منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

چراغ ما، به خانه ی هر مسلمی رواست

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جمعیتی که به خیابان ها آمده بودند، همه ی مشتاقان نبودند؛ بعضی از مردم عزیزمان به دلیل احیای شب ۲۳ ماه مبارک رمضان، تا حدود ساعت ۶ بیدار بودند و خواب ماندند و نتوانستند در تظاهرات شرکت کنند.

از آن جایی که نفرت ملت ایران از نظام منحوس و نامشروع صهیونیستی و ایادی آن، صبح جمعه در سراسر کشور با چشم غیر مسلح هم کاملاً عیان بود، دلیلی ندانستم تا توضیح واضحات دهم. پس فقط به بیان چند خط درباره ی جمله ی زیر که پس از فتنه ی ۸۸، لقلقه ی زبان بعضی از نامسلمانان یا مسلمان زادگان بی بصیرت شده است، بسنده می کنم.

« چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است »، امّا؛

خانه ی ما، جهان اسلام است نه فقط ایران. ایران امّ القرای جهان اسلام است؛ ولی همه ی جهان اسلام نیست.

اگر استاد سید ح. س. جهان بینی اش جهان-وطنی است، ما هم دیدگاهمان جهان وطنی است، ولی جهان ما، با جهان ایشان تفاوت دارد؛ جهان ما دنیای اسلام است، خانه ی ما، خانه ی اسلام است، خانه ی ما، خانه ی مسلمین است و مسلمین، مستضعفین ترین جهانند. اگر دین ما می گوید که در برابر ظالم ساکت نباشید، به طریق اولی امر می کند که به مظلوم مسلمان، یاری رسانید.

چراغ ما، به خانه ی هر مسلمی رواست، صراط ما، اینست، راه راست!

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۹/۰۶/۱۴ساعت 3:10  توسط احسان رستگار   | 

دکه های دودی

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم


سالروز شهادت امیر مؤمنان، حضرت امام علی (ع) را به تمامی مسلمانان و آزادگان جهان، تسلیت عرض می کنم. در این شب های سرنوشت ساز، ما را از دعای خیرتان محروم نفرمایید. التماس دعا! ثمرات شب قدر، از تمامی عمر برتر است. « لیلة القدر خیر من الف شهر » (هزار ماه می شود ۸۳ سال؛ یعنی تقریباً تمامی عمر)


در تاریخ ۱۱ مرداد امسال، روابط عمومي شركت دخانيات ايران اعلام کرد: « براساس ابلاغیه ستاد مركزی مبارزه با قاچاق كالا و ارز به تمام استان ها در جهت اجرای بهینه طرح مبارزه با قاچاق محصولات دخانی، دكه‌های مطبوعاتی مجاز به عرضه سیگار نیستند و عرضه سیگار از طريق اين دكه ها ممنوع است. »

نمی دانم بر اساس چه فکر و منطقی، رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، آقای سعید مرتضوی، چنین دستوری را ابلاغ کرده است. البته شاید بتوان با آن سخنان قبلی ایشان در ۳ خرداد ۸۹، این ابلاغیه را نیز درک کرد. ایشان در آن با انتقاد از ضعف و ناكارآمدی قوانین مبارزه با قاچاق كالا عنوان كرد كه « اين ستاد هیچ وظيفه ی اجرایی ندارد. » طبیعتاً وقتی این ستاد هیچ نگرانی از ضمانت اجرایی قوانین مصوبش نداشته باشد، هر قانونی را بدون در نظر گرفتن مهیا بودن بستر اجرایی و یا عدم آن، تصویب خواهند کرد.

به هر حال این مایه ی بسی تأسف است که بیشتر دکه هایی که با عنوان دکه ی مطبوعاتی از شهرداری مجوز کسب و فعالیت می گیرند، عمده ی درآمدشان از فروش سیگار است تا فروش مطبوعات. این هم نشان دهنده ی میزان علاقه مندی وافر مردم ما به مطالعه است و نیز افزایش روز افزون آمار سیگاری های ما.

در تاریخ ۲۰ آذر ۸۷، دکتر محمدرضا مسجدی، دبیر کل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات گفت: " در مجموع حدود ۱۵ درصد از كل جمعیت كشور یعنی ۱۰ میلیون نفر سیگار می كشند. یک چهارم مردان ایران سیگاری اند. میزان مصرف سیگار سالانه ۵۵ تا ۶۰ میلیارد نخ است.

