شبکه نگار/احساس تکلیف نیاز به دعوت نامه ندارد
از این پس مطالبی که توسط بنده در شبکه های اجتماعی منتشر می شود نیز با عنوان «شبکه نگار» در این وبلاگ منتشر خواهد شد.

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا
سید محمد خاتمی: "«معتقدم دل اکثریت ملت با حرف هایی است که ما می زنیم که اگر اکثریت قاطع مردم حرف اصلاح طلبان را قبول ندارند، چرا بخشنامه می کنند دستگاههای رسمی هیچ حرف و خبری از این طرف را منتشر نکند؟
ما از حق دفاع می کنیم، معتقدم دل اکثریت ملت با حرف هایی است که ما می زنیم.چرا اجازه روزنامه به ما نمی دهند؟چرا بخشنامه می کنند دستگاههای رسمی هیچ حرف و خبری از این طرف را منتشر نکند؟
خاتمی تاکید کرد: خوب اگر اکثریت قاطع این حرفها را قبول ندارند از چه بیم دارند که جلو آزادی بیان و نشر افکار و اندیشه هایی که معتقدیم به انقلاب و امام نزدیکتر است می گیرند؟ (3 مهر 1389)"»
سید عبدالواحد موسوی لاری: "«ما در حال حاضر دو اردوگاه داريم، اردوگاه اصلاحطلبان و اردوگاه اصولگرايان. در افكار عمومي اگر بخواهيم اين دو را در نظر بگيريم 65 درصد اصلاحطلبان جايگاه دارند، 35 درصد سايرين كه اصولگرايان بخشي از اين 35 درصد هستند. (17 آبان 1391، روزنامه ی اعتماد)»
«ما فکر میکنیم که اکثریت جامعهمان اصلاحطلب هستند یعنی عقبه مردمی اصلاحات به مراتب از جریان اصولگرا بیشتر است. (26 آذر 1391، روزنامه ی آرمان)»"
اشرف بروجردی: "«این آمار بر اساس نگرشی [است] که در جامعه وجود دارد. کافی است شما در سطح مجامع کوچک و بزرگ حضور یابید و نظرات مردم را بپرسید؛ آن وقت برای شما مبرهن میشود که اصلاحطلبان در اکثریتند.
به نظر نمیرسد که [مهاجرانی] جزء اپوزیسیون باشند. چند مصاحبهای را که از وی دیدم، احساس نکردم که مهاجرانی با نظام ضدیت داشته باشد."» این که ایشان مهاجرانی را اپوزیسیون و ضد نظام نمی داند واقعاً بیانگر نگرش جامع ایشان نسبت به همه چیز است؛ به همه چیز من جمله میزان محبوبیتشان در جامعه! آن هم مهاجرانی که در نشست وهابیون و پادشاه عربستان علیه جمهوری اسلامی ایران شرکت می کند!
انوشيروان محسني بند پي، نماینده مردم نوشهر در مجلس هشتم: "«اكثريت با اصلاح طلبان خواهد بود و وضعيت اصلاح طلبان نسبت به مجلس هشتم بهتر و فضا براي آنها مهياتراست."»
در مطلب قبلی که پیرو اظهار نظرهای عجیب رسول منتجب نیا بود نیز در آن بارها توسط وی اشاره شده بود که اکثریت مردم و در بخشی دیگر اظهار داشته بود که دو سوم مردم اصلاح طلب هستند.
اما امروز مورخ پنجشنبه 30 آذر 90، روزنامه ی اعتماد مطلبی با عنوان «پشت صحنه گفت و گو با زهرا اشراقي و محمدرضا خاتمي؛ سیاست در یک خانه ی بی تنش» نوشت درباره ی این که محمدرضا خاتمی، محبوب ترین نماینده ی تاریخ مجلس جمهوری اسلامی ایران بوده است!
