منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

حاج احمد!ما را حلال کن!/به یاد شهید پاریاب؛تنهاترین سردار+شعر حقیر برای فرمانده گردان شهادت


بسم الله الرّحمن الرّحیم


حاج احمد! حلالمان کن! حاج احمد تو ما را حلال کن! ما می دانیم که تو باید حلال کنی. در تشییع پیکرت حاج حسین الله کرم و هم رزمت پیامت را رساند که همه را حلال کرده ای و از همه راضی بودی، جز این از شما انتظار نمی رفت. به قول حاج حسین، شهدا از همین جا دستشان در دست اربابشان است و نیازی به حلال شدن توسط ما ندارند. به قول حاج حسین نه حاج احمد متوفی است و نه ظلمی کرده که کسی حلالش کند یا نکند.

حاج احمد دلمان خیلی برایت تنگ شده؛ برای آن صدای گرفته، برای آن صحبت هایت که هیچ وقت تکراری نمی شد، برای خاطراتت، برای گذشته و حالت.

فقط یک گلایه؛ چرا رفتی؟ چرا این طوری رفته؟ سؤال احمقانه ای است؟ آری؛ وصف حال ما خیلی بدتر از احمقانگی این پرسش است. ولی تو که ناغافل نرفتی؛ مگر ما یادمان می رود که یکی دو ماه آخر مدام می گفتی "ما که دیگه باید بریم"، "ما که دیگه دورمون گذشته"، "ما دیگه رفتنی ایم" و بعد با همان کیاستت بحث را می بردی سمت تحریم داروی آلمان. می دانیم مشکل اصلی فقط تحریم داروی آلمان نبود. آن داروها درمان ریه ات و درد جانکاه جسمت بود، درد دل پاره پاره ی پر غصه ات را چه مرهمی می شد گذاشت؟

حاج احمد! این عذاب وجدان را از ما دور کن! ما بی وجدان بودیم وگرنه تو تنها جان نمی دادی و بعد از سه روز از بوی پیکر بی جانت همسایه ها با خبر شوند و ما را خبر کنند. فقط این را بدان حاج احمد! می دانم که می دانی؛ ولی اگر نگویم بغض خفه ام می کند؛ حاج احمد خودت همه چیز را می دانی، الآن علاوه بر جبهه ی دفاع مقدس، فرماندهی وزارت اطلاعات عرش هم به شما وصل است. ما مانند آن ها که می گویند حلالش کردیم نیستیم حاج احمد؛ ما می گوییم ما را حلال کن!

فراموش نمی کنیم وقتی که می گفتی آرزویم این است که بروم به دور کمرم نارنجک ببندم و اسرائیلی ها را بکشم. با آن حالت طوری سخنرانی می کردی که اصلاً هیچ انگیزه ای برای حرف زدن برایمان باقی نمی ماند و سراپا گوش می شدیم. هیچ وقت کم حرف نبودیم؛ ولی وقتی شما حرف می زدید، فقط دوست داشتیم گوش کنیم.

حاج احمد! می دانیم که گله داشتی از وضع دوره و زمانه؛ همه ی گله هایت چه سیاسی و چه غیر سیاسی شنیدنی بود. هنوز دغدغه داشتی؛ دغدغه ی این که چه تعداد از جوانان ما مسیحی شده اند و چرا ما دینمان سطحی و شعورمان در حد کتاب های دانشگاه است. همیشه از بی معرفتی برخی می نالیدی. حاج احمد! ما حرفم همان است که همیشه می گفتم؛ اگر شرایط طور دیگری رقم می خورد و چرخ گردون به کام شما می چرخید، خیلی از همرزمانت که الآن هر هفته در تلویزیون و این طرف و آن طرف سخنرانی می کنند و گعده هایشان پرشور است، باید پای منبر تو تلمذ می کردند.

