منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

اندر احوالات سربرگ قالب جدید؛ عکسی که دردسرساز شد!

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

در این قریب به ۴ روز که از تولد قالب جدید وبلاگ می گذرد، افراد بسیاری به سربرگ قالب ایراداتی جدی گرفته اند که جملگی مربوط به عکس ها می شود. از نحوه ی چیدمان عکس ها گرفته، تا موضوعیت افراد صاحب عکس. چاره ای ندیدم جز این که برای روشن شدن موضوع و رفع ابهام های ایجاد شده، توضیحاتی ارائه کنم تا دیگر حرف و حدیثی باقی نماند.

نکات فنی:

از آن جایی که طراح قالب وبلاگ بنده، نتوانسته بود فضایی را برای بیش از ۵ عکس مهیا سازد، مجبور بودم تا به منظور جلوگیری از ناموزون شدن سربرگ قالب، از قرار دادن بیش از ۵ تصویر، خودداری و به همین تعداد بسنده کنم.

همین جا بود که متوجه شدم ممکن است بسیاری انتقادات که بعضاً هم روا و به جا بود، به سربرگ وارد باشد؛ چون انتخاب ۵ عکس که برگزیده ای از نخبگان پس از انقلاب چه از میان شهدا و چه از میان مسئولین فعلی خواهد بود، نمی تواند به نحوی صورت پذیر که همه را قانع کند.

نحوه ی چیدمان:

از آن جایی که هر انسان عادل و عاقل انقلابی، نمی تواند امام خمینی (ره) را در مرکز گلستان انقلاب قرار ندهد، بنده نیز چنین کردم که خب طبیعتاً نقدی در این مورد صورت نگرفت. در مورد سمت راست امام خمینی نیز، در قید حیات بودن را نادیده گرفتم و فرض را بر این گذاشتم که اگر اینان همگی زنده بودند، چه کسی رهبر می بود، که در میان اهل فن، مراجع، انقلابیون و نیز شخص مقام معظم رهبری، این فرد کسی نبود جز شهید مطهری.

و اما سمت چپ امام که بین شهید بهشتی و مقام معظم رهبری، دو به شک بودم. با یکی از اعضای سابق شورای مرکزی بسیج مشورت کردم و او هم حرف مرا تأیید کرد و گفت: در سمت چپ، به نظر من فرقی نمی کند شهید بهشتی را بگذاری یا آقا. در این جا سخنش را قطع کردم و گفتم: ولی یقیناً شهید بهشتی هم در انقلاب بیشتر نقش داشت، به امام نزدیک تر بود و نیز او در زمان حیاتش، همواره مسئولیت هایش بالاتر از رهبری بود؛ مثلاً اولین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. که او نیز تأیید کرد و گفت: درست است. پس با مشورت با شخصی که اصلاً طرفدار علی مطهری نبود و زیاد هم فکر بنده نیز نبود، مطمئن تر شدم که اصلاً ایرادی ندارد برای یک بار هم که شده، عکس رهبری، پس از عکس شهید بهشتی قرار بگیرد.

و اما بحث برانگیزترین تصویر، یعنی عکس آقای علی مطهری؛ تقریباً ایراداتی که به این عکس گرفته شد، این ها بود:

۱- چرا اصلاً در کنار این ۴ فرد برجسته و دست چین های گلستان انقلاب اسلامی، علی مطهری قرار دارد؟

۲- اصلاً کلاً چرا عکس علی مطهری در سربرگ وبلاگ قرار دارد؟

۳- چرا عکس ایشان بزرگ تر از دیگر عکس هاست؟

۴- چرا مقارن با عکس علی مطهری، عکس مقام معظم رهبری است؟

۵- آدم قحطی بود؟

۶- اصلاً الآن این حرکت یعنی چه؟ مثلاً می خواهی بگویی ما هم بله؟

۷- مثلاً الآن خیلی خوشحالی؟

 

پاسخ ها به ترتیب:

۱- برخلاف تصورات اکثر دوستان، طبیعتاً اصلاً بنده موافق نیستم که آقای علی مطهری، هم تراز با آن ۴ بزرگوار دیگر است. بنده هم تمایل داشتم تا مثلاً ۲۰ عکس می بود، تا در میان آن ۲۰ عکس، دیگر تصویر آقای مطهری ذوق ذوق نکند (که البته اگر ۱۰۰ عکس هم باشد، بعضی دوستان راضی نمی شوند که آقای مطهری نیز در میان آنان دیده شود).