این مطلب، خلاصه ای از دیدار صمیمانه ی روزنامه ی اعتماد با خانواده ی سید محمدرضا خاتمی، زهرا اشراقی (همسرش و نوه ی امام خمینی (ره) ) و پسرشان احمد خاتمی. مصاحبه گر، خانم ثمینا رستگاری است که وی نیز مانند هم فکران اصلاح طلبش، گویا آن قدر توهم اکثریت بودن دارد، که رأی محمدرضا خاتمی برای ورود به مجلس ششم را بیشترین رأی ذکر می کند. وی می نویسد: "... در كنار او [زهرا اشراقی] محمدرضا خاتمي نشسته؛ مردي كه بيشترين آراي يك نماينده مجلس در طول تاريخ پارلماني ايران را به نام خود ثبت كرده است. ..."
حال ببینید آمار واقعی پر رأی ترین نمایندگان را:
پس بیشترین رأی در تاریخ مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی ایران را اول اکبر هاشمی رفسنجانی در مجلس دوم آورده، سپس فخر الدین حجازی در مجلس اول، بعد اکبر هاشمی رفسنجانی در مجلس سوم و نهایتاً محمدرضا خاتمی در مجلس ششم، چهارمین رتبه را دارد نه اولین رتبه!
تحریف تاریخ آن هم تاریخ همین بیست سال پیش، انصافاً نوبر است!!! اگر اصلاح طلبان هر کجا که می روند طیف خاصی از دختران و پسران و جوانان اطرافشان را می گیرند و از آن ها استقبال می کنند،بیشتر نشان دهنده ی محبوبیت آنان در پایگاه اجتماعی طبقه ای است که اتفاقاً بیشتر طرفدار افکار و مواضع فرهنگی آنان و آزادی ها و بی بند و باری های اجتماعی هستند نه معمولاً دلیل دیگری؛ در یادداشت های بعدی بیشتر در این باره خواهم نوشت.
دو خرداد و سه تیر؛ نقاط عطفی به مثابه مرحله گذار
دولت های خاتمی و احمدی نژاد دو لبه ی یک قیچی بوده اند
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سوم تیر 84 یک روز بود مانند دو خرداد 76. دقیقاً مثل همان روز البته با صدمات خیلی بیشتر. در دو خرداد 76 سیّد محمد خاتمی به عنوان نامزد مورد حمایت طیف موسوم به اصلاح طلبان پیروز انتخابات شد که نه به دلیل جاذبه ی شدید خود خاتمی بلکه به دلیل دافعه ی شدید ناطق نوری.
سوم تیر 84 هم روزی بود که محمود احمدی نژاد انتخاب شد که البته به خاطر ویژگی های شخصیتی خودش (نه به دلیلی ویژگی های سابقه ای و درخشان اجرایی اش) و دافعه ی شدید آیت الله هاشمی رفسنجانی در آن دوران در جامعه بود. با این تفاوت که احمدی نژاد نامزد مورد حمایت اصول گرایان نبود. اصول گرایان روی قالیباف به اجماع رسیده بودند که احمدی نژاد هم قرار بود به نفع قالیباف کنار بکشد، ولی بعد از پی بردن به محبوبیت بیشتر قالیباف و اجماع شورای اصول گرایان روی قالیباف، زیر بار نظر جمع نرفت و کاسه کوزه ی همه را به هم ریخت و با حقه ی خلف وعده، با وجود مخالفت اجماع اصول گرایان، نامزد شد.
شعارهای عدالت محور و ساده زیستی و داعیه داری ارزش های اصیل انقلاب توسط احمدی نژاد همه را به وجد آورده بود و آن چنان روحیه ی حمله وری و نقادی مردم را شعله ور کرد که مردم به عنوان یک ناجی و قهرمان به او ایمان آورده و او را برگزیدند. احساس کردند روح رجایی در وی دمیده و عطر دل انگیز خلوص مدیران اول انقلاب و زمان امام را به مشامشان می رساند.
