
چشم خط امامی ها روشن! خط امام و روز جهانی زن! خط امام و روز ولنتاین! این خط امام عجب پر برکت است. با این خط امام، همگی خواهر و برادریم! خواهر برادرانی که از خواهر و برادران خونی هم با هم صمیمی تر می شویم.
این روشن فکری است یا سیاه دلی؟! این خط امام است یا خط به کام؟ این خطی است که به کام خود کامی و هوس رانی است. خطی است که در آن می توان جهانی شد. می توان همگام با گوگوش و هم فکر با سروش تاخت و تمام مرزها را با رهنورد درنوردید و تمام گنج های ارزشی را با گنجی لگدمال کرد.
گریزی می زنم به مراسم شصت و هفتمین سالگرد تأسیس انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران. ما به شوق زیارت زهرا رهنورد، رفتیم به سالن شهید چمران دانشکده ی فنی؛ ولی به جای ایشان، مردی از مریدان ایشان آمد و با تبریک روز زن، ما را به یاد سخنان جهانی خانم رهنورد انداخت. هرچند نه اسم واقعی اش زهرا است و نه نام خانوادگی اش رهنورد؛ می دانید که نامش زهره کاظمی است. یاد « کاسیوس مارسلوس کلی » به خیر که وقتی اسلام آورد، نه تنها نامش را به « محمد علی کلی » تغییر داد، بلکه در حد خود تقلا کرد تا از خود برای اسلام مایه بگذارد و از رضایت خود برای رضای خدا خرج کند. حاضر شد تا زن نامسلمان خود را طلاق دهد ولی سرکار حاضر نیستند که افکار غرب گرایانه را طلاق دهید. زن روز، زن مسلمان پاک است که توانسته در این دوران و جهان آلوده، خود را عفیف نگاه دارد و نه زنی که افتخارش این است که خود را مزدوج می بیند ولی مستقل از همسرش تصمیم می گیرد و روزگار می گذراند.
برخی می گویند که لقبشان، « خادم القرآن » است؛ ولی شاید بهتر باشد که بخوانیمش « خائن القرآن ». خود ایشان که می فرمایند: « رهنورد به معنای رهنورد در مسیر اسلام، قرآن و پیروزی اسلام است »؛ ولی کدام اسلام؟ کدام قرآن؟ کدام پیروزی؟! البته از جهتی درست فرمودند؛ مسیر اسلامی که در آن همه با هم خواهر و برادریم و یار دبستانی. یار دبستانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده که دیندار شود و حرمت ها و حد و حدود را نگاه دارد. قرآنی که جلدش را از درونش زیباتر می پندارند و سرشارش می دانند از دستورات خلاف حقوق زن و حقوق بشر (قطع ید، تفاوت سهم زن و مرد از ارث). پیروزی اسلامی که همیشه با ماست حتی اگر خلافش ثابت شود.
مشکل نه روسری های گل گلی ایشان است، نه پیراهن پوشیدنشان به جای مانتو و نه تن پوش های جین؛ این ها مشکل نیستند، خوشگل هستند! مشکل این جاست که چرا کسی که مجسمه ی « نرگس عاشقانش » در میدان مادر تهران خود نمایی می کند، روز مادر را روز زن نمی داند.
یعنی ما این قدر نگون بخت و بی کس و کار شده ایم، که روز ولادت فاطمه ی معصوم نشود روز زن و روزی که « زتکین »ها نام گذاری کرده اند را مفتخرانه روز زن بنامیم؟
* ریشه ی نام گذاری این روز به عنوان روز جهانی زن، باز می گردد به حادثه ی هشتم مارس ۱۸۵۷ که در آن، زنان کارگر کارگاههای پارچهبافی و لباسدوزی در نیویورک آمریکا به خیابانها ریختند و خواهان افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار شدند. پس از گذشت قریب به ۵۰ سال، خواسته ها به سطح حقوق سیاسی-اجتماعی هم چون حق رأی افزایش یافت. پس از تلاش های رزا زتکین و رزا لوکزامبورگ که مبارز کمونیست و سوسیالیست حقوق زنان بودند، به هدفشان دست یافتند و روزی را با عنوان روز جهانی زن نام گذاردند. هرچند که ابتدا این روز ۱۹ مارچ بود ولی پس از ۱۰ سال و در سال ۱۹۲۱ این روز با این نام در مسکو رسمیت یافت و علنی شد.