حاج احمد! والله می دانیم که تو از بسیاری شایسته تر بودی؛ از سردار فلانی، از حاجی بهمانی و از همان کسانی که زمانی فرمانبردار تو در جبهه بودند و حالا دبدبه و کبکبه ای دارند یا در مجلس یا در سپاه یا نیروی انتظامی یا عالم سیاست یا هر جا و ناکجای دیگری. ولی حاج احمد، این را هم می دانیم که اگرچه تو در این دنیا به حقت نرسیدی، ولی لقب تنهاترین سردار تنها برازنده ی توست نه شخص دیگری. حاج احمد! به قول حاج مصطفی -که در بهشت زهرا به نیابت از تو گفت که همه را حلال کرده ای- فقط حاج احمد بود که مانند امام حسن مجتبی (ع) شهید شد. 

ای گاز خردل، به تو احسنت که خود را کارگر کردی، بار احمد را بساختی و مهیای سفر کردی! حاج احمد! هم رزمت به حق گفت که تو تنهاترین سردار بودی!

حاج احمد! شاید عجیب باشد، ولی والله که همان روزها که تو به حاج حسین الله کرم می گفتی می خواهی بروی سوریه تا بجنگی، به حاج سعید می گفتی می خواهی بروی غزه، به ما می گفتی می خواهی بروی لبنان، ما هم حال و هوایمان همین بود. ما هم اگر راه باز بود می رفتیم؛ به چند نفر از دوستان سپردیم تا پیگیر شوند، نه برای شما، برای خودمان، ولی نشد. گفتند نمی شود و اعزام نیرو ندارند!

حاج احمد! حالت را از خیلی از همرزمانت بیشتر لمس می کردیم. ان شاء الله که از این بنده ی حقیر راضی بوده ای، ان شاء الله آن تماس های مکرر که افتخار می دادی که شماره ات روی گوشی ماِ بی لیاقت بیفتد، نشانه ی رضایت تو از ما بود. وای به حالم و لعنت به ما اگر نبخشیده باشی مان. ای گل بی ادعا، ای گل باغ شهدا، بوی تنت اگر بلند شد و ما نبودیم که روی دست بلندت کنیم، تو رو به همان امام حسن (ع) -که حقا حسن وار رفتی- ما را ببخش. حاج احمد اگر نبخشی، مظلومیتت گریبان ما را خواهد گرفت.

در آخر این سخن را می گویم و این قصه که غصه اش تمامی ندارد را همین جا تمام می کنم والا باید هذیان بگویم و این جیگر شرحه شرحه را باز کنم که نباید و نشاید؛

حاج احمد! ما بی ظرفیت بودیم! تو مناعت طبع داشتی! از ما نرنجی ها! تو رفتی و چه مظلومانه و سبک بال رفتی! و کجا رفتی!!! جایی که ما در خواب هم نمی بینیم! حاج احمد تو رو به خدا قسم به خوابمان بیا! روی ماهت را می خواهیم دوباره ببینیم. در بیداری غافل و خفته بودیم و کور، و ندیدیم تو را. در خواب هم نمی دیدیم که این قدر زود بروی؛ می دانیم برای تو صد سال گذشت، ولی ما غافل بودیم و فرصت از دستمان رفت.

حاج احمد باصفاترین، صادق ترین، شجاع ترین، مظلوم ترین، تنهاترین، غریب ترین و قوی ترین سرداری بود که شاید کسی دیده باشد. رفتن حاج احمد، به قول حاج سعید قاسمی، یک نسخه ی جدید از شهادت بود؛ نسخه ای که اگر خودش حلالمان نکند، نسخه ی همه ی مان پیچیده است و خسر الدنیا و الآخرة هستیم! قطعاً اگر ما را نبخشی، خدا ما را نخواهد بخشید که به قول حاج سعید قاسمی، سه شبانه روز در خانه در قرچک ورامین جان به جان آفرین تسلیم کرده بودی و وقتی آتش نشانی در خانه را باز کرد و پیکر بی جانت را دید، وقتی سه شنبه به غسال خانه بردندت، نتوانستند پیکر مبارک زخم خورده ی پر درد پوکیده ات را به فردا برسانند و پنج شنبه تشییعت کردیم. جسارت نباشد؛ شاید برخی از این جمله تعجب کنند، ولی نه خوشا به حال تو بلکه خوشا به سعادت شهید صیاد شیرازی، شهید آوینی و شهید داوود کریمی که کنار شهید احمد پاریاب خفته اند. خوشا به سعادتت حاج احمد که در سالروز خیبر و شالروز شهادت حاج همت شهید شدی!