اما این دو مرحله دو مرحله ی گذار بودند. دیگر نه دو خرداد تکرار خواهد شد و نه سوم تیر اگر هم تکرار شوند در سال 92 تکرار نخواهند شد. نه 76 تکرار خواهد شد و نه 84. در واقع سوم تیر هم به نوعی تکرار دو خرداد بود. سوم تیر هم گفتمان تقابل و تضاد بود. سوم تیر هم گفتمان قد علم کردن مقابل افراد و اشخاص و گفتمان هایی بود با عناوینی هم چون اشرافی گری، رفاه دوستی و عافیت طلبی. ماهیت گفتمان دو خرداد هم ریشه در تقابل با گفتمان های دیگر داشت؛ آزادی وقتی رأی می آورد که فضا، در جهت آزادی نبوده باشد، جامعه ی مدنی وقتی جایگاه پیدا می کند که مظاهر دموکراسی و مردم سالاری در جامعه مشهود نباشد و توسعه ی سیاسی در دورانی نمود دارد که خفقان برای مردم تا حدی ملموس باشد. مردم در دو حالت به این تقابل گفتمانی روی خوش نشان می دهند؛ یکی زمانی است که بخواهند آن معایب را برطرف کنند و دیگری زمانی است که آن چنان آن به آن مشکلات مبتلا نیستند، بلکه از هراس ابتلا به آن حاضرند با تمام قوا آن را دفع کنند و در نتیجه به گفتمان و جریان مقابل پناه ببرند. در دو خرداد مردم به گفتمان جامعه ی مدنی و آزادی خواهی خاتمی پناه بردند و در سوم تیر هم به گفتمان عدالت محور و ساده زیستی احمدی نژاد.
به دلایل زیر، نگارنده اعتقاد دارد که این دو اتفاق اولاً دقیقاً در یک مسیر بوده اند ولی با دو ظاهر متفاوت. یک خودرو در حال حرکت بوده است ولی 8 سال با رنگ آبی متالیک و شیک در یک جهت حرکت می کرده و 8 سال با رنگی کهنه و معمولی در جهت عکس و ثانیاً تا 8 سال دیگر تکرار نخواهد شد و سال 92 شاهد این چنین انتخابی نخواهیم بود. ادله به شرح زیر هستند:
1-خاتمی با گفتمان سازی آزادی خواهی، توسعه ی سیاسی، جامعه ی مدنی و گفت و گوی تمدن ها–مهم ترین کار ویژه ی دولت های هفتم و هشتم بود- و نهادینه کردن حاکمیت دو گانه، چالشی را آغاز کرد که احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم با گفتمان سازی عدالت محوری، ساده زیستی و ولایت مداری همان مسیر را ادامه داد. عملاً این دو گفتمان کاملاً مربوط به شعارهای این دو رئیس جمهور نبود بلکه چند مورد از نمودهای گفتمان خاتمی مقارن می شود با حمله به کوی در سال 78، قتل های زنجیره ای و کفن پوشی های متعدد و افزایش بی بند و باری در جامعه و چند مورد از نمودهای گفتمان احمدی نژاد نیز هم زمان می شود با اغتشاشات 88 و بزرگ ترین چالش و بحران داخلی در تمام عمر نظام، تحصن خانگی و ایستادگی در مقابل حکم حکومتی رهبری در دو وعده و اتفاقات ریز و درشت دیگری که منجر به سؤال از رئیس جمهور شد. از دولت هفتم تا دهم در جمهوری اسلامی شکاف بین رهبری و شخص دوم مملکت مشهود بوده است و نمی توان صدمات آن که یک موردش کندی روند پیشرفت کشور بوده را کتمان کرد. دولت خاتمی و احمدی نژاد ناخواسته دو لبه ی یک قیچی بوده اند و آن قیچی خاصیتش جریحه دار کردن پیکره ی نظام و منافع مردم بوده است.
2-تفاوت این دو رئیس جمهور را می توان در شدت و کیفیت تقابل و چالش آفرینی دانست؛ در دولت خاتمی چالش از جنس اختلافات سیاست گذاری ها و تفاوت نگرش و ایدئولوژیک نامید ولی در دولت احمدی نژاد علناً رئیس جمهور مقابل رهبری ایستاد و حاکمیت دو گانه را تا آن جا که توان داشت پیش برد که این در کشور تازگی داشت. به عبارت دیگر خاتمی بخشی از حاکمیت را به چالش کشید ولی احمدی نژاد کل نظام را زیر سؤال برد.