ما هم اگر خط امامی ای بودیم که فاطمه مان، زهرا رهنورد بود، روز زنمان هم می شد ۸ مارچ. ما می پذیریم که خانم رهنورد شخصی جهانی است. بدیهی است که آنان که روز جهانی زن را نام نهاده اند، فاطمه نمی خواهند؛ آنان زنی کارگر می خواهند که هم چون مردان کاملاً برابر کار کند و جان بکند. نمی خواهند زن را موجودی دوست داشتنی برای تکریم و تربیت و پرورش ببینند که دامان پاکش، مأمنی گرم برای فرزندانش باشد؛ بلکه دوست دارند تا زن را مرد کنند. منتظریم بشنویم آن روزی را که مردها را هم می خواهند زن کنند. البته با عناوین دیگر، همین حالا هم مردان گوشواره به گوشی که بدون میک آپ ( همان آرایش؛ عرض کردم میک آپ چون اینان باکلاس تر از این حرف ها هستند ) بیرون نمی روند، در مهدهای آزادی و گهواره های تمدن نیز دیده می شود. پس باید چشم انتظار شیٌ عجاب های دیگری باشیم. مثلاً روزی که پرچم داران دفاع از حقوق زنان، بگویند که دیگر نمی خواهیم بچه دار شویم؛ مردان بزایند و شیرشان دهند. اصلاً این چه قانونی است که ما باید بچه دار شویم؟ که گفته ما نباید بچه دار کنیم؟! و قس علی هذا.
اگر اینان فاطمه می خواستند، اسلام را در آغوش می کشیدند. پیرو ِ فاطمه، پرورش فرزندش را هم چون استشمام هوا واجب و شیرین می پندارد. خانه داری را کلفتی نمی نامد. بچه داری را للگی نمی خواند. شوهرداری را ذلت نمی داند. شوهرداری در اسلام، فطری و مایه ی تحکیم خانواده است؛ همان طور که زن داری در اسلام، امری فطری و لذت بخش است برای مرد. زن مسلمان آرامش می یابد از این که پیگیر احوالات مردش باشد. مرد مسلمان هم افتخار می کند که بر دستان زنش بوسه زند و خود را بدون او ناقص خطاب کند.
چون حضرت فاطمه (س) مستقل از زن نیست و از آن جایی که حضرت فاطمه (س)، برترین زن آفریده شده ی خداوند در طول تاریخ است، پس روز حقیقی جهانی زن، روز ولادت حضرت فاطمه (س) است. اما از آن جایی که جهان امروز، حق طلب نیست، پس خوش ندارد که روز زن را مصادف با سالروز فاطمه بنامد. به دلیل این که نباید با جهانی که حق را نادیده می گیرد هم نوا شد، پس بر سر حرف خود می مانیم و روز زن را، روز جهانی زن را، روز زنان تمام دنیاها را، روز زنان عالمیان را، روز ولادت حضرت فاطمه ی زهرا (س) می نامیم.
« خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو » را نیز نادیده می گیریم و فریاد بر می آوریم که اگر جهانی دانستن حضرت فاطمه (س) عار است و روز ولادت او خوار، پس بهتر است که این خار فرو رود بر چشمان کسانی که تاب نمی آورند تا تنها زن معصوم عالم را الگو ببینند و شایسته ی پیروی. مفتخریم که رسوا شویم به هم رنگ نشدن با جماعت خودمداران.