وی افزود: به طور متوسط هر نخ سیگار در كشور حدود ۲۰ تومان است. به این ترتيب سالانه مردم هزار و ۱۰۰ میلیارد تومان خرج سیگار می ‌كنند.

هم چنین اضافه کرد: این در حالی است كه دو برابر اين رقم سالانه توسط دولت صرف هزینه‌های درمان بيماری ‌های ناشی از مصرف سیگار است. "

در ۲۸ تیر ۸۹، هیئت وزیران در جهت اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری، تصویب کرد که بر اساس آن در جهت سنجش سلامت داوطلبان استخدام در دستگاههای اجرایی، ‌به کارگیری داوطلبان دارای اعتیاد به دخانیات ممنوع است. پیش از این، فقط اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی ممنوع بود، اما با این مصوبه،استخدام سیگاری ها نیز در دولت ممنوع شد. این قانون نیز در حال اجرا نیست؛ البته این بدان معنا نیست که قابل اجرا هم نیست، اتفاقاً به راحتی قابل اجراست. در مواقعی که دولت می خواهد، با اقتدار و به هر ترتیبی که ممکن است، خواسته اش را اجرا می کند؛ مثلاً سهمیه بندی بنزین مگر در ابتدا با داد و بیداد و اعتراض مردم رو به رو نشد؟! آیا دولت دست برداشت؟ خیر؛ پس دولت برایش اهمیتی ندارد که این چنین قوانینی اجرا بشود یا نشود. ای کاش این قسم قوانین اجرا می شد. اگر ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز نمی تواند قوانین مصوب خود را اجرا کند، قوه ی مجریه که می تواند قوانین مصوب خود را اجرا کند! اصلاً وظیفه ی قوه ی مجریه جز این نیست. 

ما در مجلس شورای اسلامی هم نماینده ی سیگاری داریم. حتی برخی شایعات حکلایت از آن دارد که در هیئت دولت هم افراد سیگاری وجود دارند؛ هرچند معدود و انگشت شمار. حال نمی دانم با این اوضاع، چگونه این تصمیم گرفته شده است یا اگر تصویب شده، چگونه می خواهد اجرا شود. یا آیا اصلاً قرار است اجرا شود یا خیر؟

به گزارش روابط عمومی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، هزینه ی درمان عوارض ناشی از مصرف مواد دخانی در كشور معادل نصف كل بودجه ی سلامت است؛ یعنی رقمی بالغ بر۳۵۰۰ تا ۷۴۰۰ ميليارد تومان! هم چنین اعلام شد که ۹۰ درصد سيگاری ‌ها قبل از ۱۸ سالگی سیگاری شده‌اند. این یکی دیگر واقعاً نوبر است.

سید مهدی طیبی تفرشی، دبیر شورای مركزی انضباطی دانشجویان در وزارت بهداشت، در تاریخ ۱ تیر ۸۹، در گفت و گوی با خبرگزاری مهر گفت: براساس شیوه‌ نامه ی جدید اجرایی و انضباطی دانشجویان، استعمال دخانیات در دانشگاه و اماكن مرتبط یعنی هر فضایی كه به دانشگاه و دانشجو مربوط باشد، تخلف اخلاقی محسوب می ‌شود.

براساس اين شیوه ‌نامه، دانشجویان متخلف در مرحله ی اول با اخطار شفاهی و درج در پرونده و در مرحله ی دوم تا دو ترم تحصیلی محروم می ‌شوند.

این مصوبه هم مطمئناً به هیچ وجه من الوجوه اجرا نخواهد شد، به دو دلیل؛ اولاً قانون منع استعمال دخانیات در اماکن سربسته ی عمومی، خیلی پیش از این ها به تصویب رسیده بود. دانشگاه هم که از مصادیق بیّن اماکن عمومی و حتی دولتی است؛ پس سیگار کشیدن در داخل دانشکده ها ممنوع است، همان طور که مثلاً سیگار کشیدن در فرودگاه ها ممنوع است. ثانیاً از بین این همه دانشجوی سیگاری، درصدی از آنان اشخاصی محترمند که درفضاهای سربسته دانشگاهی سیگار نمی کشند. اما درصدی از دانشجویان سیگاری، که به هیچ صراطی مستقیم نیستند، جز ازطریق روش های تنبیهی و قهرآمیز دست از این عمل توهین آمیزشان بر نمی دارند که تا جایی که ما دیده ایم، متأسفانه چنین اراده ای به طور جدی، در دانشگاه ها وجود ندارد. 