شعر زیر را با عقل ناقص و زبان الکنم برای شادی روح حاج احمد و کم شدن عذاب وجدان خود سرودم. از دل برآمد. ان شاء الله که بر دل نشیند و در حد وسعم حق مطلب را ادا کرده باشم:


«یه نسخه ی جدید»

1-حاج احمد عذر تقصیر / بی توجیه و بی تفسیر

2-حرف اضافی موقوف / پروانه کرد شمعو پوف

3-پروانمون شهید شد / از پیله ناپدید شد

4-پروانه ی این قصه / داش یه دل پر غصه

5-غصه واسه یه لحظه بود / نذار بگم هیچ کس نبود

6-که دستشو بگیره / یک گوشه ای نمیره

7-که کپسلولو پر کنه / نذاره جون بکنه

8-جون که نکند شهید شد / نگو که ناپدید شدید

9-آره جونم،شهید شد / تازه حاجی پدید شد

10-تازه حاجی جون گرفت / دست خدا رو گرفت

11-یه ماهی بود حاج احمد / تو دریای جزر و مد

12-جزر و مدش جبهه بود / من که نگفتم کمبود!

13-کمبود نداش حاج احمد / این که نبود قتل عمد!

14-عمدی نبود توی کار / کسی نبوده کم کار

15-کسی نبوده بیکار / کسی نبوده بی عار

16-سه روز کنج یه خونه / بی یار و هم زبونه

17-هیچ کسی ندید خوابیده / عزرائیلو خواب دیده!

18-هیچ کس ندید پریده / جایی که کسی ندیده

19-حاجی سه چهار روز خوابید / هیچ کس حاجی رو ندید

20-تا این که بوش بلند شد / در و همسایه خبر شد

21-آتش نشانی اومد / وای که چقد دیر اومد

22-پیکر از هم پاشیده بود / کی خاک مرگ پاشیده بود؟

23-حاج احمدو ما کشتیم / درو شد اون چه کِشتیم

24-حاج احمد تنهامون / بی کس و بی همرامون

25-خیلی غریب شهید شد / یه نسخه ی جدید شد



بعد التّحریر:

همین یادداشت در بخش ویژه ی سایت «الف»

همین یادداشت در بخش ویژه ی سایت خبری-تحلیلی «تریبون مستضعفین»

همین یادداشت در بخش ویژه ی سایت خبری-تحلیلی «بازتاب»

همین یادداشت در بخش ویژه ی سایت خبری-تحلیلی «خبرنامه ی دانشجویان ایران»

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «پام نیوز»


فیلم:

فیلم تشییع جنازه ی شهید احمد پاریاب در نصر تی وی



برچسب‌ها: شهید سردار احمد پاریاب, حاج سعید قاسمی, حاج حسین الله کرم, شهادت فرمانده گردان شهادت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۲۷ساعت 23:45  توسط احسان رستگار   | 

92/توهم یا تهدید؟/علاوه بر آمریکا،همه ی گزینه های احمدی نژاد هم روی میز است؟!


بسم الله الرّحمن الرّحیم

بهمن شریف زاده رئیس سابق حوزه علمیه مروی تهران و همچنین سردبیر مجله معروف کتاب نقد در دهه هفتاد که نزدیک ترین شخص معمم نزدیک به جریان مشایی محسوب می شود، در مصاحبه ای با ویژه نامه ی نوروزی پنجره، مسائل قابل تأملی را بیان کرد که می تواند جرقه ای باشد برای آینده نگری و رویکرد جریان دولت یا همان انحرافی. در زیر دو سؤال وی را ملاحظه می فرمایید:


*پنجره: اگر مسائل انتخابات مجلس نهم تکرار شود و مشایی رد صلاحیت شود چه؟

شریف زاده:  خیلی فرق می کند. آن زمان راحت می توانستند ما را درو کنند اما در خصوص مهندس مشایی رد صلاحیت وی خیلی برای نظام هزینه دارد.