۲- به دلایل عقیدتی - سیاسی؛ به نظر من، بسیار مضحک بود اگر وبلاگی که محتوایش سیاسی است، تصویر نماینده ی خط فکری سیاسی اش را در سربرگش قرار ندهد. به هر صورت، باید با مخاطب صادق بود که به سرعت هرچه تمام تر، بازدیدکننده دریابد که نویسنده ی وبلاگ، کدام خط مشی سیاسی را می پسندد؟ اصول گرا یا اصلاح طلب، اصلاح طلب افراطی یا اصول گرای افراطی، اصول گرای معتدل یا اصلاح طلب معتدل و الی آخر. 

۳- تصاویری که فقط از چهره ی آقای مطهری گرفته شده باشد، کم است. به همین دلیل از بین چند تصویر، این مورد را زیباتر دیدم. وگرنه اتفاقاً ترجیح می دادم که اندازه ی این عکس، متناسب با دیگر عکس ها باشد.

۴- اولاً اصلاً این چنین نیست؛ چون اگر دقت کنید، تصویر آقای مطهری، با یک خط فاصله، از آن ۴ بزرگوار جدا شده است؛ پس دیگر تقارن، معنایی ندارد.

۵- فعلاً که قحط الرجال است؛ اگر هم نباشد مجدداً نیز ایشان در میان برگزیدگان بنده خواهند بود.

۶- نه؛ اتفاقاً ما هم نه خیر.

۷- نه زیاد.

 

به نظر که تمامی گفتنی ها را عرض کردم. باز هم اگر ابهامی بود، در خدمتم.

راستی؛ چرا عکس شخصی هم چون آقای احمدی نژاد را اگر کنار امام زمان، امام خمینی یا رهبری هم بگذاریم ایرادی ندارد، بعد اگر تصویر شخصی هم چون آقای علی مطهری را کنار پدرش بگذاریم این قدر شر می شود؟ نکند به دلیل شباهات آقای احمدی نژاد با امام زمان و امام خمینی و رهبری وصف ناشدنی و شباهات آقای مطهری با پدرشان ناچیز است؟!!! البته ولایت پذیری آقای احمدی نژاد را در تأخیر ۱۰ روزه در عملکرد به فرمان صریح رهبری پیرامون عزل آقای مشایی دیدیم! پناه بر خدا از ظاهرنگری، تنگ نظری و ساده اندیشی! 

 

خدایا چنان کن سرانجام کار              تو خشنود باشی و ما رستگار

 

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۸۹/۰۲/۲۱ساعت 13:54  توسط احسان رستگار   | 

مجوزی در کار نبود!

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

این مراسم که برگزار شد، ولی جهت اطلاع!

داستان از این قرار است که سه شنبه ۱۴/۲/۱۳۸۹ انجمن اسلامی دانشکده ی علوم دانشگاه تهران از آقای علی مطهری دعوت کرده بودند تا با موضوع « جمهوری اسلامی و شاخص های آن » سخنرانی کنند. از آن جایی که شنیده بودیم که مجوز انجمن اسلامی این دانشکده نیز مانند دانشکده ی ادبیات و حقوق و علوم سیاسی تعلیق شده است (و یا در شرف تعلیق است)، تا پیش از آمدن ایشان، پیگیر صدور یا عدم صدور مجوز بودیم. نظر آقای مطهری را جویا شدیم و ایشان گفتند که از آن ها خواستیم تا مجوزشان را برایمان نمابر (فکس) کنند ولی هنوز چیزی به دستمان نرسیده است. تا روز آخر، آقای مطهری دو به شک بودند که در مراسم شرکت کنند یا نه. طبیعتاً مسئولین در یکی دو روز آخر که آقای مطهری پیرامون مجوز جلسه پرسیده بودند، مسئولین انجمن گفته بودند که مجوز گرفته شده است و مراسم کاملاً قانونی است.

بالأخره هنگامی که ما هم از آمدن ایشان اطمینان نداشتیم، دیدیم که با ماشین وارد شدند و جلوی دانشکده ی علوم پایه توقف کردند.