بررسی ‌های انجام شده در سال‌های ابتدایی دهه ی ۸۰ نشان داد كه مصرف سیگار در دوران تحصیل در مراكز دانشگاهی،‌ در بین دانشجویان پسر سال اول ۲۱.۸ درصد بوده كه در سال آخر به ۲۸.۴ درصد افزایش می یابد.

آخرین آمار مصرف سیگار در ایران هم بسیار تأمل برانگیز است؛ در ایران سالانه بیش از 60 میلیارد نخ سیگار دود می‌شود که این میزان رقمی بیش از هزار و 700 میلیارد تومان را در بر می ‌گیرد.

یکی از فجایعی که از سوغات فرنگ بوده و در کشور ما نیز با شیبی تند، رو به صعود می باشد، افزایش زنان سیگاری است. علی اصغر فرشاد، نماینده ی ایران در تنظیم کنوانسیون جهانی کنترل دخانیات، اعلام کرد که یک سوم زنان بالای شهر، سیگاری اند!

شخصاً بسیار از شنیدن خبر ممنوعیت فروش سیگار در دکه ها خوشحال شدم؛ اما اصلاً باورم نمی شد که چنین قانون حتی برای یک روز اجرا شود. اتفاقاً همین امشب هم که به حرم امام رضا (ع) رفته بودم، بعضی ۵ تا، ۵ تا جمع شده بودند تا سیگار بخرند. ندیدم کسی از دکه، مجله یا روزنامه بخرد. خیلی تأسف برانگیز بود! کسی که می آید زیارت، سیگار کشیدنش دیگر برای چه است؟! این دیگر چه زیارتی است؟! صد رحمت به همان کسی که در خانه اش می نشیند ولی مانند برخی که در آن توده ی کثیر جمعیت، ملت را از بوی متعفن دهانشان به ستوه می آورند، آزار نمی دهد. این نازائرانی که فرشتگان حرم را با دود جهل آمیزشان، از اطراف خود فراری می دهند، غافلند که زیارتشان از سیزده به در هم کم فایده تر است. با وجود این که تابلوهای سیگار کشیدن ممنون در حرم نصب شده است، ولی کسی که ایمان ندارد و این گونه با سیگار کشیدن، به سلامتی خود لطمه می زند (با وجود این که حفظ الصحة از واجبات است)، از آزار و اذیت مسلمانان دگیر هم هیچ ابایی نخواهد داشت.

دیشب در حرم امام رضا (ع) صحنه ای دیدم که واقعاً تأسف برانگیز بود؛ یک پسر حدوداً ۱۶ ساله، یک نخ سیگار کشید (حداقل یک نخش را من دیدم) و سپس شروع کرد به کیک و آبمیوه خوردن! انگار پیش غذایش همیشه یک نخ سیگار بود؛ چون به محض خاموش کردن سیگار، شروع به خوردن کیک و آبمیوه کرد به نحوی که گویی این عادت همیشگی اش است.  

در حدود ۴ هفته ی پیش، با یکی از دکه داران مطبوعاتی در مشهد صحبت می کردم. می خواستم بدانم که خود دکه داران، چقدر در جریان قانون جدید منع فروش سیگار در دکه های مطبوعاتی هستند. به او گفتم: « قانون جدید رو شنیدین که فروش سیگار تو دکه ها ممنوع شده؟ » گفت: « آره! اونا برا خودشون گفتن! مگه می شه! گفتم: یعنی همه می فروشن؟ شما هم می فروشین؟ گفت: " پس چی! بیشتر درآمد ما از فروش همین سیگاره! بعد می خوایم نفروشیم؟! اگه قرار باشه نفروشیم باید در این جا رو تخته کنیم بریم پی کارمون. ملت همه می یان به ما می گن سیگار بده بگیم نمی دیم؟! اگرم بخوان ممنوعش کنن، باید از ما بپرسن و اجازه بگیرن. با ما هماهنگ نکردن. ما هم مثله بازار تهران تعطیل می کنیم بعدشم مجبور می شن دوباره آزادش کنن. چی فکر کردی؟! مگه الکیه؟! اونا برا خودشون یه قانونی تصویب کردن. " » یک خانم میان سالی هم آن جا بود که سخنان وی را تأیید کرد و گفت: " آره بابا! اینا هر وقت یه حرفی می زنن! ولشون کن. "