*پنجره: مثلا چه هزینه ای؟
شریف زاده: وقتی که همه آمارها می گویند که اقبال به مشائی زیاد است؛ اگر او را رد صلاحیت کنند، طبیعی است شور انتخابات کم خواهد شد، و این خلاف نظر رهبری است.


با در نظر گرفتن مطالب فوق، آیا این همان تهدیدها و حرف و حدیث هایی نیست که بسیاری معتقدند اگر مشایی رد صلاحیت و از حضورش در انتخابات ریاست جمهوری 92 از جانب نظام ممانعت به عمل آید، فتنه ای شدیدتر از 88 در انتظار همه است؟ بر اساس نظر سنجی ها و آمارهای مختلف، همه ی مستندات حاکی از آن است که آقایان هاشمی، خاتمی و قالیباف به ترتیب سه نفر اول در نظرسنجی ها هستند و مشایی در جایگاه چهارم است. این که به چه دلیل جریان دولت این گونه خود را محبوب نشان می دهد، ذهن را می برد به توهمی خیلی شدیدتر از توهم موسوی از جهت محبوبیت و ظرفیت کسب رأی. لا اقل همه می دانستند که موسوی یا اول است یا دوم، ولی مشایی هنوز نیامده خود را اول می داند.

توهم بزرگ تر از این که شخصی شور انتخابات و نظر رهبری و هزینه ساز بودن عدم تأیید صلاحیتش برای نظام را دستاویزی در جهت منافع گروهش قرار دهد؟ این مدعیات از دو حال خارج نیست؛ یا توهم است یا تهدید که یکی از دیگری خطرناک تر می تواند باشد.




آقای قاسم روانبخش هم در همایش اقتدار ملی در پرتو ولایت در حسینیه اعظم زنجان، اظهارات تأمل برانگیزی کرد که نشان از خلق فتنه ای جدید از جانب جریان دولتی یا همان انحرافی را دارد. بخشی از صحبت های وی در زیر می آید:

"رنگ انتخاباتی جریان انحرافی «سبز بهاری» است. تکرار شعر «زنده باد بهار» به‌وسیله اسفندیار رحیم‌مشایی در مناسبت‌های مختلف از نشانه های این مدعاست. این جریان همه برنامه‌ریزی‌ها را برای انتخابات آینده ریاست‌جمهوری انجام داده است و بنا نیست از «مشایی» کوتاه بیاید.

عدم اقدام برای برگزاری انتخابات از سوی دولت و برکناری وزیرکشور و استعفای شخص محمود احمدی‌نژاد از اقداماتی است که احتمال دارد احمدی‌نژاد در صورت ردصلاحیت مشایی صورت بدهد که در این‌باره تمام پیش‌بینی‌ها انجام شده است."

با توجه به جملات فوق که همگی آن ها قابل تصور است از جانب جریان دولت یا همان انحرافی، ذکر چند نکته مفید به نظر می رسد:

1- در صورت استعفا دادن رئیس جمهور، قطعاً مملکت در ظاهر دچار بحران می شود، ولی در عوض بحران سازی مضاعفی از جانب دولت صورت نمی پذیرد. با در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی چند سال اخیر مخصوصاً سال 91، به این نتیجه می رسیم که نه تنها مدیریتی در جهت رفع این نابسامانی ها صورت نگرفته، بلکه تحمیل سوء مدیریت به بدنه ی مردم و نیز نهادها و سازمان های تأثیر گذار در اقتصاد کشور نیز حادث شده است. بدتر از همه ی این ها، فرافکنی رئیس جمهور و عدم بی مسئولیتی وی در پاسخ گویی عملکرد ضعیف و سوء مدیریتش در وضعیت بحرانی اقتصاد کشور و وضعیت معیشتی مردم است. به طور مثالی به عنوان مشتی نمونه ی خروار، نحوه ی پاسخ گویی وی درباره ی گرانی خودرو در کشور، شاهد این مدعاست. وی در پاسخ به 

