منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

ائتلاف سه نفره یا اختلاف سه نفره/رأی به محمد باقر قالیباف یا غلام اکبر قالیباف؟


بسم الله الرّحمن الرّحیم

جلسه ای در آذر ماه برگزار شد که همه با شنیدن آن غافلگیر شدند. حداد عادل همه را غافلگیر کرد. هم تشکیل جلسه و هم تا حدی محتویات جلسه را، وی رسانه ای کرد. دو فرد دیگر حاضر در این جلسه نظاره گر بودند. قالیباف در مورد نه دی سخنرانی می کرد، ولی در مورد جلسه نه، ولایتی نیز به همین ترتیب. به هر حال این جلسه واقعاً برگزار شده و گویا مسائلی که حداد عادل به عنوان محتویات جلسه مطرح کرده، پر بیراه نبوده است. حال با در نظر گرفتن جمیع جهات، می خواهیم اثرگذاری این جلسه را بررسی کنیم و ببینیم این جلسه، چه تأثیراتی در بین مردم و حامیان پیگیر و مطلع این افراد داشته است؛ حامیانی که در انتخابات گذشته، هر کدام در حلقه های فعال و اصلی ستادی فعالیت می کردند.

1- حزب اللهی های سردرگم: این ائتلاف منجر به سردرگمی طیفی از حزب اللهیان به قالیباف شد. کسانی که حساب شهردار تهران را با خود یکسره کرده بودند و او را به عنوان فردی بی بصیرت، غیر عمار، فن سالار (تکنوکرات) و غیر انقلابی در ذهن خود تعریف کرده بودند، با اطلاع ازموثق بودن این خبر، غافگیر شدند. آن ها دیگر نمی توانستند بگویند که قالیباف فردی است که مغضوب طیف حزب اللهی و یا طیف نزدیک به رهبری است. دو تن از نزدیک ترین افراد به رهبری، چه از جهت سمت و چه از جهت نسب، ولایتی به عنوان مشاور ارشد بین الملل و سیاست خارجی رهبری است و نیز حداد عادل به عنوان مشاور ارشد فرهنگی و پدر عروس رهبری. پس این اتفاق، نمی توانست یک اتفاق ساده و اتفاقی تلقی شود. این جا بود که عده ای یاد آن اظهار نظرهای تند قالیباف در مورد موسوی و کروبی افتادند که وی آن ها را فاقد شعور سیاسی قلمداد کرده بود. با خود گفتند، پس قالیبافی که آن گونه سخن می گفت، بی دلیل نبود، از تظاهر نبود، اعتقادش این بود؛ نشان به آن نشان که الآن می آید با این چنین افرادی وارد شور می شود که چگونه با هم به اجماع برسند برای اتحاد بیشتر و تشکیل ائتلافی همه جانبه. نکته ای که در این بین بسیار این طیف را از جهت ذهنی درگیر کرد و سر درگم، این بود که این قالیباف، گویا واقعاً آن شخصی که ما فکر می کردیم نبود. ما منتظر شنیدن خبری دال بر توافق قالیباف با شخصی مثل عارف، هاشمی یا امثال آنان بود، حال او آمده و با معتمدان رهبری ائتلاف می کند؟ اگر فردا غیر مستقیم تأییداتی از سمت رهبری در مورد وی شنیدیم تکلیف چیست؟ این طیف هنوز در همین سردرگمی به سر می برند و اگر از آن ها بخواهی که سه نفر را به عنوان افرادی که به آن ها میل دارند معرفی کنند، در کنار گزینه هایی مانند سعید جلیلی، غلامعلی حداد عادل و علی اکبر ولایتی، نام محمدباقر قالیباف نیز ممکن است به چشم بخورد و این خود نشانه ی خروج آن ها از قطعیت نه گفتن به قالیباف است.

2- جبهه ی پایداری: این طیف، با خود عهد کرده اند که قالیباف را به مثابه یک مار خوش خط و خال در نظر بگیرند که هر چه گفت و هرچه کرد، وسوسه نشوند و به سمتش نروند. این گروه بیش از آن که بدانند چه کسی را می خواهند، می دانند چه کسی را نمی خواهند و آن که نمی خواهند کسی نیست جز شهردار تهران. قالیباف در ذهن این طیف، همان شهردار فن سالار (تکنوکرات) بی بصیرت و غیر عمار است که به درد فعالیت های عمرانی و اجرایی می خورد، نه پیش برد گفتمان انقلاب اسلامی و تثبیت بیش از پیش آن. آن ها هنوز روی گزینه هایی هم چون سعید جلیلی، کامران باقری لنکرانی و غلامحسین الهام مصمم هستند.

