منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

السلام عليك يا غريب الغربا

                

بسم الله الرّحمن الرّحیم

                   

سالروز شهادت امام رضا (ع) را به تمامی شیعیان و آزادگان جهان تسلیت عرض می کنم.

باز هم خوشا به حالت که غریبی ولی به ایرانیان قریبی؛ غربت در میان ما، عزیزتر است از قربت به وطن، نه امام رضا؟ 

التماس دعا!                                          

                                                      « قطعه ای از بهشت »

                      آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده               خط امانی ز گناهم بده

                               ای حرمت ملجأ درماندگان               دور مران، از در و راهم بده

                             لایق وصل تو که من نیستم               اذن به یک لحظه نگاهم بده

                     لشگر شیطان به کمین من است               بی کسم ای شاه پناهم بده

دانلود فایل صوتی نوحه ی بسیار زیبای شعر بالا در وصف امام رضا (ع) با عنوان « قطعه ای از بهشت » با صدای « محمد علی کریم خانی »

دانلود فایل تصویری نوا نمای « قطعه ای از بهشت » 

نظرسنجی ها تعییر کردند. لطفاً شرکت در نظرسنجی ها فراموش نشود.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۶ساعت 10:46  توسط احسان رستگار   | 

دانشگاه آرمانی؛ نه دیروز، نه امروز، شاید فردا - بخش دوم

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

۲- از نظر علمی:

الف) اساتید: در رابطه با اساتید دانشگاه های درجه ی دو، سه و چهار کشورمان صحبت نمی کنم؛ چون می دانم ممکن است موجبات ناامیدی و انزجار بیشتری در شما عزیزان را به دنبال آورد، هرچند خودتان نیز کم و بیش در جریان هستید. و اما در مورد دانشگاه های ممتاز کشورمان باید عرض کنم که شرایط عملکرد اساتید، آن طور که انتظار می رود و در حد یک دانشگاه ممتاز تعریف شده است، نمی باشد. برخی از اساتید، در کلاس درس نمی دهند، فقط حرف می زنند. بعضی دیگر فقط حرف نمی زنند؛ درس هم می دهند. شماری دیگر حین این که حرف می زنند، درس هم شاید بدهند. عده ای هم درس می دهند یا بهتر است بگوییم روخوانی می کنند، ولی از روی جزوات دست نویس؛ نه نه، گمان بد نبرید، شاید به این خاطر از روی جزوات دست نویس روخوانی می کنند که اولاً بدون غلط لپی و انواع دیگر اشتباهات سهوی ( علمی، نگارشی، دستوری، اسامی، تواریخ، مفاهیم، مضامین، مکان ها، توضیحات، زیرنویس ها، بیشتر بدانید ها، کم تر ندانیدها و امثالهم ) به ارائه ی دروس بپردازند، از طرف دیگر بتوانند روان تر تدریس کرده و هم چنین به دانشجویان اجازه دهند تا با تمدد اعصاب و آرامش خیال بیشتری در کلاس چرت زده، خوابیده، به سمتی (!) کج شده یا اصلاً کلاس درس را ترک کرده و در زمان مقرر به کلاس بازگردند. استثنائاً از آن جایی که همواره دانشگاه باید از چند استاد وظیفه شناس هم بی بهره نباشد ( البته لاجَرَم )، چند نفر از اساتید هستند که علاوه بر دفترهای ۴۰ برگشان و اوراق خلاصه نویسی شان، از تخته های سیاه و سفید و به صورت چند سال یک بار از اسلاید و پروژکتور هم استفاده می کنند. بسیار در عجب باید بود که چرا در ایران، اساتید، به زحمت حتی از تخته ی سفید وسیاه هم استفاده می کنند. آن چنان در سرجایشان میخ کوب می شوند که گویی کلاس مکانی است برای استراحت و فقط سخنرانی! استفاده از وسایل کمک آموزشی هم چون اسلایدها، آزمایشگاه های سمعی-بصری و امثالهم، در دانشگاه های اقصا نقاط جهان، امری مرسوم و رایج است و به نوعی آن چنان با کیفیت تدریس عجین گشته، که هیچ کارشناسی در وجوب آن شک ندارد.  

در پایان ترم نیز، یک استاد وجبی نمره می دهد، استادی دیگر از شناخت چهره به چهره و اسامی نمره می دهد، استادی دیگر اصلاً نمره نمی دهد ( به طور اتفاقی دانشجویان را با نمرات ۸، ۹، ۱۰، ۱۱ و بعضاً برای خالی نبودن عریضه از نمرات بالا (!)، با یکی دو ۱۵ و ۱۶ بدرقه می کند ). البته اساتیدی هم برگه را به دقت تصحیح کرده و بدون توجه به فعالیت های کلاسی دانشجویان، نمره یک ورق کاغذ را ۱۰۰٪ تأثیر داده و فعالیت ۴ ماهه ی دانشجو را پشیزی ارزش برایش قائل نمی شود. 

