خشمگین باید بود/از اخراج استاد آمر به معروف دانشگاه تهران تا کتک زدن دانشجوی امیرکبیر
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: محمد بدیعی، دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت رسانه دانشگاه تهران
خشمگین باید بود.
شماره ی 7 نسیم اعتدال در دست استاد آمر به معروف و ناهی از منکر دانشکده مدیریت دانشگاه تهرانن، علی شریفی؛ کسی که 89 رفت و 91 بازگشت. الحمدلله شریفی الآن دوباره در همان دانشکده به کوری چشم لا ابالی هایی که بیرونش کردند، درس می دهد.
یکم. پاییز سال 88 بود و مثلا در دوران التهابات دانشجویی؛ شاید نرسیده به 16 آذر یا بعد از آن. فرقی نمیکند. همه چی آرام نبود و همه هم خوشحال نبودند. یاد ایامی که هیچکس خوشحال نبود، گرامی باد! :))
نگارنده در دانشکده ی مدیریت دانشگاه تهران ( تقاطع چمران – آل احمد قدمتان هم روی چشم ) به سر می بُرد و ورودی کارشناسی 87 این دانشکده بود. حوالی ظهر بود که گفته شد طبقه ی بالایی ساختمان شمالی ملتهب است و ما هم سرمان آن روزها – شبیه امروزها – درد میکرد برای التهاب. داستان از چه قرار بود؟
داستان از این قرار بود که چندی پیش از این تجمع، آقای علی شریفی که قریب به سال های 80، عضو فعال بسیج دانشجویی دانشکده و در پاییز 88 دانشجوی دکتری و مدرس درس ریاضی برای جدید الورودی های دانشکده بود، به یکی از خانم های کلاس که حجاب مناسب محیط دانشگاه نداشته است، تذکر داده بوده. به این نحو که به ایشان گفته بوده که به خانه برود و ظاهر خود را اصلاح کند و سپس به کلاس بیاید و اگر به کلاس نرسید، برای او غیبت رد نخواهد شد.
پس از چندی، بعضی دانشجویان که اتفاقا رابطه ی متقابلی با بسیج دانشجویی دانشکده داشتند و کمی هم چاشنی کینه با آن همراه شده بود، سردمدار این تجمع شده بودند و در مقابل همان کلاس آقای شریفی، ایستاده بودند و از طرفی، مانع حضور عده ای از دانشجویان بر سر کلاس شده بودند، یا لااقل به تشجیع عدم حضور در کلاس پرداخته بودند. از طرفی آقای شریفی نیز حاضر به تعطیلی کلاس خود نشده بود و در همان التهاب و سر و صدا، به تدریس خود ادامه میداد؛ بگذریم که این تجمع، باعث تعطیلی دو کلاس پیرامون آن نیز شد. آقایی که شما باشید، در آخر کار و پس از هوچی بازی ها و تهدیدها و لگدپراکنی ها به درب کلاس، با حضور برخی از اساتید و حضور حراست دانشکده به خاطر احتمال درگیری فیزیکی با ناهی از منکر، آقای شریفی از کلاس بیرون آمد و غائله پایان، نیافت! پس از جلسات متعدد و باز هم ملتهب نماینده های تشکل های دانشجویی با هیئت رئیسه، بالاخره آقای شریفی از تدریس محروم شدند و غائله باز هم پایان نیافت؛ که اصلا نحوه ی اتمام این غائله به ظن هیئت رئیسه، خود می توانست و می تواند و خواهد توانست غائله های دیگری را ایجاد کند؛ معلوم است.
و من هربار که به داستان هایی برخورد میکنم که جای دو طرف قضیه عوض شده است، نمیدانم چرا بی هوا یاد شعر فاضل نظری که: "یوسف عوض شده است؛ زلیخا عوض شده است" می افتم؛ البته به خاطر یوسف و زلیخایش نیست... به خاطر عبارت "عوض شده است" هست!