3- طیف مشکوک: این گروه، بر عکس گروه سر درگم هستند؛ آن ها شکشان در جهت مثبت به سمت قالیباف چرخش پیدا کرد، ولی این گروه نظرشان نسبت به آن دو نفر دیگر منفی شد. گروه مشکوک، می گویند "که ما در باطل بودن قالیباف شک نداشتیم، هنوز هم نداریم؛ پس حال که حداد عادل و علی اکبر ولایتی با قالیباف می خواهند تشکیل ائتلاف بدهند، عقل حکم می کند که به این دو نفر شک کنیم. شاید واقعاً این دو نفر هم آن قدر که ما فکر می کردیم عمار و در جهت آرمان های انقلاب و رضایت طیف حزب اللهی محکم و استوار نبودند؛ اگر بودند سمت قالیباف نمی رفتند، چون می دانند که ما نظرمان نسبت به او منفی است. پس حال که این طور است، ما در مسیر انتخاب و برد سعید جلیلی یا کامران باقی لنکرانی مصمم تر شدیم و احتمالا به سمت وی خواهیم رفت، چون آن ها دیگر کسانی نیستند که با شخصی چون قالیباف هم سفره شوند!

4- قالیبافی های مأیوس: تأکید این طیف خیلی روی ولایتی نبود، بلکه تعجبشان از مذاکره ی قالیباف با حداد بود. حال آن که همین قالیباف، با همین حداد، هنگام انتخابات مجلس نهم هم تعاملات زیادی داشتند و هر دو نظرشان بر جبهه ی متحد بود، با این تفاوت که حداد با جبهه ی پایداری نیز به توافق رسید. البته با در نظر گرفتن فعالیت های حداد که بیشتر در جهت منافع جبهه ی پایداری بوده و طرفداران وی نیز به این قسم جهت گیری های حداد می بالند و او را عماری واقعی می دانند، می توان به آن طیف حامی قالیباف که از ائتلاف احتمالی قالیباف با حداد دلسرد شده اند حق داد. اما در این میان باید چند نکته را در نظر گرفت؛ اول)قالیباف قطعاً جزء نامزدهای انتخابات 92 خواهد بود و به نفع هیچ یک از این دو نفر انصراف نخواهد داد. ب)آن جلسه، بیشتر یک جلسه ی سیاسی و رایزنی بوده تا ائتلافی، مانند جلساتی که خیلی از سیاسیون با هم برگزار می کنند که حتی ممکن است با حفظ مرز بندی های مشخص و مواضع متفاوت، دور یک میز بنشینند برای هم اندیشی. پ)اصلاً بنا نبوده که آن جلسه رسانه ای شود و در واقع این عمل حداد، خلاف اخلاق سیاسی بوده است. قطعاً اگر قالیباف یا هر شخص دیگری اگر بداند که محتوا و برگزاری جلسه ای خصوصی، سر از روزنامه ها در بیاورد، عطای آن جلسه را به لقایش می بخشد؛ مخصوصاً قالیباف که می داند عمده ی طرفداران وی، نظر مساعدی نسبت به حداد و هم طیفانش ندارند.

5- قالیبافی های مردد: این طیف، فارغ از نتیجه ی جلسه، با نفس برگزاری چنین جلسه ای مشکل دارند. اگرچه درصد این گروه از ده درصد تجاوز نمی کند، ولی به هر حال، نظرشان نسبت به حداد و حتی ولایتی منفی است. این گروه حرفشان این است که اگر بنا بود نظری منفی نسبت به آن دو نفر نمی داشتیم یا قالیباف را نزدیک به دیگر اصول گرایان می دانستیم، پس چه دلیلی داشت تا این قدر قالیباف را تافته ای جا بافته و یک جریان سوم و محبوب هر دو جناح و در آن واحد منفور هر دو طیف بدانیم؟ ما می خواهیم به قالیباف کمک کنیم و وی رئیس جمهور شود، نه این که به آن دو نفر دیگر یاری رسانیم و بشویم سکوی پرش آن ها. ما محمد باقر قالیباف را می خواهیم نه "غلام اکبر قالیباف". 

6- قالیبافی های مصمم: این گروه کسانی هستند که اکثریت طرفداران قالیباف را تشکیل می دهند به کیاست و درایت قالیباف اطمینان دارند. حرف این گروه هم واضح است. این طیف معتقدند که یا قالیباف خواسته رایزنی و هم اندیشی کند و نهایتاً هم خودش نامزد می شده، یا این که می گویند وی با برخی دیگر نیز جلسه گذاشته و هدفش مشورت بوده نه تصمیم گیری، با این تفاوت که آن جلسات رسانه ای نشده و این یکی شده. عملاً معتقدند که همه ی این جلسات در دیدگاه قالیباف، ذیل این تعریف می شود که آمدن خودش قطعی است؛ حال می خواهد شرایط دیگران و اوضاع سیاسی را بسنجد، همین.