رئیس جمهور در پاسخ به سؤالی در مورد افزایش قیمت خودرو طی ماه‌های اخیر، اظهار داشت: در رابطه با موضوع قیمت خودرو حق با شورای رقابت است؛‌ بنده در این رابطه با هیچکسی توافقی نکردم؛ خودروسازان به دولت آمدند و گفتند که ما نیازمند منابع هستیم و در دولت هم بحث مفصلی شد که ما چطوری به تأمین منابع خودروسازان کمک کنیم؛ این یک تصمیم کلی بود که ماه‌ها پیش گرفته شد تا غیر از کالاهای اساسی سایر کالاها با ارز مبادله‌ای باشد و این حرف جدیدی نیست.

وی ادامه داد: خودروسازان با وزیر و سازمان گفت‌وگو کردند و تعهد داده‌اند تا آقایان اجازه دهند که خودشان بازار را مدیریت کنند تا قیمت را بیاورند که معادل ارز مبادله‌ای شود.

احمدی‌نژاد اظهار داشت: خودروسازان نباید از فضا درست استفاده نکنند؛ خودروسازان باید تولیدشان را بالا ببرند چرا که در حال حاضر همه چیز وجود دارد و خودروسازان ما هم خیلی پولدارند؛ من شنیدم که خودروها را پیش‌فروش کردند و بعد زیر این موضوع زدند و خودروها را با قیمت بالاتری می‌فروشند که این خیلی بد است.

رئیس جمهور ادامه داد: خیلی بد است که ما به این موضوع وارد شویم و بخواهیم با کسی برخورد کنیم؛ خود، خودروسازان باید خوش‌قول باشند؛ در حال حاضر نوعی انحصار در موضوع خودرو بوجود آمده است و من دارم به این نتیجه می‌رسم که کنترل واردات خودرو را از وزارت صنایع بگیریم، چرا که این وزارتخانه مانع‌تراشی می‌کند. کارخانه‌های داخلی هم مقداری اجحاف می‌کنند.

"وی اضافه کرد: ممکن است خودروسازان یک خودروی پراید را ۲۰ یا ۱۸ میلیون بفروشند و باز هم بگویند ضرر می‌کنم؛ چطور ضرر می‌کنید، مگر پراید چقدر ارزبری دارد؛ پراید حدود ۸ میلیون تومان بود؛‌مگر چقدر گران شده است، این خیلی بد است و من امیدوارم خودشان قیمت‌ها را اصلاح کنند. چرا که خوب نیست ما به این موضوع ورود پیدا کنیم.

وی اظهار داشت: در حال حاضر ما حدود ۲ میلیون ظرفیت تولید خودرو در کشور داریم؛ خودروسازان که هزینه را می‌دهند و منابع هم دارند و بانک مرکزی هم با آنها همراهی می‌کند، بنابراین باید تولید را افزایش دهند تا قیمت‌ها افزایش یابد؛ نباید این حس بوجود آید که از حمایت دولت از خودروسازان نوعی سوء‌استفاده شود؛ مگر خودروسازان چقدر هزینه دارند و خودروها چقدر می‌ارزند؛ بالاخره خودرو یک قیمتی دارد؛ اگر هم بخواهیم کیلویی بخریم، بگویم کیلویی چند است."

با توجه به جملات فوق، باید در نظر داشت که احمدی نژاد علی رغم این که رئیس قوه ی مجریه است و بر همگان مبرهن است که اولاً شرکت های خودروسازی داخلی ما یا دولتی هستند یا نهایتاً بر فرض محال خصولتی (اسماً خصوصی و عملاً دولتی)، پس چگونه ممکن است که رئیس جمهور این گونه همه ی تقصیرها را فقط متوجه شرکت ها کند؟ ثانیاً با گران شدن ارز طبیعی است که همه ی اقلام از جمله خودرو گران می شود؛ وقتی پسته تبدیل به کالایی لوکس می شود، آن وقت خودرو می خواهد گران نشود؟!