همه ی این داستان را گفتم تا برسم به اینجایش که در اثنای آن شلوغی ها، نگارنده که پشتِ در کلاس آقای شریفی حضور داشت، به چشم و گوش خود دید و شنید که لیدر جریان، دوستش را صدا زد و به خیال خودش، آرام به او گفت که: "برو بچه ها رو سرگرم کن که سرد نشن" و آن دوستش هم آمد و شعار داد و نگذاشت که مجلس سرد بشود! چند روز بعد در جلسه ی مشترک تشکل ها و هیئت رئیسه بر سر این موضوع، بنده به آن بنده خدا گفتم که "آقای فلانی! اگر شما طبق ادعای خودتان، نقشی و تاثیری در ایجاد و تهییج این ماجرا نداشته اید، پس این جمله ای که بنده از زبان مبارک شما شنیدم، چه بود؟ و ایشان در حالی که در چشم های بنده نگاه میکرد یا نگاه نمیکرد ( یادم نیست، ولی امیدوارم که حالت دوم بوده باشد ) گفت که من چنین چیزی نگفته ام! و یوسف عوض شده است؛ زلیخا عوض شده است. :)))))
الغرض اینکه هیئت رئیسه در برابر این گونه رفتارها تسلیم شد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل در آینده و این گونه رفتارهای هوچی گرایانه و هیئت رئیسه های زود عقب نشینی کننده و هوچی های دریده تر شده و اینا
دوم. در اتفاقی مشابه و به مراتب تاسف برانگیز تر در دانشگاه امیرکبیر، دانشجویی چندی پس از تذکر دادن به تنی چند از دانشجویان به خاطر عدم رعایت شأن دانشگاه، مورد ضرب و شتم هفت نفر از دانشجویان پسر ( دو ضارب اصلی و پنج نفر به عنوان سیاهی لشکر و نوچه مانند ) قرار می گیرد. تا کنون که خبری از برخورد با خاطیان منتشر نشده است یا اگر منتشر شده، بنده با جست و جویی که کرده ام، چیزی پیدا نکردم. اما به شما اطمینان میدهم که از هیئت رئیسه های ترسان و لرزان دانشگاه های معروف کشور، هیچ بخاری برنخواهد خواست؛ حتی اگر برخوردی هم در میان باشد، نه پیشگیرانه است و نه عادلانه. البته این یک قانون کلی نیست، بلکه یک استقرا با تعداد فراوانی گزاره های پشتیبانی کننده است و اگر همین روند ادامه داشته باشد، می رود که به لطف مدیران دانشگاهی شجاع، انقلابی، متدین، دارای سوابق حضور در جبهه و انقلاب و هزاران "تعریف از خود" دیگری که مدیران دانشگاهی در برابر انتقادات دانشجویان انقلابی از خود ابراز میکنند، عدم برخورد با ضاربان آمران به معروف و ناهیان از منکر به یک قانون تبدیل شود؛ مثل قانون جاذبه ی نیوتون!
و من اینبار باز هم علاوه بر یادآوری شعر شاعر معاصر فاضل نظری، شاعر کهن، سعدیِ خودمان را به یاد می آورم که این چه حرامزاده مردمان اند، سنگ را بسته اند و سگ را گشاده!
البته در زمان سعدی حاکمان جور اینگونه بوده اند و اکنون... بگذریم؛ برای آمدن به دانشگاه زحمت کشیده ایم و نمیخوایم به خاطر یک نوشته، زحمات مان را به باد دهیم... اما نه... نمیگذریم... آن یکی جانش را در راه برپایی اسلام داده است، من نتوانم کاغذپاره های آلوده به خیانت به اسلام را دور بیاندازم؟ پس ادامه می دهم: البته در زمان سعدی حاکمان جور اینگونه بوده اند و اکنون متولیان دانشگاه ها.
به من حق بدهید که آنها را تحقیر کنم. به من حق بدهید که پتکِ بغضِ فروخفته ام را بر سر ترسوها فرود بیاورم. به من حق بدهید که پیشنهاد آقای خامنه ای را اجرا کنم؛ آنجا که گفته است: اگر كسى به يك دختر چادرى يا باحجاب، با نظر تحقير نگاه مىكند، تحقيرش كنيد؛ ملاحظه نكنيد. اگر كسى به جوان حزباللهى كه ريش دارد، با نظر تحقير نگاه مىكند و دورش مىكند (حالا اگر اين گزارشهايى كه گاهى از گوشه و كنار به ما رسيده، راست باشد. اگر راست نيست، كه هيچ) اين را تحقيرش كنيد. ۱۳۶۹/۰۸/۰۱
آنها همان هایند که نمیگذارند سنگ امر به معروف و نهی از منکر را، بر سر آنان بزنیم که احکام اسلامی را می درند؛ آنها همان مردمانند که دانشجوی توهین کننده به امام هادی (ع) در دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران را رها گذاشتند و دانشجویان بسیجی را، به خاطر برگزاری هیئت عزاداری به خاطر این توهین، به کمیته ی انضباطی کشاندند و شکر لله که هنوز پرونده ی این بسیجی ها باز است! اف به آنها و جایگاه هایشان... حرام باد جایگاهی که اشغال کرده اند:
اگر كسى در نظام جمهورى اسلامى در مسؤوليتى مشغول كار است، ولى آرمانهاى نظام جمهورى اسلامى را آنگونه كه امام بزرگوار ترسيم كرده است و در قانون اساسى تجسّم پيدا كرده، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست براى او حرام شرعى است. ۱۳۸۰/۰۸/۰۸
و اگر جایگاه شان حرام است، این سطور پس در دل هایشان اثری ندارد که شکم هایشان از حرام پر شده است؛ و من امام حسین (ع) نیستم... اما اگر بودم نیز برای آنها فرقی نداشت... داشت؟
پس اینک روی سخنم با دانشجویان انقلابی و دلبسته به آرمان های امام است: این روزها و این مسئولان را به خاطر بسپاریم تا در آینده، نه بر جایگاه حرام بنشینیم و نه مصداق "یصدون عن سبیل الله" باشیم.
خدایا ! مرا آنچنان هدایت کن که در راه تو و برای تو خشمگین شوم و تنها از تو بترسم؛ نه از کمیته ی انضباطی ها بترسم و نه از آنها که احکام اسلامی را می درند یا سبک می انگارند.
برچسبها: محمد بدیعی, نسیم اعتدال, علی شریفی