7- اصلاح طلبان خشمگین: این جریان که امید بسته بودند به ایجاد تفرقه و برجسته کردن چند صدایی در میان اصول گرایان، پس از رسانه ای شدن جلسه ی این سه نفر، کما فی السابق سعی کردند تا تمام ماجرا را به گونه ای بازگو کنند که به ضرر قالیباف تمام شود. از آن جا که این طیف، رقیب اصلی خود را قالیباف می داند، از سال گذشته کمر همت بسته تا با طراحی زمین های بازی متفاوت، قالیباف را از طرفی از چشم طرفدارانش بندازد و از دیگر سو، وضعیت وی را در میان سیاسیت مداران و نخبگان به ضررش تغییر دهد. از عملیات روانی ای که گروه موسوم به اصلاح طلب در آن تا حد زیادی موفق بوده، هم صدایی آن ها با گروهی مانند سایت رجانیوز است که قالیباف را متهم به ریخت و پاش های مالی، اغراق در فعالیت های انتخاباتی و این دست اتهامات می کند. اما با رسانه ای شدن این ائتلاف سه نفره، اصلاح طلبان از آن جهت خشمگین شدند که دیگر نمی توانستند بگویند "قالیباف مغضوب اصول گرایان است و او تک و تنهاست، اصول گرایان دیگر هم که رأیی ندارند، پس می مانیم ما (اصلاح طلبان)."

8- جریان انحرافی، داعیه دار جریان سوم: بعد از مطرح شدن داستان ائتلاف 2+1 یا همان ائتلاف سه نفره ی قالیباف،حداد و ولایتی، روزنامه ی ایران و دیگر رسانه های جریان انحرافی، سعی کردند تا گفتمان قالیباف یا همان جریان سوم را مصادره کنند و خود را به عنوان علمدار جریان سوم معرفی کردند. اگرچه طراحی بازی جریان انحرافی از اصلاح طلبان هوشمندانه تر بود، ولی باز هم بر همگان عیان بود که اگرچه جریان انحرافی، جریانی است سوای همه ی گروه های سیاسی، ولی نه در آن جد که بتواند داعیه داری جریان سوم را بکند؛ چون اساساً ریشه ی این جریان در احمدی نژاد است و احمدی نژاد هم جریان حاکم است، نه جریان سوم.

*استراتژی حداد عادل این بود؛ زردی من از تو، سرخی تو از من: سه بال مقبولیت، کارآمدی و مشروعیت؛ نهایتاً می توان رسانه ای شدن این ماجرا را با این استدلال توجیه کرد، که حداد همان طور که خود گفته بود، سه عامل مقبولیت، کارآمدی و مشروعیت را دلیل این ائتلاف می دانست. وی قصد داشت با نسبت دادن عامل مشروعیت به خود و دو عامل دیگر به آن دو شخص دیگر، آن دو مخصوصاً قالیباف که از جانب این جریان متهم به -نه چندان عمار بودن- است را قانع کند تا با وی همراه شوند. حال آن که قالیباف آن دو عامل دیگر یعنی مقبولیت و کارآمدی را در حد اکمل در میان همه ی گروه ها داشت، فقط می ماند مشروعیت که بر فض محال، اگر بخواهیم حداد عادل را سرچشمه ی مشروعیت بخشی در نظر بگیریم، صرف طرح این ائتلاف از زبان حداد، آن مشروعیتی که قالیباف نیاز داشت را به دست آورد، پس دیگر هیچ دلیلی برای ادامه ی این ائتلاف برای قالیباف نیست.

همین که مطرح می شود که قالیباف با افرادی مانند ولایتی و حداد عادل جلسه می گذارد و با آنان برای اجماع رایزنی می کند، این بدان معناست که این فرد، قطع به یقین هیچ صنمی با اصلاح طلبان و آن طیف ندارد؛ اگر هم بخواهد اجماع کند و گرایشی به دو سمت داشته باشد، بیشتر به سمت اصول گرایان است نه اصلاح طلبان. این خود آن قدر که باید و شاید، برای ایشان مشروعیت بخشی لازم را به همراه داشت. پس دیگر هیچ احتیاجی به ائتلاف با فردی چون حداد عادل نیست.



بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «حفا نیوز»

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «الف»

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «پارسینه»



برچسب‌ها: محمد باقر قالیباف, غلام علی حداد عادل, علی اکبر ولایتی, ائتلاف 2 به علاوه 1
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۲ساعت 23:59  توسط احسان رستگار   | 

گفتمان سوم تیر، پوست اندازی نظام نبود،پوست کنی نظام بود


دو خرداد و سه تیر؛ نقاط عطفی به مثابه مرحله گذار

دولت های خاتمی و احمدی نژاد دو لبه ی یک قیچی بوده اند


بسم الله الرّحمن الرّحیم

سوم تیر 84 یک روز بود مانند دو خرداد 76. دقیقاً مثل همان روز البته با صدمات خیلی بیشتر. در دو خرداد 76 سیّد محمد خاتمی به عنوان نامزد مورد حمایت طیف موسوم به اصلاح طلبان پیروز انتخابات شد که نه به دلیل جاذبه ی شدید خود خاتمی بلکه به دلیل دافعه ی شدید ناطق نوری.