من هم سریعاً خودم را به ایشان رساندم. در تالار، بنده در کنارشان نشسته بودم و داشتیم پیرامون همین مسائل با هم صحبت می کردیم که یکی از افراد فعال انجمن اسلامی دانشکده ی فنی که از مسئولین این جلسه هم بود، کاغذی را نزد آقای مطهری آورد و گفت: بفرمایید آقای دکتر! این هم مجوز که فرموده بودید. آقای مطهری هم نامه را گرفتند و خواندند. کاغذی بود با ظاهری اداری و محتوی حدود ۱۰-۱۵ خط نوشته. هم زمان با ایشان، بنده هم شروع به مطالعه ی کاغذ کردم. تا جایی که من فهمیدم، لب محتوای نامه، چندان ارتباطی به مجوز نداشت؛ بلکه بیشتر بیانگر حضور خبرنگاران خبرگزاری ایسنا و ایلنا در سالن محل سخنرانی بود. چند خطی هم پیرامون مجوز و هماهنگی صورت گرفته با انتظامات نوشته شده بود. پس از مطالعه ی نامه به آقای مطهری گفتم که این مجوز رسمی نیست، وگرنه حتماً باید ممهور می بود (حال این که ممهور به مهر معاونت دانشکده یا هرجای دیگری بماند؛ چون این کاغذ هیچ گونه مهر یا امضایی نداشت). عرض کردم: برداشتند یک نامه را همین جوری برای خودشان چاپ کردند برای این که خالی از عریضه نباشد. این مراسم گویا واقعاً مجوز ندارد. ایشان هم گفتند: بله. مهر هم نداشت [و خنده ای کردند که حکایت از اذعان ایشان از عجیب و غریب بودن و تازگی این اتفاق برایشان داشت].

بعد یکی دو دقیقه آن مسئول انجمن اسلامی، آمد، نامه را گرفت و برد.


***البته از نداشته هایی این جلسه فقط مجوز نبود؛

این جلسه مجریان مسلط همیشه ی انجمن اسلامی را هم نداشت، قاری هم نداشت. بعضی از سخنان یکی از مجریان را نه ما می فهمیدیم و نه آقای مطهری؛ به نحوی که در قسمتی از برنامه، پس از طرح سؤال توسط آن مجری، آقای مطهری خودش را آماده کرد تا جواب دهد. ولی هرچه به خودش فشار آورد و خواست حدس بزند که جملاتی مجری ادا کرد چه می توانستند باشند، راه به جایی نبرد و مجبور شد بگوید: ببخشید! دقیقاً سؤالتونو متوجه نشدم [طبیعتاً در این صحنه، همگی قاه قاه خندیدیم (البته بعضی هم هر هر خندیدند)].

داستان قاری که شنیدنی تر بود؛ گرم صحبت با آقای مطهری بودم که صوت تلاوت قرآن به گوش رسید. ما هم به احترام ساکت شدیم. ناگهان آقای مطهری پرسیدند: صدای ضبطه؟ من هم نیشخندی زدم و مختصراً گفتم: ندارن دیگه. آقای مطهری هم خندیدند و گفتند: آره. به قول شما قاری هم ندارن!

کلی صفا کردیم و خندیدیم. جای شما خالی!


خلاصه، آقای مطهری خودشان هم گفتند که: چون من یکی دو روز آخر درخواست مجوز کردم و این ها هم کلی تبلیغات کرده بودند آمدم که به عبارتی خلف وعده نشود. وگرنه هرچه بنده اصرار کردم، مجوزی برایم ارسال نشد.

به هر حال نهایتاً تا جایی که ما فهمیدیم، مجوزی در کار نبود!

سؤالی که بنده از ایشان در این جلسه پرسیدم به نقل از خبرگزاری ایلنا به ترتیب زیر است:

دانشجوي ديگري با اشاره به نامه مقام معظم رهبري در خصوص بركناري مشايي به احمدي‌نژاد پرسيد كه آيا احمدي‌نژاد را شخصي ولايت‌مدار مي‌دانيد و يا مشايي‌مدار كه اين نماينده مجلس پاسخ داد: آن موضوع نقصي براي احمدي‌نژاد بود كه با وجود نظر رهبري احمدي‌نژاد 10 روز مقاومت كرد البته انسان جايز‌الخطا است و بالاخره علاقه وي به مشايي باعث شد كه چند روزي را در برابر رهبري مقاومت كند.
سئوال ديگري در خصوص مواضع كنوني علي مطهري در مجلس و آيا اينكه با اين روال در انتخابات مجلس نهم نيز راي خواهد آورد يا خير مطرح شد كه وي گفت: هر كسي بايد كار خود را انجام دهد نه آنكه رفتارش را به گونه‌اي تنظيم كند كه به عنوان مثال براي دوره بعدي پايگاه خود را تقويت كند اين يك لغزش بزرگ است و من توجهي به اين موضوعات ندارم و اگر در دور بعد هم كانديد شوم و راي نياورم برايم مهم نيست.
وي سپس به بيان مواضع شهيد مطهري در مورد اين مسئله پرداخت و از موضع‌گيري‌هاي پدرش در قضيه دكتر شريعتي كه معتقد بود شريعتي را شهيد مطهري كشف كرد اما وقتي كه لغزش‌هاي او را مشاهده كرد وظيفه خود را انجام داد را يادآور شد.

 

گفت و گوی داغ دانشجویان و آقای مطهری به گزارش ایلنا

 

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۸۹/۰۲/۱۸ساعت 11:10  توسط احسان رستگار   | 

رهبر پشت پرده - قسمت پنجم (آخر)

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

اگر آیت الله بهجت نماند تا فتنه های اخیر را نبیند، شهید مطهری نماند تا هیچ یک از بی مهری های پس از انقلاب را در این ۳۱ سال نبیند، نماد تا مظلومیتش را نبینند، نماند تا یک بار هم که شده، نادیده گرفته نشود، رفت تا این تنها نخبگان نباشند که به ایشان ارادت دارند، شهید مطهری رفت تا به همه بفهماند که نه حب به دنیا دارد و نه او به به کسی محتاج است؛ بلکه این ما و انقلاب بودیم که به او محتاج بودیم و با رفتنش، به قول امام خمینی (ره)، ثلمه ای به انقلاب وارد شد که تا این نظام پابرجاست، هیچ کس و هیچ چیز، نمی تواند لطمات این ثلمه را جبران کند.

در این وانفسای فتنه، عده ای قصد دارند که بیت شهید مطهری را با بیت دوستان استاد، هم چون بیت شهید بهشتی یکی کنند. ولی آن علیرضا و محمدرضا با این علی و محمد متفاوتند؛ همان طور که خود شهید مطهری با تمامی کرامات و کمالات شهید بهشتی، از ایشان برتر بودند، چه از جهت نزدیکی به امام، چه از جهت اجرای دستورات امام در ایران، چه از جهت مبانی فکری انقلاب و چه از جهت آثار و عقاید. برای فرزندان شهید بهشتی ارزش قائلیم، ولی نه هیچ گاه فرزندان شهید مطهری طرفدار آقای خاتمی بوده اند و نه طرفدار آقای موسوی. در این رابطه ها که طبیعتاً بیت آقای رفسنجانی و دیگر عزیزان، الحمدلله اصلاً قابل مقایسه با بیت معزز استاد نیست.  

نمی توان بیت مطهر مطهری را دید و توصیفش نکرد. می ارزد که برچسب چاپلوسی و خودعزیزی را به دل و جان بخری ولی در توصیف این بیت مکرم و بکر، کم فروشی نکنی. مخصوصاً نمی توان از میراث دار آثار استاد و کسی که اگر او نبود، معلوم نیست که فرمان امام در جهت ترویج آثار شهید مطهری و تأسیس انتشارات صدرا، به سرانجام می رسید یا نه! اگر علی مطهری نبود، شاید ما امروز از بسیاری از آثار استاد محروم بودیم؛ آثاری که وی از لا به لای یادداشت ها و حاشیه نویس ها و هرکجایی که احتمال می رفته شهید مطهری نیم نگاهش به آن افتاده باشد، با هزار زحمت و مشقت، جمع آوری شده و در اختیار ما قرار گرفته است. 

مهربانی، تواضع و بزرگواری استاد را در آقا مجتبی یافتیم، صفا، شجاعت و صداقت استاد را در علی آقا دیدیم و اندیشه، قلم و شور جوانی استاد را در محمد آقا. همه و همه ی این ها را از برکت وجود یادگار استاد، سنگربان بیت ایشان، زنده کننده ی یاد ایشان، مخزن الاسرار استاد، همسر مکرم استاد شهید مرتضی مطهری، حاجیه خانم روحانی می دانم.