این بسیار وجهه ی نازیبا و عواقب شومی دارد که بعضی از مردم (اگر نگوییم اکثر آنان)، قوانین رسمی کشور را جدی نگیرند و به آن کم توجهی یا حتی بی توجهی کنند و خیالشان هم راحت باشد که اگر از آن قانون تخصی کنند، هیچ اتفاق ناگواری برایشان رخ نمی دهد و اصلاً رسیدگی نمی شود. وقتی دولت در اجرای قوانین و قوه ی قضائیه در نظارت بر قوانین، این قدر سستی به خرج می دهد، مردم هم نسبت یه قانون کرخ و بی تفاوت می شوند تا حدی که خودشان می شوند مرجع قانون گذاری.

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۶/۱۰ساعت 1:41  توسط احسان رستگار   | 

هرچی کارگردان بخواد، همون می شه ...

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

مقدمه:

از آن جایی که تأثیر کالاهایی فرهنگی هم چون مجموعه های تلویزیونی، فیلم ها و آثار صوتی، در زندگی امروز انکار ناپذیر است، ممکن است هر از چند گاهی به فراخور زمان، یادداشتی در این موارد هم بنویسم؛ چه راجع به جزئیاتی به ظاهر کم اهمیت و چه به به زعم عده ای مهم. تصور نشود که این چنین مباحثی محوریت وبلاگ هستند، اما به هر حال هم می شود از آن به عنوان زنگ تفریح لذت برد، می توان آن را جدی گرفت و نیز میسر است که تؤماً لذت برد و آموخت؛ به هر حال خود دانید. به نظر بنده که علاوه بر مصوبه های مجلس و عملکرد دولت، این چنین مباحثی نیز در حد و اندازه های خود می توانند مهم تلقی شوند. ضمناً برخی اخبار و مسائل مهم هستند، ولی پرداختن به آن ها در این وبلاگ بی فایده است. بعضی از دوستان گمان می کنند که باید مسائل مهم دنیا و ایران را به ترتیب از اصلی به فرعی اولویت بندی کرد و سپس به صورت زنجیره ای به آن پرداخت. درست است که برخی مباحث این چنین عملکردهایی را می طلبند؛ مثلاً عفاف و حجاب، هدفمند کردن یارانه ها، مصوبه های مجلس و امثالهم. ولی برخی مسائل در این میان مغفول واقع می شوند؛ از مسائل مهم و اصلی بگیرید تا موضوعات مهم ولی شاید فرعی تر. به این ترتیب تمامی موضوعات پوشش داده می شوند؛ کما این که معروف ترین خبرگزاری ها و حتی همین صدا و سیمای خودمان هم معمولاً چنین عملکردی دارند. مثلاً در خبر ساعت ۲۲، از خبری مانند پیدا شدن شخصی در حوالی فلان رشته کوه بهمان کشور غربی، در بهمن گیر کرده و پس از ۱۰ روز نجات یافته است بگیرید تا رکورد زدن شاخص کل بورس تهران! این طبیعت رسانه است و این وبلاگ هم یک رسانه است در ابعاد بسیار کوچک تر.

پس بنده مخالفم با نحوه ی عملکردی که بعضی به هیچ یک از مشکلات معمولی، به ظاهر کم اهمیت و به اصطلاح خودشان عادی توجه نمی کنند و بعد مشغول می شوند به ارائه ی راه حل برای بزرگ ترین معضلات کشور و حتی جهان. به همه ی این مسائل باید پرداخته شود ولی به چه دلیل نباید به این موضوع فکر کنیم، که چرا بعضی از ما بسیجی ها، عادت دارند تا با موتورش خیابان های یک طرفه را مدام خلاف برود و حین خلاف رفتن هم به فکر بیانیه نوشتن باشد و اصلاً انگار نه انگار که این هم خلاف قوانین جمهوری اسلامی است. امام خمینی (ره) در یکی از سخنرانی هاشان می فرمایند که عبور از یک چراغ قرمز هم حرام است (نقل به مضمون).