3-خاتمی آن چنان جای پای خودش را قرص نکرد ولی احمدی نژاد تا اطلاع ثانوی دست از قدرت نخواهد کشید. هرچند که این به معنای عدم میل خاتمی به قدرت نبود، بلکه شاید راه های بهتری برای تثبیت قدرتش سراغ داشت؛ راهی مثل گفتمان سازی. به عبارت دیگر این دو دولت گویی رسالت اصلی شان برطرف کردن نیازهای اولیه مردم نبوده، بلکه پیش از نیازهای اولیه ملت باید به نیازهای ثانویه ی مردم و تثبیت قدرت دولت فکر می کرده اند. هرچند در دولت خاتمی نرخ تورم پایین بود و در دولت احمدی نژاد سهام عدالت و هدفمندی یارانه ها محقق شد، ولی نهایتاً گویی رسالت گروه اول نهادینه سازی آزادی خواهی و جامعه ی مدنی بوده و کارویژه ی گروه دوم رد تمامی دولت های قبلی و تبلیغ و تأیید خود.
4-مردم کل کشور به این دو روز یعنی دو خرداد و سه تیر به عنوان یک خاطره نگاه می کنند که تلخی ها و شیرینی های خودش را دارد. دیدگاه مردم به دو خرداد 76 و سوم تیر 84 به عنوان نقاط عطف زندگی شان یا شیرین ترین روز عمر نیست. حتی شاید بتوان گفت اکثریت مردم حسرت هیچ یک را نمی خورند و آرزوی فرا رسیدن مجددش را ندارند، بلکه آرزو می کنند که کاش بالأخره روزی فرا رسد که هم شخصی متخصص و متعهد رئیس جمهور شود و هم دیگر شاهد تقابل شخص اول نظام با نفر دوم نباشند و دیگر سر و صدای چرخ دنده های پیشرفت مملکت، این قدر گوش خراش نشود و مردم را آزاد ندهد. البته این دو روز از جهتی نقاط عطف هم تلقی می شوند ولی نقاط عطفی که به مثابه مرحله ی گذار بوده اند نه نقاط تثبیت کننده ی پیشرفت.
5-طی 16 سال اخیر دولت ها به جای این که فضای اقتصادی کشور را بیشتر رونق ببخشند، در حال تکاپوی گفتمان سازی هایی جز گفتمان سازی اصیل انقلاب و نظام بوده اند. خوب یا بد به نظر می رسد مردم کلاً از گفتمان خسته شده اند، از سخنرانی های ایدئولوژیک دلسرد شده اند و خیلی دیگر دنبال شعارهای دهان پرکنی چون آزادی و توسعه ی سیاسی و گفت و گوی تمدن ها یا عدالت و ساده زیستی و ولایت مداری نیستند، بلکه بر اساس عمل گرایی و تجربه محوری انتخاب خواهند کرد.
6-شاید حتی تا 4 سال پیش مردم دقیقاً نمی دانستند و لمس نکرده بودند که اصول گرایی و اصلاح طلبی به معنای عام و رایجش در ایران خیلی نمی تواند به عنوان نسخه ای شفا بخش عمل کند، ولی الآن فهمیده اند که این گروه بندی ها و عناوین، ضامن خوشبختی مردم و توامندی اشخاص آن حزب و گروه نیستند. لا اقل در مسند ریاست جمهوری شاید بتوان از همین الآن حدس زد که بر خلاف دوره های گذشته، مردم در روزهای تبلیغات و پای صندوق های رأی، بیش از این که بگویند فلانی اصلاح طلب است یا اصول گرا، فلانی طرفدار آزادی و روشن فکر بازی است یا این که عدالت محور است و ولایی، بگویند این کاندیدا باعرضه است یا بی عرضه، فلان نامزد توانمند است یا به درد ریاست جمهوری نمی خورد.
7-نهایت ایستادگی در مقابل رهبری را 3 سال اخیر چه از جانب رئیس جمهور و چه از جانب دیگر سیاسیون شاهد بودیم. همه به این نتیجه رسیدند که در جمهوری اسلامی هیچ گاه نمی توان جلوی ولی فقیه ایستاد و نتیجه گرفت. مردم هم دریافته اند که نباید روی چنین افرادی حساب باز کنند. از همین جهت چون هر دو جریان، تا کنون کارنامه شان با دو گزینه خاتمی و احمدی نژاد دارای امتیازاتی نامطلوب شده است، احتمال این که مردم دیگر به هیچ یک از این دو جریان اعتماد نکنند زیاد است.