 

خدایا چنان کن سرانجام کار               تو خشنود باشی و ما رستگار

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۸۹/۰۲/۱۷ساعت 21:11  توسط احسان رستگار   | 

رهبر پشت پرده - قسمت چهارم

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

نه این که بگوییم استاد مطهری، چون ایشان مدرک دکترا نداشت. نه این که بگوییم استاد، چون ایشان مرجع تقلید نبود. نه این که بگوییم استاد چون قحطی لقب داریم. می گوییم استاد، چون ایشان معلم بسیاری از مراجع فعلی بود، چون ایشان شاگرد برگزیده و نورچشمی امام بود، چون ایشان استاد بسیاری از اساتید همان زمان دانشگاه ها بود، چون دکتر شریعتی که بسیاری افراد دارند شب و روز تلاش می کنند تا او را دریابند، شاگردی استاد را افتخار خود می دانست. ایشان را استاد می نامیم؛ چون مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی [مرجع مسلم تقلید که از شاگردان امام خمینی هم بودند]، شهید دکتر بهشتی، شهید باهنر، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله یزدی و بسیاری از مراجع دیگر، از شاگردان ایشان بوده اند. بسیاری از اهل فن و حتی رهبری، معتقدند که اگر شهید مطهری، حتی در حد 5 سال دیگر زنده می بودند، رسماً مرجع تقلید می شدند و دیگر اِن قُلتی در مورد مقام و جایگاه رسمی ایشان مطرح نمی شد.   

به راستی که چقدر عزیز است این مرد! چقدر مظلوم است این استاد! همه در سوگ دوری از عزیزشان می گریند، به احترامش سیاه می پوشند، به یادش روضه می خوانند، ولی انگار مطهری، در روز شهادتش هم دست از تواضع و فروتنی بر نمی دارد. چقدر نازنین است این مرد! حتی در روز شهادت جانگدازش هم تاب غم ما را ندارد و می خواهد شاد باشیم به یادش. ولی ما شادیم به گرمای وجودش، با زیارت آثارش و به واسطه ی بیت معزّزش. وقتی همگان در غم دیدار یارشان اشک می ریزند، بیت شهید مطهری باید لبخند بزنند تا بفهمند مظلومیت مرتضی مطهری، تمامی ندارد.

به قول امام راحل، به راستی که « در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. » به راستی که به قول امام، کلام گوهربار و دم مسیحایی استاد، « مردگان را حیات می بخشد و به ظلمت ها نور می افشاند. »

نه تنها امام « فرزندی عزیز که پاره تنش بود » را از دست داد، بلکه ملّت نیز « روح روح الله » را از دست داد. اما گرمای وجود پربرکت استاد، در جان و وجود بیت ایشان و در کلمه به کلمه ی آثار ایشان، هنوز هم مرحمی است بر این درد.

 

ادامه دارد ...

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۸۹/۰۲/۱۷ساعت 5:36  توسط احسان رستگار   | 

رهبر پشت پرده - قسمت سوم

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

متوهمین و تاریخ سازان گوش هایشان را بگیرند و چشم هایشان را ببندند اگر طاقت شنیدن و دیدن ندارند. سخن گفتنی را باید گفت؛ ما اندرونی - بیرونی مان هزارتو نیست. خداوند حکیم است و خواستش حکیمانه و اگر شهید مطهری به شهادت رسیدند، حتماً حکمت و صلاح دیدی نیز از جانب ذات مبارک باری تعالی بوده است. شهادت شهید مطهری تبریک هم دارد؛ از آن جایی که با آن روحیه ی تواضع و فروتنی که ایشان داشتند، با آن دلسیری شان از دنیا که تا از ایشان خواهش نمی شد، نمی خواستند خودشان جلو بایستند، تا از ایشان نمی خواستند، سخنرانی نمی کردند، شاید شهادتشان باعث شد تا شهرت حسنه ای را که لیاقتش را داشتند، با شهادتشان هم که شده به دست آورند. این را در خاطرتان حک کنید.