سوم تیر 84 هم روزی بود که محمود احمدی نژاد انتخاب شد که البته به خاطر ویژگی های شخصیتی خودش (نه به دلیلی ویژگی های سابقه ای و درخشان اجرایی اش) و دافعه ی شدید آیت الله هاشمی رفسنجانی در آن دوران در جامعه بود. با این تفاوت که احمدی نژاد نامزد مورد حمایت اصول گرایان نبود. اصول گرایان روی قالیباف به اجماع رسیده بودند که احمدی نژاد هم قرار بود به نفع قالیباف کنار بکشد، ولی بعد از پی بردن به محبوبیت بیشتر قالیباف و اجماع شورای اصول گرایان روی قالیباف، زیر بار نظر جمع نرفت و کاسه کوزه ی همه را به هم ریخت و با حقه ی خلف وعده، با وجود مخالفت اجماع اصول گرایان، نامزد شد.

شعارهای عدالت محور و ساده زیستی و داعیه داری ارزش های اصیل انقلاب توسط احمدی نژاد همه را به وجد آورده بود و آن چنان روحیه ی حمله وری و نقادی مردم را شعله ور کرد که مردم به عنوان یک ناجی و قهرمان به او ایمان آورده و او را برگزیدند. احساس کردند روح رجایی در وی دمیده و عطر دل انگیز خلوص مدیران اول انقلاب و زمان امام را به مشامشان می رساند.

اما این دو مرحله دو مرحله ی گذار بودند. دیگر نه دو خرداد تکرار خواهد شد و نه سوم تیر اگر هم تکرار شوند در سال 92 تکرار نخواهند شد. نه 76 تکرار خواهد شد و نه 84. در واقع سوم تیر هم به نوعی تکرار دو خرداد بود. سوم تیر هم گفتمان تقابل و تضاد بود. سوم تیر هم گفتمان قد علم کردن مقابل افراد و اشخاص و گفتمان هایی بود با عناوینی هم چون اشرافی گری، رفاه دوستی و عافیت طلبی. ماهیت گفتمان دو خرداد هم ریشه در تقابل با گفتمان های دیگر داشت؛ آزادی وقتی رأی می آورد که فضا، در جهت آزادی نبوده باشد، جامعه ی مدنی وقتی جایگاه پیدا می کند که مظاهر دموکراسی و مردم سالاری در جامعه مشهود نباشد و توسعه ی سیاسی در دورانی نمود دارد که خفقان برای مردم تا حدی ملموس باشد. مردم در دو حالت به این تقابل گفتمانی روی خوش نشان می دهند؛ یکی زمانی است که بخواهند آن معایب را برطرف کنند و دیگری زمانی است که آن چنان آن به آن مشکلات مبتلا نیستند، بلکه از هراس ابتلا به آن حاضرند با تمام قوا آن را دفع کنند و در نتیجه به گفتمان و جریان مقابل پناه ببرند. در دو خرداد مردم به گفتمان جامعه ی مدنی و آزادی خواهی خاتمی پناه بردند و در سوم تیر هم به گفتمان عدالت محور و ساده زیستی احمدی نژاد.

به دلایل زیر، نگارنده اعتقاد دارد که این دو اتفاق اولاً دقیقاً در یک مسیر بوده اند ولی با دو ظاهر متفاوت. یک خودرو در حال حرکت بوده است ولی 8 سال با رنگ آبی متالیک و شیک در یک جهت حرکت می کرده و 8 سال با رنگی کهنه و معمولی در جهت عکس و ثانیاً تا 8 سال دیگر تکرار نخواهد شد و سال 92 شاهد این چنین انتخابی نخواهیم بود. ادله به شرح زیر هستند:

1-خاتمی با گفتمان سازی آزادی خواهی، توسعه ی سیاسی، جامعه ی مدنی و گفت و گوی تمدن ها–مهم ترین کار ویژه ی دولت های هفتم و هشتم بود-  و نهادینه کردن حاکمیت دو گانه، چالشی را آغاز کرد که احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم با گفتمان سازی عدالت محوری، ساده زیستی  و ولایت مداری همان مسیر را ادامه داد. عملاً این دو گفتمان کاملاً مربوط به شعارهای این دو رئیس جمهور نبود بلکه چند مورد از نمودهای گفتمان خاتمی مقارن می شود با حمله به کوی در سال 78، قتل های زنجیره ای و کفن پوشی های متعدد و افزایش بی بند و باری در جامعه و چند مورد از نمودهای گفتمان احمدی نژاد نیز هم زمان می شود با اغتشاشات 88 و بزرگ ترین چالش و بحران داخلی در تمام عمر نظام، تحصن خانگی و ایستادگی در مقابل حکم حکومتی رهبری در دو وعده و اتفاقات ریز و درشت دیگری که منجر به سؤال از رئیس جمهور شد. از دولت هفتم تا دهم در جمهوری اسلامی شکاف بین رهبری و شخص دوم مملکت مشهود بوده است و نمی توان صدمات آن که یک موردش کندی روند پیشرفت کشور بوده را کتمان کرد. دولت خاتمی و احمدی نژاد ناخواسته دو لبه ی یک قیچی بوده اند و آن قیچی خاصیتش جریحه دار کردن پیکره ی نظام و منافع مردم بوده است.

