال 1386 و همچنین ریاست بیمارستان شریعت رضوی تأمین اجتماعی تهران در پرونده کاری ایشان وجود دارد.



متن طنز و خیالی حکم رئیس سازمان تأمین اجتماعی برای همسرش:


با اهداء سلام و احترام به والده ی بچه ها

نظر بنده در مورد شما مساعد است. تا آن جا که دیده ام و می دانم، نظر شما هم در مورد این بنده مساعد است. اصولاً نظر مساعد بنده به شما، به مراتب مهم تر است از تعهد، تخصص و تجارب جناب عالی و با عنایت به پیشنهاد معاونت اداری و مالی که خودم شما را به آن ها معرفی کرده بودم، به موجب این حکم به سمت مدیر کل آموزش و پژوهش منصوب می شوید.

با عنایت به اهمیت شما در نظر بنده، جایگاه آموزش و پژوهش که سهل است، حتی حاضر بودم جایگاه خودم را نیز تقدیم شما کنم، اما دریغا که فی الحال جایگاهی بالاتر از این به بنده نمی دهند که بنده هم جایگاهی بیش از این تقدیم شما نمایم.توجه به آموزش کارکنان به منظور رفع نیازهای تحصصی و حرفه ای نیروی انسانی در راستای اعتلای اموز سازمان هم آن چنان ضرورتی ندارد. انتظار می رود حال که ما از چشم خدا افتاده ایم، حداقل نظر رئیس جمهور را به نحو احسن جلب کرده و وی را با تمام قدرت، سفت، بچسبیم.

بهره گیری از سرمایه های انسانی متخصص و ارزشمند، اقدامات مبتنی بر برنامه ریزی متناسب با منشور کاری (همان آفتابه ی محل کار است) سازمان و استفاده بهینه از منابع در جهت نیل به اهداف تبیین شده -که همان افزایش درآمد خانوادگی مان و مستحکم تر شدن بنیان های خانواده مان است- نیز تحقق دوره ای ممتاز و درخشان -که با حضور ما مسبوق به سابقه بوده است- تلاش ننمایید؛ اصلاً نگران نباشید، خودش درست می شود، همان طور که پیش از این هم بنده هر کجا که قدم نهاده ام، خود به خود همه ی بدبختی هایش به نحوی باور نکردنی جمع شد. (جمع شدن=یه بارکی: این جا جمع شدن به معنای یه بارکی کردن یا به فعلیت رسیدن است؛ حال چگونه به فعلیت رسیدنش می شود همان حکایت جیگر زلیخا)

همان طور که پیش از شما نیز این معاونت خیلی آباد نبوده، شما نیز خیلی خودتان را خسته نکنید. گفتیم کم تر از شما دور باشیم و بیشتر زیارتتان کنیم؛ کعبه و بت خانه بهانه است.

لازم به ذکر است که حسی خوبی است که هم در خانه و نیز در محل کار، بنده ی حقیر خودم رئیستان باشد.

از همین رو پیرو توضیحات فوق، چه کسی بهتر از شما برای این سمت؛ این گونه حسودان و تنگ نظران خواهند فهمید که موش تو سوراخ می رود و جارو هم به دمبش می بندد؛ به شرطی که سمبه اش پر زور باشد و مافوقش هوایش را داشته باشد حتی در خلأ.

شعار ما دور زدن همه (از جمله دیوان عدالت اداری) و اجرای بند (پ)(=پارتی بازی) و افزودن تبصره ی (ف)(=فامیل بازی) و بهره مندی از اصل (ه)(=هر کار عشقت می کشه بکن) در سایه ی قانون

شوهر شما مرد است مرد! یک مرد از تبار محمود! مردی پیل افکن! یک قانون می گویدن و صد قانون از چپ و راستش بیرون می زند ولی محمود مرد است و انجامشان نمی دهد؛ چون مرد است. ما فداکاریم؛ این قدر فداکار که آمده ایم با اسفندیار، حماسه وار نقشی نو براندازیم و این نظام براندازیم.


کسانی هم که به بنده خرده می گیرند، بروند خدا را شکر کنند که بنده همسرم را به معاونتم منصوب کردم، نه این که معلم خصوصی زبانم را به معاونت ریاست سازمان موزه ی ملی ایران بگمارم.

در سایه ی منت ما و توجیهات رئیس جماهیر باشیم جمیعاً.

استاندار زنجان (در خانه) و رئیس شما در بیرون خانه، مسعود مرتضایی


خانم دکتر هما فلاح، بسیار همسر خوب و عالی ای است و دکتر هم هست همان طور که به عنوان پیشوند نامشان ذکر کردم و به شدت هم برای این سمت مناسب و بی رقیب هستند و شک نکنید که همین طور است و پیش از این هم کلی مدیر و مدبر و دکتر بوده اند. 


برچسب‌ها: سعید مرتضوی, اسفندیار رحیم مشایی, آزاده اردکانی, محمود احمدی نژاد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۹ساعت 16:22  توسط احسان رستگار  

مجلس دانش آموزی و احمدی نژاد

بسم الله الرّحمن الرّحیم

این یادداشت، مطلب طنزی است با محوریت سخنرانی رئیس جمهور در ششمین مجلس دانش آموزی که دو روز پیش برگزار شد. بخش های سیاه رنگ صحبت های احمدی نژاد است و بخش های آبی رنگ طنز است که البته اکثراً الهام گرفته از سخنان ایشان در موقعیت ها و مناسبات مختلف است.

 

این مجلس به لحاظ قانون اساسی که تصمیم بگیرد و اعمال کند ندارد «که قطعاً اگر چنین جایگاهی داشت، این مجلس را هم مانند همان مجلس بهارستانی ها به توپ می بستیم» اما با کمک هم می توانیم یک جایگاه خوب و شایسته داشته باشیم. مجلس دانش آموزی تجربه خوبی از مشارکت خوب دانش آموزان در مدیریت تعلیم و تربیت و پیشرفت است و باید قدر آن را بدانیم. هر انسانی جایگاه اجتماعی خودش را خودش می سازد و نمایندگان در یک تعامل خوب با آموزش و پرورش هستند.