8-حکایت سه، چهار کلان شهر مخصوصاً تهران طبق معمول جداست و در تهران طبق معمول آراء تا حد زیادی باز هم بر اساس همان نظرات اصول گرایی و اصلاح طلبی ممکن است رقم بخورد که این جای تأسف دارد ولی باز هم نتیجه به نفع اصول گرایان یا اصلاح طلبان نخواهد بود و گروه سومی می تواند پیروز میدان باشد که هم کارآمد باشد و هم در چارچوب فکری مردمان کلان شهرها از جهت فکری و اعتقادی قابل اعتماد.
9-با دوری از موارد بالا و فاصله گرفتن از فضاهای گفتمان سازی، جریان سازی و تغییر جهت نظام و گفتمان حاکمیت و انقلاب، نزدیک تر می شویم به فضاهای اجرایی، مدیریتی و اقتصادی. اگر چنین شود باز هم هیچ یک از دو جریان سابق که محبوب بوده اند، گزینه ی منتخب مردم نمی توانند واقع شوند و در واقع مردم نسبت به دو واژه ی اصول گرا و اصلاح طلب –فارغ از این که هر ایرانی حب و بغض بیشتری نسبت به اصول گرایان یا اصلاح طلبان دارد- نسبتاً کرخت و بی تفاوت شده اند. این نیز به ضرر دو جریان خواهد بود و به نفع جریان سومی که به اصطلاح عامیانه بیشتر دنبال پر کردن چاله چوله هاست و رفع مشکلات معیشتی و رفاهی مردم نه نطق های غرّا و بیشتر در حال فعالیت است تا برگزاری جلسات مشاوران جوان رئیس جمهور و شورای عالی ایرانیان خارج از کشور یا از آن طرف بنیاد باران و امثالهم.
10-با تفاسیر فوق، قاعدتاً باید منتظر انتقاد و حملات پی در پی دو جریان غالب علیه جریان سوم باشیم و توقع می رود با تمام قد و با تمام قوا مقابل جریان سوم بایستند. حتی بعید نیست که بخشی از سیاسیون موسوم به اصول گرا و سیاست مداران معروف به اصلاح طلب، با یکدیگر علیه جریان سوم متحد شوند. فقط در دو حالت چنین اتفاقی نخواهد افتاد که یا احساس کنند که پایگاه مردمی شان آن قدر هست که برای غلبه بر حریف نیازی به اتحاد به حریف قدیمی نداشته باشند و یا این که خودشان مجبور شوند با جریان سوم متحد شوند به جای این که سراغ رقیب سابق بروند.
11-مردم در جست و جوی وحدت و آرامش بیشتری در داخل و از جانب سیاست مداران و نخبگان هستند. از این جهت بعید به نظر می رسد که این آرامش و وحدت را از دو گروهی طلب کنند که خود همواره یک طرف مناقشات وحدت شکن بوده اند. در این جا جریان سوم که هیچ گاه طرف مناقشه نبوده می تواند ریسمان وحدت را در دست بگیرد و مردم نیز به آن ریسمان اعتماد کنند.
12-مردم دیگر مانند سابق نسبت به ژست های اپوزیسیونی، روشن فکر مآبانه و تقابل با حاکمیت تمایل نشان نمی دهند و فضایی آرام و امن را به فضایی پرتنش و جنجالی ترجیح می دهند. جامعه می داند که صدمات دعواهای فکری و اعتقادی و ضدیت با آرمان های نظام چه در ابعاد دولت های هفتم و هشتم و چه دولت های نهم و دهم مستقیماً بر وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم تأثیر می گذارد. بسیاری از مردم بر این باورند که عملاً گفتمان سوم تیر پوست اندازی نظام نبود، بلکه آغاز پوست کنی نظام بود. پوست کنی با چاقویی که ریشه در دو خرداد دارد.