2-تفاوت این دو رئیس جمهور را می توان در شدت و کیفیت تقابل و چالش آفرینی دانست؛ در دولت خاتمی چالش از جنس اختلافات سیاست گذاری ها و تفاوت نگرش و ایدئولوژیک نامید ولی در دولت احمدی نژاد علناً رئیس جمهور مقابل رهبری ایستاد و حاکمیت دو گانه را تا آن جا که توان داشت پیش برد که این در کشور تازگی داشت. به عبارت دیگر خاتمی بخشی از حاکمیت را به چالش کشید ولی احمدی نژاد کل نظام را زیر سؤال برد.

3-خاتمی آن چنان جای پای خودش را قرص نکرد ولی احمدی نژاد تا اطلاع ثانوی دست از قدرت نخواهد کشید. هرچند که این به معنای عدم میل خاتمی به قدرت نبود، بلکه شاید راه های بهتری برای تثبیت قدرتش سراغ داشت؛ راهی مثل گفتمان سازی. به عبارت دیگر این دو دولت گویی رسالت اصلی شان برطرف کردن نیازهای اولیه مردم نبوده، بلکه پیش از نیازهای اولیه ملت باید به نیازهای ثانویه ی مردم و تثبیت قدرت دولت فکر می کرده اند. هرچند در دولت خاتمی نرخ تورم پایین بود و در دولت احمدی نژاد سهام عدالت و هدفمندی یارانه ها محقق شد، ولی نهایتاً گویی رسالت گروه اول نهادینه سازی آزادی خواهی و جامعه ی مدنی بوده و کارویژه ی گروه دوم رد تمامی دولت های قبلی و تبلیغ و تأیید خود.

4-مردم کل کشور به این دو روز یعنی دو خرداد و سه تیر به عنوان یک خاطره نگاه می کنند که تلخی ها و شیرینی های خودش را دارد. دیدگاه مردم به دو خرداد 76 و سوم تیر 84 به عنوان نقاط عطف زندگی شان یا شیرین ترین روز عمر نیست. حتی شاید بتوان گفت اکثریت مردم حسرت هیچ یک را نمی خورند و آرزوی فرا رسیدن مجددش را ندارند، بلکه آرزو می کنند که کاش بالأخره روزی فرا رسد که هم شخصی متخصص و متعهد رئیس جمهور شود و هم دیگر شاهد تقابل شخص اول نظام با نفر دوم نباشند و دیگر سر و صدای چرخ دنده های پیشرفت مملکت، این قدر گوش خراش نشود و مردم را آزاد ندهد. البته این دو روز از جهتی نقاط عطف هم تلقی می شوند ولی نقاط عطفی که به مثابه مرحله ی گذار بوده اند نه نقاط تثبیت کننده ی پیشرفت.

5-طی 16 سال اخیر دولت ها به جای این که فضای اقتصادی کشور را بیشتر رونق ببخشند، در حال تکاپوی گفتمان سازی هایی جز گفتمان سازی اصیل انقلاب و نظام بوده اند. خوب یا بد به نظر می رسد مردم کلاً از گفتمان خسته شده اند، از سخنرانی های ایدئولوژیک دلسرد شده اند و خیلی دیگر دنبال شعارهای دهان پرکنی چون آزادی و توسعه ی سیاسی و گفت و گوی تمدن ها یا عدالت و ساده زیستی و ولایت مداری نیستند، بلکه بر اساس عمل گرایی و تجربه محوری انتخاب خواهند کرد.

6-شاید حتی تا 4 سال پیش مردم دقیقاً نمی دانستند و لمس نکرده بودند که اصول گرایی و اصلاح طلبی به معنای عام و رایجش در ایران خیلی نمی تواند به عنوان نسخه ای شفا بخش عمل کند، ولی الآن فهمیده اند که این گروه بندی ها و عناوین، ضامن خوشبختی مردم و توامندی اشخاص آن حزب و گروه نیستند. لا اقل در مسند ریاست جمهوری شاید بتوان از همین الآن حدس زد که بر خلاف دوره های گذشته، مردم در روزهای تبلیغات و پای صندوق های رأی، بیش از این که بگویند فلانی اصلاح طلب است یا اصول گرا، فلانی طرفدار آزادی و روشن فکر بازی است یا این که عدالت محور است و ولایی، بگویند این کاندیدا باعرضه است یا بی عرضه، فلان نامزد توانمند است یا به درد ریاست جمهوری نمی خورد.

7-نهایت ایستادگی در مقابل رهبری را 3 سال اخیر چه از جانب رئیس جمهور و چه از جانب دیگر سیاسیون شاهد بودیم. همه به این نتیجه رسیدند که در جمهوری اسلامی هیچ گاه نمی توان جلوی ولی فقیه ایستاد و نتیجه گرفت. مردم هم دریافته اند که نباید روی چنین افرادی حساب باز کنند. از همین جهت چون هر دو جریان، تا کنون کارنامه شان با دو گزینه خاتمی و احمدی نژاد دارای امتیازاتی نامطلوب شده است، احتمال این که مردم دیگر به هیچ یک از این دو جریان اعتماد نکنند زیاد است.