 

همه دوست دارند با نام نیک جاودانه بمانند «حال این که که گفته با نام نیک فقط باید جاودانه ماند؟ شاید مهم تر این باشد که انسان جاودانه بماند و اصلاً چه کسی گفته که فقط یک سال تا پایان عمر این دولت مانده است؟! ما می توانیم جاودانه بمانیم و با نام بد هم جاودانه بمانیم. مهم این است که باور کنیم که ما بهترین دولت و انسان های نه تنها تاریخ جمهوری اسلامی، بلکه تاریخ بشریت هستیم و نمونه ی آن همین آقای مشایی خودمان است. مشایی خودش گفته که اهل سکته پکته نیست، بنده هم می گویم که حرفم حرف مشایی است. پس مشایی نمی میرد بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود. مشایی یک انرژی است؛ گاهی در قالب له کردن هاشمی وارد عمل می شود و گاهی هم برای حمله به دیگران. هم می تواند لاریجانی را سکته دهد، هم از قالیباف پرونده دارد، هم به آقای مصباح ارادتی ویییژههه و عالی دارد و ما هم مخلص ایشووون، هستیم. خدمت باقی بزرگان و عزیزان هم، خواهیم رسید.» اما خیال می کنند با سر و صدا می توانند جاودانه شوند که این ها همه ظاهری است. آن چه انسان را جاودانه می کند آن است که چقدر نسبت به هستی معرف دارد. «و همه می دانند که ما چقدر معرفت داریم. انصافاً اگر به ما در زمینه ی معرف از نمره ی بیست کمتر بدهیت، خیلی بی معرف هستیت! ما... معرفت، داریم! ما... با معرفت ترین، دولت تاریخ، هستیم. پس ما، جاودانه، خواهیم، شت! پس، معرفت، یعنی، این که، شما، بتوانیت، خودتان را، چنان تثبیت کنیت، که معرفت و حکمت و مملکت و ملت، خودشان بیاینت و بگوینت که تو رو خدا بیا و ما را ذیل خودت تعریف بکن! یکی از همین مردم آمریکا در سفر آخرم به نیویورک، با زبان اسپانیولی، به بنده می گفت که محموت! ما در آمریکا در فرهنگ لغت لانگمن، کنار لغت معرفت، نوشته ایم محموت! در یکی از سفرهای استانی، یکی از مردم خودش را پهن کرده بود زیر لاستیک پاترول ما و می گفت که خواهش می کنم از روی من رد شو محموت! محموت! کشته ی مرامتم! محموت! تو با معرف ترین موجودی هستی که تا به حال دیده ام! محموت منو بکش، ولی خدا نکشت که انقدر با معرفتی! »

احمدی نژاد با اشاره به زندگی ابن سینا گفت: این دانشمند بیش از نیمی از عمرش را در آوارگی و فرار بود اما همین اندیشه و علم ابن سینا حرف اول را می زند و خیلی از حرف های او همین الآن غیر قابل فهم است.«حال این دانشمند را که خودش آواره بود، مقایسه بکنیت با ما که نه تنها آواره نبوده ایم بلکه خودمان دولت مستقر بوده و هستیم و خواهیم بوت، ما آواره نبوده ایم، ولی خیلی ها را آواره کرده ایم. تااازه! این بنده خدااا، با این همه ضرب و زووور، تااازه، خیلی از حرف هااایش، هنوووز هم، غیر قابل فَ َ َهم، است ولی مااا، در عرض هفت سااال، توانستیم به همههه، بفهمانیییم، که ما که هستیییم و قانون یعنی چههه و رئیس جمهووور، زیر بار قانون زووور، نمی روَ َ َد! حالاااا، به نظر شمااا، مااا، دانشمندتریییم، یااا، ابن سییینااا؟! مااا، دانشمندترییین و نخبه ترییین، دووولت ِ، تاااریخ ِ، ایییرااان، هستیییم! ابن سینا هم اگر الآن زنده بووود، آرزووو داشت که یکی از وزیران این دولت می بود!

در ادامه، رئیس جمهور از وزیر قول سفر راهیان نور ویژه نمایندگان مجلس دانش آموزی هم از وزیر بگیرد. اما این قول گرفتن، با جمله ای از سوی احمدی نژاد همراه شد. وی گفت: "بروید چهار – پنج تا عکس با چفیه بگیرید، برای تبلیغات آینده تان خوب است."

وی در ادامه افزود: «البته، خیلی هم، مطمئن نباشیت، که به دردتااان بخورت! اگر تا آن موقع، ما که با معرفتیم باقی باشیم، شاید عکس های دیگری برای تبلیغاتتان به درد بخورد؛ مثلاً عکس هایتان با لباس های محلی و ایییرااانییی! مثلاً عکس با کلاه گیس کوووروووش یا کمان آاارش یا گرز رستَ َ َم!»

«از همین رو وی در راستای نهادینه کردن این مهم افزود»: "در نشست بعدی نمایندگان دانش آموزی آن ها می توانند با لباس های محلی شهرهای خودشان حاضر شوند. بودجه اش را هم دولت می دهد."«درست است که دست ما خالی است، ولی پای ایران و لباس ایرانی و قرطی بازی های نمادین مشابه که به میان بیاید، بیت المال فدای مکتب ایران.»

 

 


برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, مجلس دانش آموزی
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۰ساعت 23:42  توسط احسان رستگار   | 

تقدیر از حرکت انقلابی آقای سفرهای استانی/آقای رئیس جمهور!مادر سرالئون از مردم ما عزیزتر بود؟!


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شب پخش آخرین مسابقات تیم ملی کشتی آزاد در بازی های 2012 المپیک لندن بود که در سایت ها خبر زلزله اهر منتشر شد. در شب اول آمار کشته ها از 40 نفر تجاوز نمی کرد. هر چه گذشت اجساد بیشتر و بیشتر از زیر آوار خارج شدند و آمار افراد کشته شده افزایش یافت. اکنون بر اساس آخرین آمار غیر رسمی اعلام شده، حدود 306 نفر کشته شده اند.

این که چرا و چگونه با زلزله ای 6/2 یا 6/3 ریشتری باید چند هزار نفر زمین گیر شوند و چند صد روستا نابود شوند، خود بسیار محل بحث است، این که چرا در ابتدا از کمک های جهانی استفاده نمی کنند جای سؤال است، این که چرا 8000 چادر در مسیر کمک رسانی به زلزله زدگان به سرقت می رود هم خیلی عجیب است، این که چرا رئیس جمهور به قول صراط نیوز به جای عیادت می رود زیارت و آن هم با جمعی خانوادگی خیلی عجیب است و از همه ی این ها عجیب تر، اتفاقی است که در ذیل می آید: 

مقام معظم رهبری تسلیت گفتند، رئیس قوه ی مقننه تسلیت گفت، رئیس قوه ی قضائیه تسلیت گفت، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام تسلیت گفت، رئیس مجلس خبرگان رهبری تسلیت گفت، تاج زاده از زندان تسلیت گفت، خاتمی تسلیت گفت، شورای هماهنگی جنبش راه سبز تسلیت گفت، سازمان منحله ی مجاهدین انقلاب اسلامی تسلیت گفت، جوانان اصلاح طلب سیستان تسلیت گفتند، کاخ سفید تسلیت گفت، وزیر امور خارجه آلمان تسلیت گفت، وزیر امور خارجه ی بریتانیا تسلیت گفت، شاهین نجفی تسلیت گفت، اصغر فرهادی هم تسلیت گفت ولی احمدی نژاد تسلیت نگفت!