خلاصه این که به نظر بنده، باید تقسیم کاری بین خبرگزاری ها و وبلاگ ها باشد؛ خبرگزاری های با چند ده هزار بازدیدکننده در روز، به مسائل اصلی و مهم بپردازند و وبلاگ ها به مسائلی بپردازند که آن ها هم معضلند ولی شاید فرعی تر به نظر برسند.

 

القصّه: 

۳ شب پیش، مشغول دیدن مجموعه ی « ملکوت » بودم که نا خود آگاه یک شبیه سازی در ذهنم شکل گرفت.*

در « در مسیر زاینده رود » که از شبکه ی ۱ پخش می شود، در قسمت چهارم آن ضربه ی اشکان خطیبی (در نقش مهران سارنگ) باعث شد تا در دم، مهدی باقر باقربیگی (در نقش مسعود مصیّب) دچار ضربه ی مغزی شود و جان به جان آفرین تسلیم کند. پس در این صحنه، اصابت یک گوی شیشه ای شاید یک کیلوگرمی منجر به فوت وی می شود که البته با آن شدتی که اشکان خطیبی، با قسمت تیز پایه ی گوی به سر وی کوبید، بسیار هم محتمل بود و برای مخاطب کاملاً معقول به نظر رسید.

در مجموعه ی « ملکوت » که از شبکه ی ۲ پخش می شود، نیما شاهرخ شاهی (در نقش سامان) در سه قسمت پیش، یک مشت (قریب ۱۵ عدد) قرص توهم زا (اکستیزی و دیگر آمفتامین ها) را نوش جان کرد. اولین ایراد این بود که بسیاری افراد با خوردن ۲،۳ عدد قرص توهم زا، دچار سکته ی قلبی و یا عارضه های مغزی می شوند. به هر ترتیب پس از خوردن آن همه قرص، بسیار محتمل بود که دچار سکته (قلبی یا مغزی) شود که نشد. 

دومین ایراد، مربوط می شد به اثرات قرص ها. پس از چند دقیقه از مصرف قرص ها، وی تصمیم به خودکشی می گیرد.  از روی پشت بام، از پشت با سر شیرجه می زند روی زمین و از فاصله ی حدود ۵ متری با سر روی پله فرود می آید. قاعدتاً باید مغزش روی زمین پخش می شد، ولی فقط به اغماء رفت و بعد از یکی دو روز دوباره به هوش آمد و برای یک روز دچار فراموشی شد که آن هم موقتی بود و مجدداً حافظه اش را به دست آورد. بر اثر چنین حادثه ای، محلی از اعراب ندارد که کم ترین اتفاقی که برای یک فرد می افتد، این است که در جا بمیرد؛ نمی خواهم بگویم چقدر احتمال دارد قسمتی از مخش روی پله ها پخش شود.

این اصلاً مهم نیست که چه کسی در فلان مجموعه در جا مرد یا این که نمرد. بحث سر این است که چرا مخاطبین این چنین مجموعه هایی، باید جسارتاً -- (همان چهارپایی که دو حرفی است و عَر عَر می کند) فرض شود. یا ملت شعور ندارند که این قسم نامعقولیات را بفهمند و یا توهین به مخاطب برای کارگردانی هم چون آقای محمدرضا آهنج طبیعی است که تصور هر کدام از این دو حالت، یکی از دیگری بدتر است.

چرا به دفعات مکرر، در مجموعه ها و فیلم های ما، اتفاقاتی می افتد که هر عقل سلیمی برای هضم آن، به سوء هاضمه مبتلا می شود؟! شاید هم باید گفت:

هر چی عقلت می کشه، نه اون می شه          هر چی کارگردان بخواد، همون می شه

 


در این شب های سرنوشت ساز، ما را از دعای خیرتان فراموش نفرمایید. التماس دعا! 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۸۹/۰۶/۰۹ساعت 9:7  توسط احسان رستگار   |