8-حکایت سه، چهار کلان شهر مخصوصاً تهران طبق معمول جداست و در تهران طبق معمول آراء تا حد زیادی باز هم بر اساس همان نظرات اصول گرایی و اصلاح طلبی ممکن است رقم بخورد که این جای تأسف دارد ولی باز هم نتیجه به نفع اصول گرایان یا اصلاح طلبان نخواهد بود و گروه سومی می تواند پیروز میدان باشد که هم کارآمد باشد و هم در چارچوب فکری مردمان کلان شهرها از جهت فکری و اعتقادی قابل اعتماد.

9-با دوری از موارد بالا و فاصله گرفتن از فضاهای گفتمان سازی، جریان سازی و تغییر جهت نظام و گفتمان حاکمیت و انقلاب، نزدیک تر می شویم به فضاهای اجرایی، مدیریتی و اقتصادی. اگر چنین شود باز هم هیچ یک از دو جریان سابق که محبوب بوده اند، گزینه ی منتخب مردم نمی توانند واقع شوند و در واقع مردم نسبت به دو واژه ی اصول گرا و اصلاح طلب –فارغ از این که هر ایرانی حب و بغض بیشتری نسبت به اصول گرایان یا اصلاح طلبان دارد- نسبتاً کرخت و بی تفاوت شده اند. این نیز به ضرر دو جریان خواهد بود و به نفع جریان سومی که به اصطلاح عامیانه بیشتر دنبال پر کردن چاله چوله هاست و رفع مشکلات معیشتی و رفاهی مردم نه نطق های غرّا و بیشتر در حال فعالیت است تا برگزاری جلسات مشاوران جوان رئیس جمهور و شورای عالی ایرانیان خارج از کشور یا از آن طرف بنیاد باران و امثالهم.

10-با تفاسیر فوق، قاعدتاً باید منتظر انتقاد و حملات پی در پی دو جریان غالب علیه جریان سوم باشیم و توقع می رود با تمام قد و با تمام قوا مقابل جریان سوم بایستند. حتی بعید نیست که بخشی از سیاسیون موسوم به اصول گرا و سیاست مداران معروف به اصلاح طلب، با یکدیگر علیه جریان سوم متحد شوند. فقط در دو حالت چنین اتفاقی نخواهد افتاد که یا احساس کنند که پایگاه مردمی شان آن قدر هست که برای غلبه بر حریف نیازی به اتحاد به حریف قدیمی نداشته باشند و یا این که خودشان مجبور شوند با جریان سوم متحد شوند به جای این که سراغ رقیب سابق بروند.

11-مردم در جست و جوی وحدت و آرامش بیشتری در داخل و از جانب سیاست مداران و نخبگان هستند. از این جهت بعید به نظر می رسد که این آرامش و وحدت را از دو گروهی طلب کنند که خود همواره یک طرف مناقشات وحدت شکن بوده اند. در این جا جریان سوم که هیچ گاه طرف مناقشه نبوده می تواند ریسمان وحدت را در دست بگیرد و مردم نیز به آن ریسمان اعتماد کنند.

12-مردم دیگر مانند سابق نسبت به ژست های اپوزیسیونی، روشن فکر مآبانه و تقابل با حاکمیت تمایل نشان نمی دهند و فضایی آرام و امن را به فضایی پرتنش و جنجالی ترجیح می دهند. جامعه می داند که صدمات دعواهای فکری و اعتقادی و ضدیت با آرمان های نظام چه در ابعاد دولت های هفتم و هشتم و چه دولت های نهم و دهم مستقیماً بر وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم تأثیر می گذارد. بسیاری از مردم بر این باورند که عملاً گفتمان سوم تیر پوست اندازی نظام نبود، بلکه آغاز پوست کنی نظام بود. پوست کنی با چاقویی که ریشه در دو خرداد دارد.



برچسب‌ها: محمود احمدی نژاد, سید محمد خاتمی, محمد باقر قالیباف, دولت هفتم
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۴/۰۶ساعت 12:8  توسط احسان رستگار   | 

از قالیباف تا موریس جانسون، از تهران تا لندن/قدیمی ترین مترو جهان را هم آب گرفت


بسم الله الرّحمن الرّحیم


سوره ی روم، آیه ی 48:

"اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاء وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ"

خداست که بادها را می فرستد تا ابرها را برانگيزد و چنان که خواهد بر، آسمان بگسترد ، و آن را پاره پاره کند و بينی که باران از خلال ابرها بيرون می آيد و چون باران را به هر که خواهد از بندگانش برساند شادمان شوند"

از اولین حادثه ی شهر تهران در سال 91 شروع کنیم:

"امروز، یکشنبه 27 فروردین 1391 است. به اذعان کارشناسان هواشناسی و ساکنین تهران، بارش باران و تگرگ شدید آخرین یکشنبه ی فروردین امسال، سنگین ترین بارش چند دهه ی اخیر در شهر تهران بوده است.

چهره ی حیران آقای اصغری که مانده است هواشناسی کند یا تعجب از شدت بارش باران و تگرگ و می گوید به عمرش چنین بارشی در تهران ندیده است!