جناب آقاي ارنست باي كروما

رييس‌جمهوري سيرالئون

در گذشت مادام آليس روزالين كروما، مادر گرامي‌تان را كه معلمي سختكوش و دلسوز بود، به جنابعالي، دولت و ملت سيرالئون تسليت مي‌گويم.

ضمن ابراز همدردي با جنابعالي و ملت سيرالئون، از خداوند متعال غفران و رحمت الهي براي آن مرحومه، صبر و شكيبايي بازماندگان و سربلندي و شادكامي دولت و ملت سيرالئون را مسألت دارم.

محمود احمدي‌نژاد
رييس‌جمهوري اسلامي ايران


ما هم طی پیامی از این عمل آقای احمدی نژاد تقدیر به عمل می آوریم:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با اهداء سلام و احترام و ابراز تعجب و اظهار تأسف خدمت آقای رئیس جمهور از این جا که تهران باشد به آن جا که مدینه النبی باشد

پیام تسلیت شما به مادر محترم رئیس جمهور سیرالئون سرکار خانم مادام آلیس روزالینا کروما را دیدیم و و خواندیم و حظ وافی و حیرت کافی بردیم. همین الآن پیام تسلیت بنیانگذار سبک هالا -که یکی از سبک های آزاد رینگی در ورزش های رزمی است- را دوستانم برایم تعریف کردند و یاد شما افتادم. حالا این که رئیس سبک هالا تبریک گفته به کنار آقای احمدی نژاد، نکته این جاست که کاخ سفید تسلیت گفت و شما تسلیت نگفتید. شاید این به خاطر خوی استکبار ستیزی شماست که چون آمریکا تبریک گفته و شما آمریکا ستیزید، تسلیت نگفتید تا کار آن ها را نکرده باشید. آقای تاج زاده از زندان تسلیت گفت ولی شما نه از تهران و نه از مدینه تسلیت نگفتید.
راستی! انجمن پینگ پونگ شهرستان رودان هم تسلیت گفتند! 
راستی! زیارت قبول! حجکم مقبول اخوی! التماس دعااا!!! 
ان شاء الله سفر خانوادگی کاملاً اضطراری شما آن هم دو روز پیش از موعد مقرر خوش بگذرد و به میمنت و مبارکی به سرزمین زلزله زده تان بازگردید.
راستی! الآن سفر استانی خوش نمی گذشت که تشریف ببرید آذربایجان شرقی؟!
همه ی این سؤالات بخشی از ابهاماتی بود که داشت ذهنم را منفجر می کرد.
یا علی!
التماس دعا!
راستی! فکر کنم تا چند لحظه ی دیگر بروس لی هم تسلیت بگوید آن هم از آن دنیا ولی شما نه!
در پناه حق!
به امید هدایت وافی و کافی شما در دیار حق و بازگشتتان به دیار غربت!
راستی! کریس دی برگ هم دوستان گفتند که تسلیت گفته!


بعد التّحریر:







برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, زلزله اهر, زلزله آذربایجان شرقی, سفر رئیس جمهور به مکه در ایام زلزله
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۵/۲۴ساعت 15:54  توسط احسان رستگار   | 

تغییر گفتمان برای تثبیت قدرت یا تبعیت از دستور رهبری


از مخالفت با هاشمی به خاطر منفعت تا تعامل با هاشمی به خاطر مصلحت


بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

بازتاب، سرویس سیاست، احسان رستگار: احمدی نژاد شنبه 17 تیر ماه 91 دوباره در دور جدید فعالیت مجمع تشخیص مصلحت نظام حاضر شد. این چهارمین بار است که وی در جلسات حاضر می شود که این نشان دهنده ی جدیت او در رقم زدن فصلی نو از تعاملش با مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است.

حضور احمدی نژاد در مجمع تشخیص مصلحت نظام اتفاقی بود که برای اکثریت رسانه ها و مردم عجیب و بعید به نظر رسید اما از جهتی اتفاقا محتمل ترین و تنها اتفاقی بود که باید دیر یا زود می افتاد. اشتباهی که در این تحلیل مغفول واقع می شود نادیده گرفتن فلسفه وجودی و شأن نزول موضع گیری و استراتژی «هاشمی ستیزی» در دولت احمدی نژاد است. سؤال اصلی این است که سیاست هاشمی ستیزی به اقتضای زمان و به دلیل موجی که علیه وی در جامعه وجود داشته اتخاذ شده یا به دلیل تفاوت دیدگاه ها و گفتمان های احمدی نژاد و هاشمی بوده است؟

هاشمی در طول دوران پس از انقلاب اسلامی، طوری عمل کرده بود که اگر له گروهی بود ولی علیه شخص یا گروه خاصی عمل نمی کرد. به همین دلیل مخالفی در بین سیاست مداران نداشت ولی طبیعتاً مانند هر سیاست مدار و مسئول دیگری، انتقاداتی گاه جدی هم متوجهش بود. منتقدان هاشمی از جنس احمد توکلی بودند که اگرچه وی را خدوم به نظام و انقلاب می دانستند ولی نه موضعشان نسبت به او خصمانه بود و نه او را دشمن خود می دانستند؛ بلکه مثلاً در مدیریت کشور، نظری مستقل از وی داشتند که کشور را اگر این چنین کشور اداره شود فاصله ی طبقاتی افزایش می یابد و این قسم سیاست گذاری های اقتصادی به صلاح کشور و مردم نیست و قشر ضعیف اقتصادی در حال له شدن لای چرخ توسعه هستند. خلاصه این که جدی ترین منتقدان هاشمی هم نه وی را مضر می دانستند و نه خائن، غارتگر یا پدرخوانده.