پس اگر رئیس جمهور استعفا بدهد، هر کس بشود سرپرست موقت کشور، شرایط از وضع کنونی بهتر خواهد شد.

2- اگر رئیس جمهور این تهدیدها را عملی کند، عملاً جایگاه ولایت فقیه و قانون اساسی لگد مال شده و این خطر همه ی جامعه را مورد تهدید قرار خواهد داد؛ از اقشار مذهبی و سنتی گرفته تا قشر رفاه طلب و مرفه. هم اعتقادات مورد هجمه واقع می شود و هم آسایش دنیوی مردم.

3- اگر باب شود که گروهی با تهدید و یا تحدید اختیارات مندرج در قانون اساسی برای دیگران و بسط اختیارات خود و یا بده بستان بخواهند قدرت را تصاحب کنند یا حفظ نمایند، بدعتی خواهد بود که در آینده ای نه چندان دور، ریشه ی نظام اسلامی ما را خشک خواهد کرد و همگان با هر اعتقاد و گرایشی باید از وقوع این فاجعه جلوگیری نمایند. اگر بنا بود نظام باجی بدهد، سال 88 انتخابات را به قول آقای خاتمی ابطال می کرد تا کشور آرام شود. پس این تهدیدها جنون آمیز است و باید از طراحان آن ترسید که چه نقشه ای علیه مردم، نظام و کشور در سر می پرورانند. 

4- نظر رهبری در مورد مشایی مشخص است و کسانی که شکی دارند، می توانند به حکم حکومتی عزل وی از سمت معاون اولی در ابتدای فعالیت دولت دهم مراجعه کنند. پس تبعیت از رهبری و حمایت از مشایی جمع نقیضین و ادعای تبعیت از هر دو حول یک محور توسط برخی نیز مضحک است.

این اظهار نظرها در راستای خطرناک دانستن جریان انحرافی و طراحی های پیچیده برای خلق فتنه ای جدید و پیروزی در انتخابات و تثبیت قدرت گروه خودشان به قیمت بر هم زدن آرامش و ثبات کشور و در خطر قرار دادن مصالح ملی و منافع مردم، قاعدتاً ما را چشم انتظار سخنرانی رهبری در حرم مطهر امام رضا (ع) و اتمام حجت با این قسم حرف ها می کند. اگر هم اتمام حجت در این سخنرانی صورت نپذیرد، اما فتح باب عواقب تهدید نظام و مردم توسط جریان دولتی و انحرافی، در این سخنرانی ایشان اجتناب ناپذیر خواهد بود.

 

در ذهن احمدی نژاد و گروهش، نشان فرهنگ به نوعی نماد ردای خلافت بود. خلافت فرهنگ کشور که خلیفه اش در حال حاضر مشایی است. اما این ردا، وقتی قرار است از فرهنگ به عالی ترین سطح کشور یعنی ریاست قوه ی مجریه ارتقا یابد، احمدی نژاد و دولت از تمامی نمادها و نشان ها و قدرتشان جهت پوشاندن این ردا ار اسفندیار -که در خیالشان حکم رویین تن کردن نه تنها اسفندیار رحیم مشایی بلکه کل دولت و یاران احمدی نژاد را دارد- از هیچ تلاش و طرح و نقشه ای مضایقه نخواهند کرد.

به عقیده ی برخی، احمدی نژاد در این روزها شده مثل آمریکا و رژیم صهیونیستی که مدام نظام را به انحاء مختلف تهدید می کنند که همه ی گزینه ها روی میز است حتی گزینه ی نظام. وی نیز نظام را تهدید می کند که همه ی گزینه ها روی میز است، حتی استعفا، حتی بر هم زدن آرامش و نظم و ثبات کشور و حتی شدیدترین عکس العمل هایی که تاکنون از کسی سر نزده و به ذهنتان هم خطور نخواهد کرد!