آن قدر باران می بارد تا مسیل ها از آب لبریز می شوند و دیواره ی مسیل میانرود می شکند و حجم بسیار زیادی از آب را به کارگاه مترو مجتمع ایستگاهی ارم سبز (اکباتان) می ریزد و این گونه آب وارد مترو تهران می شود. (دانلود فیلم ورود سیلاب به مترو) سیلاب وارد خط 4 می شود و حدود یک ربع کافی است تا سیلاب از مجتمع ایستگاهی ارم سبز به ایستگاه میدان آزادی برسد و پس از آن هم به ایستگاه های استاد معین و حبیب الله. ظرف مدت 3 دقیقه تمامی مسافران در ایستگاه ها و مسیر تخلیه می شوند و حتی یک نفر هم کشته نمی شود، نه دستی می شکند و نه پایی. حتی یک نفر هم زیر دست و پاها له نمی شود. البته گویا 6 نفر سر خوردند! حسن عباسی، مدیر روابط عمومی اورژانس تهران در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس با اشاره به آبگرفتگی متروی تهران اظهار داشت: تاکنون 6 نفر مراجعه کننده مجروح به اورژانس تهران گزارش شده است که بیشتر آنها به دلیل سرخوردگی بوده است.

شروع بحران سیلاب 14:19 و پایان آن 15:45 بود. در این 86 دقیقه، دو قطار شهری و چهار ایستگاه مهم زیر آب می روند: ایستگاه در حال ساخت ارم سبز (شهرک اکباتان)، ایستگاه میدان آزادی، ایستگاه استاد معین و ایستگاه دکتر حبیب الله.

پس از 300 ساعت کار بی وقفه و 13 روز تلاش مداوم، ایستگاه میدان آزادی خط 4 مترو تهران با حضور شهردار مجدداً شروع به کار کرد. قالیباف در مراسم بازگشایی بخش غربی خط 4 در 9 اردیبهشت، گفت که ورود سیلاب به خط 4، حدود 21 میلیارد تومان خسارت در پی داشته که چون شرکت بهره برداری راه آهن شهری تهران و حومه (مترو)، بیمه است، تمام هزینه ی آن را پرداخت می کند."


حالا می رویم سراغ یک اتفاق دیگر در کشور انگلستان که همین دو روز پیش رخ داد:

"به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از بی بی سی، دو روز پیش یعنی 17 خرداد، خط اصلی مترو لندن دچار آب گرفتگی و تعطیل شد. ترکیدگی لوله آب منتهی به رود "تیمز" لندن و جاری شدن آب در ایستگاه "استراتفورد" مترو موجب شد تا مسافرین مترو تخلیه و خط اصلی مترو لندن تعطیل شود.

در این خبر آمده بود که مختل شدن خط مترو لندن موجب نارضایتی شهروندان لندنی شده و آن‌ها را نسبت به توان این شهر در میزبانی شایسته المپیک و مدیریت حمل و نقل شهری، مردد کرده است."

این دو اتفاق را فقط در یک دقیقه در ذهنتان مقایسه کنید! 

1- در تهران با بارش باران و تگرگی بی سابقه ایستگاه مترو در سه ایستگاه فعال دچار آب گرفتگی می شود، مترو لندن با ترکیدگی لوله دچار آب گرفتگی می شود. این یکی حوادث غیر مترقبه از نوع بلایای طبیعی است و آن یکی از نوع ضعف سازه های مترو. 

2- راه اندازی مترو تهران (به جز آن ماشین دودی معروف که عملاً مترو محسوب نمی شد و قطاری بود بین دروازه شهر ری حضرت عبد العظیم و میدان باغ شاه)

باز می گردد به دهه ی پنجاه در حالی که تأسیس مترو لندن –که قدیمی ترین و طولانی ترین متروی جهان است- باز می گردد به دو دهه ی آخر قرن 19 میلادی یعنی حدود سال های 1890 میلادی که البته تأسیس اولیه ی قطار شهری لندن باز می گردد به 1863، ولی متروی برقی یا لوکوموتیو الکتریکی از سال 1890 در لندن به راه افتاد. این مترو دارای 14 خط، 275 ایستگاه و 408 کیلومتر طول است! 

3در کشورهای دیگر از جمله انگلستان همه بسیج می شوند تا مشکلات را حل کنند و بالعکس در کشور ما فقط کلمه ی بسیج لق لقه ی زبان همه است و در واقع امر می بینیم که همه مننتظرند تا قالیباف با همین اتفاق آب گرفتگی مترو، آن چنان زمین بخورد که دیگر نتواند کم راست کند، ولی با این وجود حادثه ی 27 فروردین به یک فاجعه تبدیل نمی شود و اتفاقاً سندی می شود بر مدیریت موفق بحران در جمهوری اسلامی ایران.

4قالیباف خودش به عنوان یک مدیر دلسوز می رود مشغول حل بحران از نزدیک و با ارتباط چهره به چهره با افراد می شود و در همین اثنا جانش هم به خطر می افتد، آن وقت باز هم در جایگاه اتهام قرار می گیرد.