اما سال 84 شد و شهردار تهران -که ورودش به مناصب عالی رتبه حکومتی برای اولین بار با حکم هاشمی برای سکان داری استان اردبیل رقم خورده بود- با استراتژی هاشمی ستیزی و به رد وی از تبی که علیه هاشمی در جامعه وجود داشت بهره برداری کرد و توانست او را در انتخابات در دور دوم شکست دهد. سال 88 هم همین اتفاق به نحوی عمیق تر، وسیع تر و برنامه ریزی شده تر رخ داد و مجدداً هاشمی ستیزی عامل بقای احمدی نژاد در قدرت شد. احمدی نژاد همه جا بود جز در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام، در ایران بود، در بیرون مرزها بود، در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی سینما، جلسه با دانشجویان، جلسه سؤال و شوخی با مجلسی ها و همه جا جز مجمع تشخیص مصلحت نظام. خیلی توفیری نمی کرد که دلیل حاضر نشدن وی در این جلسات ریاست شخص آقای هاشمی رفسنجانی است یا رئیس نبودن آقای احمدی نژاد. البته آقای هاشمی در عید 91 طی مصاحبه ای اعلام کرده بودند که دلیل عدم حضور رئیس جمهور روحیات شخصی ایشان است و این که تاب نمی آورند در جلسه ای حضور یابند در حالی که خودشان رئیس نباشند و مدیریت زمان و دستور جلسات و حرف اول و آخر توسط فردی جز شخص ایشان صورت بگیرد.

رویکرد قهر با مجمع از جانب احمدی نژاد ادامه داشت تا حکم رهبری برای ابقای آقای هاشمی رفسنجانی بر ریاست مجمع و پیرو آن جلسه دیدار اعضای جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام با مقام معظم رهبری. در این دیدار ایشان با تأکید بر جایگاه مهم مجمع تشخیص مصلحت نظام در جمهوری اسلامی ایران عملاً به رئیس جمهور، جایگاه بی بدیل مجمع را یاد آور شدند و به این ترتیب واکنش دولت به نظر رهبری مبنی بر حضور احمدی نژاد در جلسات مجمع به اذهان متبادر شد.

اولین جلسه مجمع تشکیل شد و احمدی نژاد این بار نگذاشت تا صندلی سمت راست رئیس مجمع خالی بماند یا توسط شخص دیگری اشغال شود. عکس های رئیس مجمع و رئیس جمهور به روی جلد مجلات و روزنامه ها رفت و قاطبه ی مردم و نخبگان با علامت سؤال و علامت تعجب مواجه شدند که این اتفاق یعنی چه؟ خوب است یا بد؟ در راستای وحدت است یا تثبیت قدرت یا ...؟!

حضور احمدی نژاد در مجمع تشخیص مصلحت نظام و موضع گیری های اخیر وی له آقای هاشمی در شورای عالی انقلاب فرهنگی خبر از تغییر گفتمان وی می دهد و نشان گر این است که او از حامیان قبلی اش نا امید شده است؛ حامیانی که اقبال آنان تا حد زیادی وابسته موضع گیری تندش در مقابل هاشمی رفسنجانی بوده است. و البته از احمدی نژاد نیز توقع می رود از مدت ها قبل به تحلیل هزینه-فایده ی چنین تصمیمی پرداخته است و تشخیص داده که این تغییر جهت منفعت بیشتری را برای او و همراهانش به دنبال خواهد داشت.

اگرچه علی اکبر جوانفکر به عنوان یکی از مقامات رسمی و مشاور رسانه ای رئیس جمهور و مدیر مسئول مؤسسه روزنامه ایران ادعا کرده که نظر احمدی نژاد درباره ی هاشمی تغییر نکرده است، ولی این نظر با تداوم حضور احمدی نژاد در جلسات مجمع و تغییر موضعش نسبت به رئیس مجمع در عمل نادرست می آید. در بهترین حالت درست پنداری نظر جوانفکر، باید گفت اگرچه احمدی نژاد، نظرش به هاشمی کماکان مثل سابق است، ولی وضعیت فعلی اش اقتضا می کند تا برای غلبه بر مخالفانش، به پایگاه قدرتی به نام هاشمی دست آویز شود.

اما از سوی دیگر ماجرا، عکس العمل آیت الله هاشمی را هم نمی توان نادیده گرفت و در موردش گمانه زنی نکرد. اگر در نظر بگیریم که احمدی نژاد سراسر میل و رغبت داشته باشد جهت رفع خاطرات تلخ گذشته و نزدیک تر شدن به آقای هاشمی، این را هم نمی توان نادیده گرفت که بر خلاف وی که از دوستی و دشمنی با آقای هاشمی، بنا بر مقتضیات زمان استفاده می کند، وی چنین نظری نسبت به احمدی نژاد ندارد و تا کنون هم خلاف حرفش عمل نکرده که اختلافش با رئیس جمهور، ایدئولوژیک و بنا بر اختلافات نظر مدیریتی است و نه بر اساس منفعت. به این ترتیب به نظر نمی رسد موضع رئیس مجمع به رئیس جمهور نزدیک شود چون منفعتی را نصیب ایشان نخواهد کرد.

شاید بتوان گفت که پیام اصلی این اتفاق نقطه ی عطف و محوریت گفتمان احمدی نژاد است و آن چیزی نمی تواند باشد جز «تغییر گفتمان بنا بر مقتضیات زمان برای حفظ قدرت و بس، نه ایدئولوژی».

در انتها نظر چند تن از سیاست مداران را درباره ی حضور آقای احمدی نژاد در جلسات مجمع از نظر می گذرانیم:

آیت الله هاشمی رفسنجانی (رئیس فعلی و سابق و اسبق مجمع تشخیص مصلحت نظام) ضمن تشکر از احمدی نژاد برای حضور در جلسه مجمع گفت: امیدوارم حضور رئیس جمهور در جلسات مجمع تداوم داشته باشد.

حجت الاسلام مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: احترام به حکمی که مقام معظم رهبری دادند و هم احترام به این سمت و مسئولیت حقوقی اقتضا می‌کند مسئولینی که در حکم رهبری هستند در جلسات مجمع تشخیص شرکت کنند. هم در حکم انتصاب اعضای جدید مجمع، مقام معظم رهبری تاکید مضاعفی بر شرکت فعال اعضا داشتند و هم در جلسه‌ای که اعضای جدید مجمع خدمت ایشان داشتند مقام معظم رهبری تاکید فرمودند که همه اعضا در جلسات و کمیته‌های مجمع شرکت فعال داشته باشند و من فکر می‌کنم تاکیدات و توصیه‌های رهبری موثر واقع شده است.

صادق زیباکلاماحمدی‌نژاد سعی می‌کند ارگانی را در دست بگیرد که آن ارگان یا نهاد قدرت و اثری داشته باشد یا یک نقشی در تعاملات سیاسی کشور داشته باشد. به نظر من احمدی‌نژاد به دنبال در دست گرفتن مجمع تشخیص مصلحت نیست و هدف او از شرکت در جلسات مجمع نزدیک شدن به شخص هاشمی است. 