اگر آقای حداد عادل می فرمایند که "مطهری از دور، به «منطق» شبیه بود (خیلی آهنین)، از میانه راه به «فلسفه» و «حکمت» شبیه می شد و اما از نزدیک، عین «عرفان» بود"، بنده عرض می کنم که شهید مطهری، از دور شبیه به صلابت بود، از میانه ی راه شبیه شجاعت بود و از نزدیک بوی شهادت می داد. از دور هدایت بود، از میانه ی راه کیاست بود و از نزدیک صداقت بود. از دور صراحت بود، از میانه ی راه فراست، از نزدیک رفاقت بود. و از دور دست ها عشق بود، از میانه ها عشق بود و در پیش رو نیز عشق بود.

کسانی که عقلشان به قوزک های پایشان می رسد! کسانی که به نظرشان شهید مطهری کسی که امام فقط و فقط کتاب هایش را تأیید کرده است، کسانی که به نظرشان، امام خود آقا را تأیید کرده ولی فقط بر کتاب های استاد شهید صحه گذاشته است، کسانی که همواره یک خط در میان می شنوند، برای یک بار هم که شده کامل بشنوند و اگر حرف حق به سرشان پیچید، مغزشان را با گلاب ناب محمدی که از مصادیق بارز و شاخص آن، آثار استاد است شست و شو دهند.

شهید مطهری مانند خیلی از افراد به اصطلاح با سواد و به تعبیر من « ارجاعات کتب »، یک « کتاب ناطق » یا « کتاب خانه ی سیار » نبود؛ شهید مطهری نه تنها تمامی این محفوظات را داشت، بلکه خودش صاحب نظر نیز بود و نظر شخصی خود را داشت و فقط نقالی سخنان دیگران را نمی کرد.

 

ادامه دارد ...

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۲/۱۶ساعت 17:0  توسط احسان رستگار   | 

رهبر پشت پرده - قسمت دوم

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

استاد شهید، یک مسلمان الهی سیاستمدار بود؛ نه فقط یک سیاستمدار اسلام شناس. تفاوت این دو در این است که مسلمان الهی سیاستمدار، همانی است که سیاستیش عین دیانتش است؛ ولی سیاستمدار اسلام شناس، الزاماً پایبند به اسلام نیست و فقط اسلام را می شناسد ولی به آن باور عملی و ایمان قلبی ندارد و در جهت منویات خود، از اسلام بهره برداری کرده و احکام آن را مصادره به مطلوب می کند. در واقع سیاستمدار اسلام شناس، می تواند یک استفاده گر ابزاری از اسلام باشد، ولی مسلمان الهی سیاستمدار خیر. سیاستمدار اسلام شناس، همانی است که از طرفی ایمانش به ظهور امام زمان، گوش فلک را کر کرده و از طرفی دیگر، دروغ گویی اش همه را به شگفت واداشته است. فریاد عدالت خواهی اش، نظر همه را جلب کرده، ولی تبعیض به نفع اطرافیانش، همه را انگشت به دهان کرده است. ساده زیستی اش را همه باور دارند، ولی مفاسد اقتصادی گماشده ها و دوستانش، همه ادعاها را نقش بر آب کرده است.

کسانی که سعی بر نظری جلوه دادن شخصیت استاد دارند و می خواهند شخصیت انقلابی اش را کم رنگ نمایانند، یا به نادانی خود اذعان دارند و یا می خواهند از تواضع ایشان سوء استفاده کنند. رهبر پشت پرده ی انقلاب اسلامی، همان کسی است که تا زنده بود، امین امام بود. همان کسی است که رهبر انقلاب در ایران بود وقتی امام به پاریس تبعید شده بودند. رئیس کمیته ی استقبال از امام بود وقتی امام در راه عزیمت به ایران بود. رئیس شورای عالی انقلاب بود، وقتی همه و همه ی نخبگان جمع بودند و هیچ یک از یاران، پرنکشیده بودند. استاد شهید، کسی بود که در میان تمامی شاگردهای ممتاز انقلاب، شاگرد اول بود. او شاگرد اول انقلابی بود که معلمش امام بود. نه تنها، امام « تمامی آثار قلم و زبان او را بی استثناء آموزنده و روان بخش » خوانده بود، بلکه مقام معظم رهبری نیز فرموده بودند که « اگر ایشان در قید حیات بودند، قطعاً بعد از امام، رهبر می شدند. » هرچند شاید با گفتن این حقایق، کسانی که عقلشان تا قوزک پایشان می رسد، خونشان به جوش آید؛ ولی من توصیه می کنم تا غیرتشان به غلیان درآید و اگر خود را ولایت مدار می دانند، بدیهیات را زیر سؤال نبرند و تاریخ سازی نکنند.