 بر اساس آخرین مصاحبه ی بهمن شریف زاده و شواهد و قراین موجود، اگر مشایی رد صلاحیت شود، تهدیدات و هزینه هایی از جهت ثبات کشور به نظام و مردم تحمیل می شود، بر همین اساس است که به عقیده ی برخی شاید مشایی تأیید صلاحیت شود تا کشور دچار بحرانی شبیه 88 نشود. آن چه مسلم است، دولت از هیچ فشار و تلاشی و حتی  تهدیدی جهت تأیید صلاحیت مشایی مضایقه نمی کند، ولی اگر رد صلاحیت شود، چون می داند که شخصی دیگر جز مشایی برای گروه دولت قادر به کسب رأی از مردم نیست، مانند شخصی وارد میدان می شوند که هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد و ممکن است به قول معروف بگویند: "دیگی که برای من نمی جوشد، می خواهم کله ی سگ در آن بجوشد". ممکن است حالتی رخ دهد که علاوه بر آمریکا و رژیم صهیونیستی، همه ی گزینه های احمدی نژاد هم روی میز قرار بگیرد. پناه بر خدا!



برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, بهمن شریف زاده, اسفندیار رحیم مشایی, قاسم روانبخش
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۱۲/۲۶ساعت 15:49  توسط احسان رستگار   | 

تکنوکرات تئوکرات/وقتی چاوز بسیجی است و قالیباف تکنوکرات+تذکره/شهادت حاج احمد


بسم الله الرّحمن الرّحیم



از مدت ها پیش یعنی حتی از سال 88، گروهی شدیداً کلید واژه های فن سالار و تکنوکرات را به قالیباف نسبت می دادند. فراموش نمی کنم زمستان 88 در جمعی خصوصی بودیم که حسین شریعت مداری در حال کالبد شکافی جریان فتنه بود که در همان اثنی وارد مبحث بی بصیرتی و خواص بی بصیرت و ساکتین فتنه شد.

خیلی بی ربط و کنایه آمیز می گفت برخی تکنوکراتند و می خواهند رئیس جمهور شوند و اشارات مشابه را خیلی غیر مستقیم که ما اصصصلاً نفهمیدیم منظورش قالیباف است، روانه ی وی کرد. کل استدلالی که از همان زمان این طیف علیه قالیباف مطرح می کردند مبحث تکنوکراسی و فن سالاری بود

 در این باره، توجه به نکات زیر می تواند راه گشا باشد:

فن سالاری قطعاً به عنوان یک مکتب مطرح شود قطعاً مردود و نشأت گرفته از سکیولاریزم است؛ اما اگر به عنوان یک اصطلاح که اشاره دارد به اهمیت  فعالیت های اجرایی و عملی و نه به معنای بی توجهی به انقلاب باز هم مردود است؟ این طور در نظر بگیریم که رهبری می فرمایند: "هر كسى كه در خود صلاحيتى احساس ميكند و كار اجرائى بلد است، مى‌آيد و خود را در معرض انتخاب مردم ميگذارد. اداره‌ى مملكت و كار اجرائى، كار كوچكى نيست. كارهاى بزرگ و بارهاى سنگينى بر دوش مجريان سطوح بالاست. ممكن است كسانى كه در سطوح ديگرى كار ميكنند، ابعاد اين سنگينى را هم بعضاً تشخيص ندهند كه چقدر اين بار سنگين است. آن كسانى كه وارد ميدان ميشوند، بايد كسانى باشند كه در خود توانائىِ كشيدن اين بار را بيابند."