غلامحسین الهام که از اعضای قبلی هیأت دولت و از همراهان فعلی رئیس جمهور و عضو شورای مرکزی جبهه پایداری که پیش از این جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام را تخطئه و اعضای آن را سیاسیون بیکار نامیده بود: "اصول تداوم داشته باشد، احمدی نژاد همه جا حضور دارد." وی مشخص نکرد که اگر احمدی نژاد هم نظر او را در مورد بی خاصیت بودن مجمع و بیکاری اعضایش داشت، چرا خودش هم به جمع این بیکاران پیوست. مهم تر از این درباره ی تأکید مقام معظم رهبری بر اهمیت جایگاه و اعضای مجمع و ابقای آیت الله هاشمی نیز طبق معمول سکوت کرد.




برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, آیت الله هاشمی رفسنجانی, مجمع تشخیص مصلحت نظام, دیدار رهبری با هیأت وزیران
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۴/۲۰ساعت 17:37  توسط احسان رستگار   | 

گفتمان سوم تیر، پوست اندازی نظام نبود،پوست کنی نظام بود


دو خرداد و سه تیر؛ نقاط عطفی به مثابه مرحله گذار

دولت های خاتمی و احمدی نژاد دو لبه ی یک قیچی بوده اند


بسم الله الرّحمن الرّحیم

سوم تیر 84 یک روز بود مانند دو خرداد 76. دقیقاً مثل همان روز البته با صدمات خیلی بیشتر. در دو خرداد 76 سیّد محمد خاتمی به عنوان نامزد مورد حمایت طیف موسوم به اصلاح طلبان پیروز انتخابات شد که نه به دلیل جاذبه ی شدید خود خاتمی بلکه به دلیل دافعه ی شدید ناطق نوری.

سوم تیر 84 هم روزی بود که محمود احمدی نژاد انتخاب شد که البته به خاطر ویژگی های شخصیتی خودش (نه به دلیلی ویژگی های سابقه ای و درخشان اجرایی اش) و دافعه ی شدید آیت الله هاشمی رفسنجانی در آن دوران در جامعه بود. با این تفاوت که احمدی نژاد نامزد مورد حمایت اصول گرایان نبود. اصول گرایان روی قالیباف به اجماع رسیده بودند که احمدی نژاد هم قرار بود به نفع قالیباف کنار بکشد، ولی بعد از پی بردن به محبوبیت بیشتر قالیباف و اجماع شورای اصول گرایان روی قالیباف، زیر بار نظر جمع نرفت و کاسه کوزه ی همه را به هم ریخت و با حقه ی خلف وعده، با وجود مخالفت اجماع اصول گرایان، نامزد شد.

شعارهای عدالت محور و ساده زیستی و داعیه داری ارزش های اصیل انقلاب توسط احمدی نژاد همه را به وجد آورده بود و آن چنان روحیه ی حمله وری و نقادی مردم را شعله ور کرد که مردم به عنوان یک ناجی و قهرمان به او ایمان آورده و او را برگزیدند. احساس کردند روح رجایی در وی دمیده و عطر دل انگیز خلوص مدیران اول انقلاب و زمان امام را به مشامشان می رساند.

اما این دو مرحله دو مرحله ی گذار بودند. دیگر نه دو خرداد تکرار خواهد شد و نه سوم تیر اگر هم تکرار شوند در سال 92 تکرار نخواهند شد. نه 76 تکرار خواهد شد و نه 84. در واقع سوم تیر هم به نوعی تکرار دو خرداد بود. سوم تیر هم گفتمان تقابل و تضاد بود. سوم تیر هم گفتمان قد علم کردن مقابل افراد و اشخاص و گفتمان هایی بود با عناوینی هم چون اشرافی گری، رفاه دوستی و عافیت طلبی. ماهیت گفتمان دو خرداد هم ریشه در تقابل با گفتمان های دیگر داشت؛ آزادی وقتی رأی می آورد که فضا، در جهت آزادی نبوده باشد، جامعه ی مدنی وقتی جایگاه پیدا می کند که مظاهر دموکراسی و مردم سالاری در جامعه مشهود نباشد و توسعه ی سیاسی در دورانی نمود دارد که خفقان برای مردم تا حدی ملموس باشد. مردم در دو حالت به این تقابل گفتمانی روی خوش نشان می دهند؛ یکی زمانی است که بخواهند آن معایب را برطرف کنند و دیگری زمانی است که آن چنان آن به آن مشکلات مبتلا نیستند، بلکه از هراس ابتلا به آن حاضرند با تمام قوا آن را دفع کنند و در نتیجه به گفتمان و جریان مقابل پناه ببرند. در دو خرداد مردم به گفتمان جامعه ی مدنی و آزادی خواهی خاتمی پناه بردند و در سوم تیر هم به گفتمان عدالت محور و ساده زیستی احمدی نژاد.

به دلایل زیر، نگارنده اعتقاد دارد که این دو اتفاق اولاً دقیقاً در یک مسیر بوده اند ولی با دو ظاهر متفاوت. یک خودرو در حال حرکت بوده است ولی 8 سال با رنگ آبی متالیک و شیک در یک جهت حرکت می کرده و 8 سال با رنگی کهنه و معمولی در جهت عکس و ثانیاً تا 8 سال دیگر تکرار نخواهد شد و سال 92 شاهد این چنین انتخابی نخواهیم بود. ادله به شرح زیر هستند:

1-خاتمی با گفتمان سازی آزادی خواهی، توسعه ی سیاسی، جامعه ی مدنی و گفت و گوی تمدن ها–مهم ترین کار ویژه ی دولت های هفتم و هشتم بود-  و نهادینه کردن حاکمیت دو گانه، چالشی را آغاز کرد که احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم با گفتمان سازی عدالت محوری، ساده زیستی  و ولایت مداری همان مسیر را ادامه داد. عملاً این دو گفتمان کاملاً مربوط به شعارهای این دو رئیس جمهور نبود بلکه چند مورد از نمودهای گفتمان خاتمی مقارن می شود با حمله به کوی در سال 78، قتل های زنجیره ای و کفن پوشی های متعدد و افزایش بی بند و باری در جامعه و چند مورد از نمودهای گفتمان احمدی نژاد نیز هم زمان می شود با اغتشاشات 88 و بزرگ ترین چالش و بحران داخلی در تمام عمر نظام، تحصن خانگی و ایستادگی در مقابل حکم حکومتی رهبری در دو وعده و اتفاقات ریز و درشت دیگری که منجر به سؤال از رئیس جمهور شد. از دولت هفتم تا دهم در جمهوری اسلامی شکاف بین رهبری و شخص دوم مملکت مشهود بوده است و نمی توان صدمات آن که یک موردش کندی روند پیشرفت کشور بوده را کتمان کرد. دولت خاتمی و احمدی نژاد ناخواسته دو لبه ی یک قیچی بوده اند و آن قیچی خاصیتش جریحه دار کردن پیکره ی نظام و منافع مردم بوده است.