توضیحات فوق یعنی بیشترین تجربه ی مدیریت متروی جهان در لندن وجود دارد آن وقت حتی در آن جا هم آب گرفتگی آن هم بدون بارش شدید باران و تگرگ اتفاق می افتد، اما وقتی در تهران با این مدت محدود راه اندازی مترو نسبت به دیگر کشورها، با این بودجه ی محدود و عدم تخصیص تسهیلات ارزی مترو تهران توسط دولت به شهرداری، علی رغم امکانات محدود، وقتی به دلیل یک بلای طبیعی سه ایستگاه مترو را آب می گیرد، روزنامه ی دولت هر روز یک نیشخند و کنایه بار شهرداری می کند و رئیس جمهور هم به جای خدا قوت گویی به شهرداری، یک کارگروه ویژه تشکیل می دهد تا رسیدگی کند به میزان خسارات و علل این حادثه!

فکر می کردم که اگر این اتفاق در زمان شهرداری آقای احمدی نژاد می افتاد و حتی چندین نفر کشته می شدند، ایشان آیا ذره ای زیر بار می رفت؟ گمان نکنم. شاید با جملاتی مانند «این اتفاقا تو همه جای دنیا می افته»، یا جملاتی مانند اظهار نظرات وزیر درباره ی سقوط هواپیما و این که «طبیعیه و یا این که آمار کشته شده ها ما در زیر زمین، روی زمین و در آسمان نسبت به دیگر کشورها خیلی هم خوبه»، یا این که «برخی کارشکنی می کنند و مردم را به کشتن می دهند و به پای دولت گناهش را می نویسند و ما هم به زودی افشاگری خواهیم کرد که چه کسانی هستند و مدارکش هم موجوده»، سر و ته قضیه را هم می آورد. شاید هم همه ی تقصیرات را می انداخت گردن شهردار بیچاره ی قبلی که چرا زیر ساخت های شهری را این گونه ساخته که چنین و چنان شده است.

یا داشتم تصور می کردم که اگر به جای بوریس جانسن، قالیباف شهردار لندن بود و جوانفکر هم مدیر مسئول روزنامه ی صهیونیستی تایمز، چه درشت ها که بار قالیباف نمی کرد! مثلاً می گفت قالیباف فقط بلد است با صهیونیست ها جلسات مخفی در لژهای فراماسونری برگزار کند و اصلاً حواسش به لندنی ها نیست. یا شاید هم می گفت تو که نمی توانی یک لوله را نگذاری بترکد، لا اقل در مترو لباس غواصی و کپسول های اکسیژن تعبیه کن.

یا احیاناً تو که این قدر کچلی، چگونه می خواهی برای مردم مدیریت شهری کنی؟ یا این که تو که وقتی خوابی، لندن را آب می برد، چگونه می خواهی نخست وزیر شوی و اگر فرض محال از روی جسد ما رد شوی و بشوی، فکر کرده ای می گذاریم ساز ناکوک با اوباما بزنی؟ تازه اگر هم ساز کوک بزنی باز هم خرت را خودمان می چسبیم که تو متعلق به جریان انحرافی هستی حال آن که کیست که نداند سر قفلی جریان انحرافی به نام خود ماست! یا چه بسه با واژگون شدن هنجارها و ارزش ها در آن ظرف مکانی که لندن باشد، جوانفکر می گفت تو برو چفیه ات را بینداز! تو را چه به مدیریت شهری؟!

پیش از این مدیریت بحران توسط شهردار تهران، محمد باقر قالیباف در سال 87 به عنوان هشتمین شهردار برتر جهان معرفی شد. قطعاً با این اتفاق، می تواند از بخت های جدی کسب عنوان «برترین شهردار جهان» به شمار خواهد آمد. هم چنین در دهمين نشست اجلاس متروپليس كه در برزيل برگزار شد و در رقابت ميان 162 کلانشهر و پايتخت، شهرداری تهران موفق به دريافت جايزه ويژه متروپليس براي ارتقای كيفيت زندگی شهروندان و با تاكيد بر ابتكارات حوزه ی حمل و نقل عمومي شد. شهرداری تهران در كنار شهرداری های كلانشهرهايی نظير مونترال، ملبورن، ريودوژانيرو، مكزيكوسيتی وسئول انتخاب گردید.

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

بگو : بار خدايا ، تويی دارنده ملک به هر که بخواهی ملک می دهی و از هر که بخواهی ملک می ستانی هر کس را که بخواهی عزت می دهی و هر کس را که بخواهی ذلت می دهی همه نيکيها به دست توست و تو بر هر کاری توانايی. (سوره ی آل عمران، آیه ی 26)


بعد التّحریر:

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «شفاف»

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «بازتاب (امروز)»

همین یادداشت در سایت خبری-تحلیلی «الف»



برچسب‌ها: محمد باقر قالیباف, آب گرفتگی متروی تهران, آب گرفتگی متروی لندن, مترو میدان آزادی
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۳/۱۹ساعت 8:27  توسط احسان رستگار   |