حال قالیباف گفته که من تکنوکرات هستم. از طرف دیگر وقتی از وی سؤال شده که گفتمان شما چیست، گفته گفتمان ما گفتمان انقلاب است، از خودمان گفتمان نداریم. این آدم یک درصد هم ممکن است تکنوکرات باشد؟ گفتمان انقلاب با تکنوکراسی جمع می شود؟ هرگز! پس مراد از تکنوکراسی در گفتمان قالیباف، اهمیت به فعالیت های اجرایی است. آیا ای به معنای بی توجهی به مسائل فرهنگی و عقیدتی است؟ چند مثال نقض این ادعا را هم رد می کند: فعالیت هایی که شهرداری در فرهنگسراها و نیز مساجد و دیگر اماکن فرهنگی و مذهبی اجرا می کند و نیز مکان هایی که به همین منظور تأسیس کرده، شاهد این مدعاست که وی دغدغه ی فرهنگی و انقلابی دارد.

امکان ندارد کسی دغدغه ی انقلابی داشته باشد در عمل ولی تکنوکرات باشد

ولی بسیار بوده اند و هستند که شعارهای انقلابی داده اند ولی یک سکیولاریزم به تمام معنا بوده اند و به موی جوانان و ازدواج جوانان و فرهنگ و اعتقادات جامعه کاری نداشته اند و خیلی هم فکر می کنند حزب اللهی و و لایی اند، حتی در آغوش مادر چاوز

همان بهتر که متظاهر نباشی و عملاً انقلابی و کارآمد و معتقد و معتمد و متخصص و مدیر اجرایی باشی و بگویند تکنوکراتی ولی یک مدیر انقلابی و مخلص باشی

نهایتاً به عقیده ی بنده هیچ تفاوتی بین این که رهبری می فرمایند رئیس جمهور باید مدیر مملکت باشد و کار اجرایی بلد باشد با این که قالیباف می گوید من تکنوکراتم نیست. قالیباف یک انقلابی متواضع است و توانمند. تکنوکراسی به این معنا منافاتی با انقلاب ندارد

شاید قالیباف را بتوان یک تکنوکرات تئوکرات نامید، یک مدیر اجرایی و تؤاماً انقلابی. تکنوکراسی به سبک قالیباف یعنی همین که تا زانو در گل آب گرفتگی مترو فرو رود و تا یک مترو واژگونی جرثقیل روی سرش پیش برود.

همان قدر که وی تکنوکرات است، تئوکرات هم هست. همان قدر که متجدد است، سنتی نیز است و این یعنی گفتمان سوم، جریان سوم و جریان معتدل سیاسی.

آیا ممکن است یک تکنوکرات خود را بسیجی بداند؟ آیا ممکن است یک تکنوکرات افتخارش حضور در جبهه ی حق علیه باطل باشد؟ آیا ممکن است یک تکنوکرات افتخار خود را حضور در دفاع مقدس بداند؟

چگونه است همان ها که قالیباف را تکنوکرات می نامند، چاوز را بسیجی می نامند؟ این این یعنی دکترین بوش؛ هر که با ماست بسیجی است، هر که با ما نیست، دهان مبارکش صاف است از فرط برچسب خوردن.





تذکره:


تصویر حاج احمد در راهپیمایی 22 بهمن 91

شهادت مظلومانه ی حاج احمد پاریاب همه را داغدار کرد. آلمان دارو تحریم کرد، تا آرامش را بر حاج احمد حرام کند. حاج احمد، فرمانده گردان شهادشت، نور چشم حاج همت، به حاج همت پیوست. خوشا به حال خودش و افسوس بر ما که دیگر صدای گرمش را نمی شنویم و روی ماه و نورانی و عرق کرده اش را نمی بینیم.در سالروز عملیات خیبر، حاج احمد هم شهادت را فتح کرد. بوسه می زنیم بر ریه های حاج احمد؛ فرمانده ای که وقتی ماسکش را از صورت کند تا بر صورت سربازش که خواب بود زد تا خودش خردلی بشود و آن سرباز سالم بماند.


برچسب‌ها: محمدباقر قالیباف, حسین شریعت مداری, تکنوکراسی, قالیباف تکنوکرات
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۲۳ساعت 13:40  توسط احسان رستگار   |