2-تفاوت این دو رئیس جمهور را می توان در شدت و کیفیت تقابل و چالش آفرینی دانست؛ در دولت خاتمی چالش از جنس اختلافات سیاست گذاری ها و تفاوت نگرش و ایدئولوژیک نامید ولی در دولت احمدی نژاد علناً رئیس جمهور مقابل رهبری ایستاد و حاکمیت دو گانه را تا آن جا که توان داشت پیش برد که این در کشور تازگی داشت. به عبارت دیگر خاتمی بخشی از حاکمیت را به چالش کشید ولی احمدی نژاد کل نظام را زیر سؤال برد.

3-خاتمی آن چنان جای پای خودش را قرص نکرد ولی احمدی نژاد تا اطلاع ثانوی دست از قدرت نخواهد کشید. هرچند که این به معنای عدم میل خاتمی به قدرت نبود، بلکه شاید راه های بهتری برای تثبیت قدرتش سراغ داشت؛ راهی مثل گفتمان سازی. به عبارت دیگر این دو دولت گویی رسالت اصلی شان برطرف کردن نیازهای اولیه مردم نبوده، بلکه پیش از نیازهای اولیه ملت باید به نیازهای ثانویه ی مردم و تثبیت قدرت دولت فکر می کرده اند. هرچند در دولت خاتمی نرخ تورم پایین بود و در دولت احمدی نژاد سهام عدالت و هدفمندی یارانه ها محقق شد، ولی نهایتاً گویی رسالت گروه اول نهادینه سازی آزادی خواهی و جامعه ی مدنی بوده و کارویژه ی گروه دوم رد تمامی دولت های قبلی و تبلیغ و تأیید خود.

4-مردم کل کشور به این دو روز یعنی دو خرداد و سه تیر به عنوان یک خاطره نگاه می کنند که تلخی ها و شیرینی های خودش را دارد. دیدگاه مردم به دو خرداد 76 و سوم تیر 84 به عنوان نقاط عطف زندگی شان یا شیرین ترین روز عمر نیست. حتی شاید بتوان گفت اکثریت مردم حسرت هیچ یک را نمی خورند و آرزوی فرا رسیدن مجددش را ندارند، بلکه آرزو می کنند که کاش بالأخره روزی فرا رسد که هم شخصی متخصص و متعهد رئیس جمهور شود و هم دیگر شاهد تقابل شخص اول نظام با نفر دوم نباشند و دیگر سر و صدای چرخ دنده های پیشرفت مملکت، این قدر گوش خراش نشود و مردم را آزاد ندهد. البته این دو روز از جهتی نقاط عطف هم تلقی می شوند ولی نقاط عطفی که به مثابه مرحله ی گذار بوده اند نه نقاط تثبیت کننده ی پیشرفت.

5-طی 16 سال اخیر دولت ها به جای این که فضای اقتصادی کشور را بیشتر رونق ببخشند، در حال تکاپوی گفتمان سازی هایی جز گفتمان سازی اصیل انقلاب و نظام بوده اند. خوب یا بد به نظر می رسد مردم کلاً از گفتمان خسته شده اند، از سخنرانی های ایدئولوژیک دلسرد شده اند و خیلی دیگر دنبال شعارهای دهان پرکنی چون آزادی و توسعه ی سیاسی و گفت و گوی تمدن ها یا عدالت و ساده زیستی و ولایت مداری نیستند، بلکه بر اساس عمل گرایی و تجربه محوری انتخاب خواهند کرد.

6-شاید حتی تا 4 سال پیش مردم دقیقاً نمی دانستند و لمس نکرده بودند که اصول گرایی و اصلاح طلبی به معنای عام و رایجش در ایران خیلی نمی تواند به عنوان نسخه ای شفا بخش عمل کند، ولی الآن فهمیده اند که این گروه بندی ها و عناوین، ضامن خوشبختی مردم و توامندی اشخاص آن حزب و گروه نیستند. لا اقل در مسند ریاست جمهوری شاید بتوان از همین الآن حدس زد که بر خلاف دوره های گذشته، مردم در روزهای تبلیغات و پای صندوق های رأی، بیش از این که بگویند فلانی اصلاح طلب است یا اصول گرا، فلانی طرفدار آزادی و روشن فکر بازی است یا این که عدالت محور است و ولایی، بگویند این کاندیدا باعرضه است یا بی عرضه، فلان نامزد توانمند است یا به درد ریاست جمهوری نمی خورد.

7-نهایت ایستادگی در مقابل رهبری را 3 سال اخیر چه از جانب رئیس جمهور و چه از جانب دیگر سیاسیون شاهد بودیم. همه به این نتیجه رسیدند که در جمهوری اسلامی هیچ گاه نمی توان جلوی ولی فقیه ایستاد و نتیجه گرفت. مردم هم دریافته اند که نباید روی چنین افرادی حساب باز کنند. از همین جهت چون هر دو جریان، تا کنون کارنامه شان با دو گزینه خاتمی و احمدی نژاد دارای امتیازاتی نامطلوب شده است، احتمال این که مردم دیگر به هیچ یک از این دو جریان اعتماد نکنند زیاد است.

8-حکایت سه، چهار کلان شهر مخصوصاً تهران طبق معمول جداست و در تهران طبق معمول آراء تا حد زیادی باز هم بر اساس همان نظرات اصول گرایی و اصلاح طلبی ممکن است رقم بخورد که این جای تأسف دارد ولی باز هم نتیجه به نفع اصول گرایان یا اصلاح طلبان نخواهد بود و گروه سومی می تواند پیروز میدان باشد که هم کارآمد باشد و هم در چارچوب فکری مردمان کلان شهرها از جهت فکری و اعتقادی قابل اعتماد.

9-با دوری از موارد بالا و فاصله گرفتن از فضاهای گفتمان سازی، جریان سازی و تغییر جهت نظام و گفتمان حاکمیت و انقلاب، نزدیک تر می شویم به فضاهای اجرایی، مدیریتی و اقتصادی. اگر چنین شود باز هم هیچ یک از دو جریان سابق که محبوب بوده اند، گزینه ی منتخب مردم نمی توانند واقع شوند و در واقع مردم نسبت به دو واژه ی اصول گرا و اصلاح طلب –فارغ از این که هر ایرانی حب و بغض بیشتری نسبت به اصول گرایان یا اصلاح طلبان دارد- نسبتاً کرخت و بی تفاوت شده اند. این نیز به ضرر دو جریان خواهد بود و به نفع جریان سومی که به اصطلاح عامیانه بیشتر دنبال پر کردن چاله چوله هاست و رفع مشکلات معیشتی و رفاهی مردم نه نطق های غرّا و بیشتر در حال فعالیت است تا برگزاری جلسات مشاوران جوان رئیس جمهور و شورای عالی ایرانیان خارج از کشور یا از آن طرف بنیاد باران و امثالهم.