استاد شهید، مولد علوم اسلامی بود. به عقیده ام اگر ایشان اکنون زنده بودند، نمی گفتند که علوم غربی را ریشه کن کنیم؛ بلکه اتفاقاً می فرمودند که علوم اسلامی را بسط داده و در مباحثی که علوم اسلامی با علوم غیراسلامی در تضاد هستند، آن ها را در تقابل و مبارزه قرار دهیم تا بدین وسیله، قدرت منطق و عقلانیت محوری علوم اسلامی و اسلام، جلوه گر شود.

 

ادامه دارد ...

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۲/۱۵ساعت 20:22  توسط احسان رستگار   | 

رهبر پشت پرده - قسمت اول

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

مطهری فقط یک آخوند واعظ نبود، مطهری فقط یک شیخ باتقوا نبود، استاد، یک روحانی جامع الأطراف بود. مطهری، انسان کاملی بود که روحش در کلامش جاری می شد، کلامش بر دل ها می نشست، دل ها بر عقل ها غالب می شد و عقل ها هم عاشق او می گشت. کمال نه به معنی معصوم؛ بلکه به معنی با کمالات بسیار. استاد شهید، از آن متکلمینی نبود که شور در کلامش، عقل ها را به خواب فرو برد و دل ها را بفریبد. استاد از معدود کسانی بود، که نه تنها تسلط بر قلوب، بلکه بر عقل ها نیز احاطه داشت. کلام استاد، عقل ها را بیدار می کرد و دل ها را خوش ذائقه. دل ها را از خوشایند و ناخوشایندهای شخصی خارج می کرد، و لبریز می ساخت از حب و بغض های الهی. عقل ما عاشق شهید مطهری است. شعور ما استادش شهید مطهری است. شوراندن شورها شعوری منحصر به فرد نمی خواهد؛ مخاطبی می خواهد منفعل، که فقط می خواهد مرادی پیدا کند و دنباله رو اش شود. استاد ما متنفر است از مرید؛ لیک اگر می خواست، دست به سینه ترین، گوش به فرمان ترین و حلقه به گوش ترین مریدان را می داشت و می توانست پر یارترین مراد باشد. 

اگر وضو، حکم طهارت جسم را دارد، کلام مطهر استاد، وضوی جان ها است. وقتی استاد در سخنرانی اش فریاد می کشد و عتاب گونه سخن می گوید، انسان عصبانی نمی شود. کلام حق استاد، فطرت حق گرای انسان را متنبه می کند ولی نه خشمگین.     

مگر می شود زمان بگذرد، و در ۳۱ سال غیاب شخصیت ها و شهدا، تاریخ سازی نشود. از این تاریخ سازی ها دلگیریم، ولی غافلگیر نشده ایم. کسانی که در اردوی راهیان نور، می گویند که امام رضا (ع) از مسیر خرمشهر عبور کرده و در جهت منویاتشان، حدیث نیز تحریف می کنند و آتش جهنم را بر خود واجب، مگر می شود تاریخ انقلاب را تحریف نکنند؟! از مسلمان زاده ها، مسلمانان شناسنامه ای، مذهبی مآب ها، متوهّمین، بسیجی زاده ها، انقلابی زاده ها و کسانی که همان طوری که چون در خانواده ای بسیجی به دنیا آمدند، بسیجی شدند، و اگر در خانواده ای مفسد فی الارض به دنیا می آمدند، محارب و فاسق می گشتند، جز این توقع نمی رود. حمل بر جسارت نشود؛ مقصود بنده فقط کسانی بودند که از روی اعتقاد عمل نمی کنند، بلکه از روی عادت عمل می کنند. منظور من « مذهبی مآبان عادتی » است و نه جز این. کسانی که تعصبشان عادتی است، اعتقادشان عادتی است و افکارشان عادتی است. شهید مطهری همان طور که با افکار غرب زده و التقاطی مبارزه کرد، با عقاید متحجرانه و دچار سوء تفاهم نیز سراسر، سر ناسازگاری داشت.

 

ادامه دارد ...

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۲/۱۵ساعت 5:4  توسط احسان رستگار   |