اگر روز جهانی زنشان را، روز ۲۷ اوت می نامیدند هم راضی بودیم (روز تولد مادر ترزا به سال ۱۹۱۰ میلادی). اگر زنشان مادر ترزا بود، خودمان برایش سالگرد می گرفتیم. اما این نام مبارک، این روز عزیز، با جوهر جنبش های کارگری و به دست رهبرانی کمونیست و سوسیالیست نوشته شده است.
اگر بنا بود که چشممان به دهان امثال کلارا زتکین یا رزا لوکزامبورگ باشد، ما خود عبادی هایی داریم که می توانند دنیا را از لوس وجود خود بهره مند سازند و نه تنها هیچ ثمره ی حتی مادی هم نداشته باشند، بلکه هزینه ساز نیز شوند.
نمی گویم که روز جهانی زن باید حذف شود؛ بلکه مقصودم این بود که روز جهانی زن برای ما بی اعتبار است. جهان نمی تواند برای ما تصمیم بگیرد که چه روزی روز زن است؛ مگر این که ما به او چنین اجازه ای دهیم و تحت سیطره ی پدیده ی جهانی شدن قرار بگیریم. یکی از راه های گسترش پدیده ی جهانی شدن (همان آمریکایی شدن) از طریق تحمیل نام گذاری های این چنینی و تبلیغ آن به وسیله ی رسانه ها (مخصوصاً اینترنت و شبکه های ماهواره ای) است. ما نمی توانیم بگوییم که هم ادعا داریم که فاطمه پاک ترین زن و مادر است و روز تولدش را به عنوان روز زن و روز مادر می پذیریم و هم بگوییم که روز دیگری را نیز به عنوان روز زن پاس می داریم. این مانند کسی است که دو بار در سال، جشن تولد می گیرد؛ در این حالت این شاعبه ایجاد می شود که آن شخص دچار سردرگمی و پریشانی است و هنوز خودش هم دقیقاً نمی داند که چگونه هویتی می خواهد داشته باشد و چگونه اعتقاداتی. روز زن ما، یک روز ایرانی نیست؛ یک روز اسلامی است. مسلمان ایرانی، دینش مقدم است بر ملیتش. کارگردان پدیده ی جهانی شدن آمریکا است نه کل جهانیان؛ پس از آن جایی که این روز را هم در آن راستا می دانم، این روز نیز آمریکایی است نه جهانی. البته شاید بتوان نام کشورهایی هم چون آلمان، روسیه و معدودی دیگر را نیز پیرامون سهیم بودن در این روز، اضافه کرد.
فاطمه از قوم عرب است ولی متعلق به عرب نیست؛ فاطمه متعلق به هر زن حق طلبی است که تشنه ی جمال است و کمال. آری بنا نیست که همه مثل ما شوند و البته که نخواهند شد؛ ولی ما نیز نباید مثل آنان شویم. باید هم رنگ حق شد نه هم رنگ جماعت! اتفاقاً اگر همه کس و همه چیز ناحق بگویند، با همه کس و همه چیز مخالفت باید کرد؛ چه جمعاً و چه فرادی.
این روز نیز با نام آمریکا گره خورده است؛ این بستر نیز در نیویورک کلید خورده است. جهانی شدن وقتی است که روز عشاق، نه روز ازدواج علی و فاطمه؛ بلکه ولنتاین است، روز زن نه ۲۰ جمادی الثایه؛ بلکه ۸ مارچ است. بن جهانی شدن، ریشه ی قارچ است؛ آن چنان پهناور می شود که در سرتاپای خود و جامعه مان، عیوب جهانی می بینیم. کاش از این « جهان »، محاسنش نیز به ما می رسید؛ ولی این خاصیت جهانی شدن است که تفاله ها نصیب نیازمند شود و ابرقدرت ها، جهانی تر و فربه تر گردند. اصلاً جهانی شدن نگو؛ آمریکایی شدن بگو!
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
لطفاً شرکت در نظرسنجی ها فراموش نشود.