10-با تفاسیر فوق، قاعدتاً باید منتظر انتقاد و حملات پی در پی دو جریان غالب علیه جریان سوم باشیم و توقع می رود با تمام قد و با تمام قوا مقابل جریان سوم بایستند. حتی بعید نیست که بخشی از سیاسیون موسوم به اصول گرا و سیاست مداران معروف به اصلاح طلب، با یکدیگر علیه جریان سوم متحد شوند. فقط در دو حالت چنین اتفاقی نخواهد افتاد که یا احساس کنند که پایگاه مردمی شان آن قدر هست که برای غلبه بر حریف نیازی به اتحاد به حریف قدیمی نداشته باشند و یا این که خودشان مجبور شوند با جریان سوم متحد شوند به جای این که سراغ رقیب سابق بروند.

11-مردم در جست و جوی وحدت و آرامش بیشتری در داخل و از جانب سیاست مداران و نخبگان هستند. از این جهت بعید به نظر می رسد که این آرامش و وحدت را از دو گروهی طلب کنند که خود همواره یک طرف مناقشات وحدت شکن بوده اند. در این جا جریان سوم که هیچ گاه طرف مناقشه نبوده می تواند ریسمان وحدت را در دست بگیرد و مردم نیز به آن ریسمان اعتماد کنند.

12-مردم دیگر مانند سابق نسبت به ژست های اپوزیسیونی، روشن فکر مآبانه و تقابل با حاکمیت تمایل نشان نمی دهند و فضایی آرام و امن را به فضایی پرتنش و جنجالی ترجیح می دهند. جامعه می داند که صدمات دعواهای فکری و اعتقادی و ضدیت با آرمان های نظام چه در ابعاد دولت های هفتم و هشتم و چه دولت های نهم و دهم مستقیماً بر وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم تأثیر می گذارد. بسیاری از مردم بر این باورند که عملاً گفتمان سوم تیر پوست اندازی نظام نبود، بلکه آغاز پوست کنی نظام بود. پوست کنی با چاقویی که ریشه در دو خرداد دارد.



برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, سید محمد خاتمی, محمد باقر قالیباف, دولت هفتم
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۴/۰۶ساعت 12:8  توسط احسان رستگار   | 

احمدی دلاور، پیرو امر رهبر!/دومین شب تذکر مردمی به احمدی نژاد+حاشیه نگاری خبرگزاری دولت!


بسم الله الرّحمن الرّحیم

باز هم شب رحلت امام رسید و ما داغداریم ولی به شرطی که برخی بگذارند و خود و طرف مقابل را ریشخند نکنند.

طبق معمول سخنران شب رحلت امام، آقای رئیس جمهور بود. سال گذشته هم اتفاقاتی افتاد که از ترکش های یازده یا به روایتی سیزده روز خانه نشینی آقای احمدی نژاد در اعتراض به حکم حکومتی رهبری در بهار 90 بود.

در سخنرانی پارسال عده ای با شعارهای «مشایی حیا کن، احمدی را رها کن»،  «مرگ بر ضد ولایت فقیه» و «این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده» علیه تحصن خانگی رئیس جمهور اعتراض خود را نشان دادند و البته از طرف دیگر همه یاد سخنرانی حاج سید حسن آقای خمینی در خرداد 89 در حرم امام افتادند که با شعارها و سازمان دهی عده ای نا تمام ماند و وی اجباراً سخنرانی اش را با این جملات پایان داد: "مردم قطعا از اين تعداد اندک که اينگونه شعار مي دهند بيزار هستند، عده ای که تلاش می کنند مراسم باشکوه سالگرد امام راحل را به کام مردم تلخ کنند و تا بوده چنين بوده و هنوز بيست سال از رحلت امام نگذشته و خداوند ان شاء لله همه ما را قرين رحمت خودش قرار دهد." با این تفاوت که سید حسن مرتکب عملی خلاف قانون یا خلاف شرع نشده بود ولی رئیس جمهور علناً مقابل حکم حکومتی ولی فقیه مبنی بر عدم برکناری وزیر اطلاعات ایستاده بود که حکم خلاف قانون بود و هم بر اساس فتوای اکثر مراجع خلاف شرع.

شعارهای سیزده خرداد 90 تا آن جا ادامه پیدا کرد که رئیس جمهور گفت: "تامل كنید، سخنرانی من چند دقیقه دیگر به اتمام می رسد." در بخش دیگری از سخنرانی سال 90 هم احمدی نژاد در حالی که ولوله ای در جمعیت افتاده بود به شخص نامعلومی اشاره کرد و گفت: "مخلص آقای رئیس هم هستیم! نوبت شما هم می​شود! من همه شما را دوست دارم و نوکر همه شما هم هستم" و بعد سایت ها منتشر کردند که رئیس جمهور عبارت آقای رئیس را خطاب به سعید حدادیان گفته است و بعد حدادیان گفت که 13 خرداد اصلاً در حرم امام نبوده است. و دقیقاً همه یاد سخنرانی ناتمام سید حسن افتادند و بسیاری نوشتند که این جهان کوه است و فعل و ما ندا، باز می آید نداها را صدا و خلاصه دنیا دار مکافات الهی است.

دیشب هم اتفاق جالبی افتاد که بسیار شبیه سال 90 بود:

1- باز هم مراسم با حدود دو ساعت تأخیر از تلویزیون پخش شد.

2- باز هم عده ای می خواستند بگویند رئیس جمهور تابع رهبری است و عده ای خواستند به او یاد آوری کنند که اگر هم نیست باید باشد.

3- باز هم عده ای شعارهای خاصی دادند و باز هم رئیس جمهور گفت مخلص شما هم هستم. دو سه دقیقه دیگر می رسم و بعد نوبت شماست.

*تفاوت:

بر خلاف سال پیش که از ایستادن پشت رهبری در جهت حمایت از مواضع ایشان نام برد، این بار رئیس جمهور نامی از رهبری به میان نیاورد.


دیشب دقیقاً داستان از این قرار بود که احمدی نژاد داشت سخنرانی می کرد و مانند همه ی شعارهای دسته جمعی، اول صدای یک نفر بلند شد و شعار داد «احمدی دلاور، پیرو امر رهبر» و پس از وی جمعی شروع به تکرار کردند. احمدی نژاد هم در پاسخ گفت: "اجازه بدین! بسیار خب! خیلی متشکر!"

دقیقاً همین اتفاق در سخنرانی سید حسن هم افتاد و عده ای واقعاً فکر نمی کردند دارند شعاری علیه سید حسن می دهند و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» و امثالهم را شعارهایی اصولی و عادی و نه علیه شخص سخنران می دانستند وگرنه شاید اصلاً تکرار نمی کردند. اما در نظر بگیرید که سخنرانی سید حسن در روز 14 خرداد 89 بود و سخنرانی احمدی نژاد در شب 13 خرداد 90 و 91 و از حیث جمعیت و طیف آنان، مردم حاضر در روز رحلت امام در حرم صدها برابر جمعیت شب 13 خرداد هستند و به شدت هم عام تر و از اقشار گوناگون اما شب 13 خرداد قدری جمع خاص تر است و آن ها وقتی می گویند مثلاً «احمدی دلاور، پیرو امر رهبر» منظورشان این است که حواست باشد که حواسمان به تو هست و تو را اگر بخواهیم به واسطه ی رهبر است نه خودت. اما مثلاً شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه به سید حسن از آن جا که خیلی مصداق نداشت، ممکن بود حتی برخی بدون قصد و غرض تکرارش کنند کما این که همان تکرار کنندگان هم طیف وسیعی از مردم حاضر را در بر نمی گرفت.

بیشتر سخنرانی دیشب را به روایت تصویر تفسیر می کنم که به شرح زیر است:


عکس زیر از سه دسته تشکیل شده است: دسته ی اول که به نمایندگی جوان تی شرت سفید در سمت چپ تصویر با عکس رهبری در کنار احمدی نژاد در تصویر مشاهده می شود که هنوز هم به این نتیجه نرسیده که نمی تواند رئیس جمهور محبوبش را بعد از چندین و چند سرپیچی از احکام حکومتی ولی فقیه کنار ایشان تصور کند. دسته ی دوم کسانی هستند به نمایندگی آن آقای نسبتاً مسن در پایین وسط و پایین تصویر که عکس احمدی نژاد را در دست دارد که این ها باز بدتر از دسته ی قبلی که فکر می کنند رهبری و احمدی نژاد را با هم می توانند داشته باشند، خیلی گوشش به این حرف ها بدهکار نیست و احمدی نژاد برایش به مثابه کل نظام و همه ی حیثیتش است. و دسته ی سوم که در سمت راست و انتهای تصویر شاهدش هستیم گروهی اند که گفتمان امام و رهبری را که اصیل ترین گفتمان است دنبال می کنند و احمدی نژاد برایشان در حد یک رئیس جمهور است و بس و نه شخصی کم یاب و عتیقه.



دسته ی اول در عکس زیر عدالت احمدی نژاد را با ولایت رهبری گره زده است که خوش خیال هستند.



دسته ی دوم دسته های سوم و اول را احاطه کرده است و این جا با غلبه ی بی خیال ترین گروه مواجهیم که همان طرفداران احمدی نژادی الی الأبد هستند.


دسته ی اول که در ساده لوحی با طور اساسی و گفتمانی غوطه ور است تا حدی که رئیس جمهور بوتاکس (عمل زیبایی در پیشانی و گونه ها) کرده را نماد ساده زیستی می داند و از امام هم جمله در تأیید وی به رخ می کشد. 


در این تصویر هم گروه اول و دوم یکدیگر را تکمیل کرده اند با غلبه ی گروه اول و البته همان یک نماینده ی گروه دوم با تک عکس احمدی نژاد در دست، گویای این است که دسته ی دوم چقدر ذوب در احمدی نژادند و به عبارتی می شوند همان گروه احمدی نژادی های 88 که می گفتند احمدی نژاد مرد است، مرد! و هم زمان با دست به صورت شماتیک نشان می دادند که چقدر مرد است.


این طفل معصوم را هم فعلاً قربانی دعوای حزبی و گروهی نمی کنیم و می گذاریم تا بزرگ تر شود. به هر حال یا اغفال شده یا مانند همان طفل آمریکایی که به زبان اسپانیولی گفت محمود محمود عاشق محمود است و مرام و صفای بی مثالش.


این جا هم جمعیت دارد می خروشد و شعار می دهد که احمدی دلاور، پیرو امر رهبر و احمدی دلاور هم خیلی با لحن خوشی از این شعار استقبال نمی کند و به بسیار خب و اجازه بدین بسنده می کند.


این پدر سالمند با مو و محاسن سفید هم احترامش بر ما واجب است و فقط در همین حد بسنده می کنیم که جزء افرادی است که اصالتاً و به طور نمادین و عملی و نظری جزء دسته ی دوم به شمار می آید.


در تصویر زیر شاهد هستیم که بسیجی با چفیه و پیشانی بند سبز رنگ همین الآن حاضر است تا طی عملیاتی انتحاری رئیس جمهور را نه قانوناً بلکه با روش عملیانی و هیأتی روی ریل تبعیت از حضرت آقا قرار دهد. شواهد و قرائن این عکس بیانگر این است که رئیس جمهور در راستای اجرا نشدن این عملیات، می تواند ممنون میله های جلوی این برادر باشد. 


در تصویر زیر هم می بینیم که این برادر با ظاهر بسیجی همه ی ما را سر کار گذاشته و یا ما خودمان سر کار رفته ایم و وی گلو پاره می کرده در حمایت از احمدی نژاد و این طور که به نظر می رسد حاضر است آن نگین های سنگی انگشترانش را بکند در حلق مخالفان رئیس جمهور و خرخره ی بدخواهان را هم مخلصانه، قربت الی الله و خودجوش بجود.


این کودک هم یک بسیجی بی ریا و پاک و صادق است که بیشتر به وحدت اعتقاد دارد که وی را هم در دسته بندی ها داخل نمی کنیم، ولی بزرگ بشود، می تواند میدان داری کند میان این وری ها و آن وری ها البته با حفظ ظاهر به نحو احسن نه این طوری! ضمناً اصلاً تصمینی وجود ندارد، شاید هم به یک ور متمایل شد.


این ها هم طبق معمول دسته ی اول هستند که کار ویژه شان تحمیل رئیس جمهور به سمت و سویی است که متأسفانه تجربه ثابت کرده در عمل و باطن تمایلی به آن ندارد.


+


در تصویر زیر حاشیه نگاری جالب خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) را از حرم امام در دیشب می بینیم که طوری خبر را منعکس کرده که گویی عده ای داشته اند احمدی نژاد را تشویق می کردند که دمت گرم دمت گرم!

 


بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «بازتاب (امروز)»



برچسب‌ها: شب رحلت امام خمینی, شب سیزده خرداد 90, سخنرانی ناتمام سید حسین خمینی خرداد 89, سعید حدادیان
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۳/۱۴ساعت 5:45  توسط احسان رستگار   |