برخی ریز مسایل هم چون اعتراض به نمرات در ایران و مقایسه ی آن با خارج، تا حدی گویای تفاوت مدیریت خرد تا کلان ایران و خارج است؛ در خارج از کشور وقتی شخصی بخواهد به نمره اش در درسی، اعتراض کند، فرمی حدوداً ۴ صفحه ای به او داده و سپس درخواست از او می خواهند تا شرح ما وقع را بر روی یک صفحه ی A4 بنویسد. سپس تحویل منشی مدیر گروه، استاد و یا دایره ی امتحانات داده و سپس در هفته ی آینده، نتیجه را جویا می شود. در صورت اعتراض مجدد، درخواست تجدید نظرش را مستقیماً به مدیر گروه ( رییس دپارتمان ) داده و از وی می خواهد تا جلسه ای تشکیل دهند و در آن موضوع را با استاد مورد نظر حل و فصل کنند و دانشجو را در جریان نتیجه قرار دهند. سپس برای بار سوم اگر دانشجو اقناع نشد، می تواند اعتراض کرده و این بار درخواستش را به معاون دانشکده تحویل می دهد. خلاصه غرض این که سلسله مراتب اداری در صورت لزوم، تا رییس دانشکده هم طی می شود؛ آن هم برای چه؟ برای فقط و فقط اعتراض یک دانشجوی معمولی. این نشان از عزت و احترام گذاشتن به حقوق دانشجویان و مسئولیت پذیر کردن اساتید است. با کمال تعجب، لازم به ذکر است که مراحل رسیدگی به اعتراض دانشجو، حقیقتاً پیگیری شده و تمامی اشخاص ریز و درشت وظیفه دارند تا در جهت احقاق حق وی، مسئولیت خود را انجام دهند.

ولی در ایران، پاسخ به اعتراضات معمولاً ترتیب اثر داده نمی شود که نشان از بی اهمیت دانستن نظر دانشجو و به عبارت دیگر، ندانستن چنین حقی برای دانشجوست؛ یعنی استاد نمره ای می دهد و با کمال تأُسف، می گوید: « این نمره ی شماست و هزار بار هم که اعتراض کنی، کم تر می شود ولی بیشتر نه. اگر رییس جمهور نیز دستور بدهد، نمره ی شما را اضافه نخواهم کرد. » این جملات برای بسیاری از ما آشناست. به همین دلیل فرآیند اعتراض در ایران به کل امری بی فایده و اتلاف وقت تلقی می شود؛ نه تنها در دانشگاه بلکه در بیشتر امور. به عبارتی در مملکت اسلامی ما، استاد مسلمان ما، به دانشجو به چشم یک رعیت فلک زده نگاه می کند که بلا نسبت مانند سگی است که این قدر باید بجهد تا بتواند استخوانی ( نمره ) را که در دست اربابش ( استاد ) است را به دست آورد. رابطه، رابطه ی ارباب و رعیتی است؛ نه یک رابطه ی متقابل که در آن طرفین وظیفه ی پاسخ گویی دارند. دانشجوی ایرانی حق رایزنی و خواهش تمنا از استاد را دارد ولی اعتراض خیر!

ب) دانشجویان: به قول معروف یک سوزن به خود و یک جوال دوز به دیگری بزنیم! ما دانشجویان چقدر درس می خوانیم؟ چقدر مطالعه می کنیم؟ البته پاسخ این سؤال در ادامه ی مطلب شاید تفاوتی نکند. بر فرض هم که دانشجویان ما حتی هنگام صرف ناهار هم به جای نوش جان کردن غذا، باز هم به مطالعه بپردازند. چه می شود؟! اوضاع رو به وخامت گذاشته و یک مشکل به مشکلات اضافه می شود. چرا؟! چون وقتی دانشجویان بیشتر بدانند، بیشتر می پرسند. وقتی بیشتر بپرسند، استاد باید بیشتر پاسخ دهد. کسی که بخواهد بسیار پاسخ دهد [ البته اگر بخواهد جواب های مربوط بدهد ]، باید بسیار بداند. خب، دیدید چه مشکل شاقی پیش می آید؟ استاد باسوادتر از این از کجا بیاوریم؟ همین که دانشجویان کم تر بخوانند و بدانند، یا اگر هم می خوانند کتاب های ترجمه شده ی ۱۰ سال پیش را بخوانند بهتر است. این گونه استاد می تواند ۱۰ سال یک بار ذهن مبارک را به روز رسانی کند. فکر کن!!! ما هفته ای چند بار به روز می کنیم، آن وقت استاد ۱۰ سال یک بار. یا للعجب !!! ولی الحق والانصاف ما هم اساتیدی داریم که بسیار پژوهش گر و پیگیر علم روز و تعمیق دانسته هاشان هستند، ولی حقیقتاً اندکند و ناکافی.

گذشته از این حرف ها و فارغ از دلایل که البته باید واکافی شود، دانشجویان ما به خودی خود تنبلند و گمان نکنم کسی شک داشته باشد که ایرانیان اکثراً دقیقه ی نودی هستند. نشان به آن نشان که مگر کم دانشجویانی در کلاس به جای یادداشت برداری، در حال ترسیم کاریکاتور استاد هستند؟! البته باز این خود هم باید علت یابی شود که چرا تدریس استاد، نباید برای دانشجو آن قدر جذاب و دلنواز باشد که او با اشتیاق، گوش جان بسپارد به درس استاد و همراه شود با کلام استاد؟ « درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را ». این درست است که در کل چنین اساتید متبحری اندک هستند، ولی اگر هم باشند، نمی توان گفت گه نمی شود از این نوع اساتید پرورش داد و راهی کلاس های درس کرد. به هر حال هیچ استادی خلق الساعه صاحب سبک و پرطرفدار نشده است؛ یا خود پروری کرده و یا نیکو تعلیمش داده اند و او هم فرا گرفته است.

اشتباه فاحشی در این زمینه وجود دارد و آن این است که برخی می گویند اگر دانشجویان ما این همه ایراد و مشکل دارند و فعال نیستند، پس این همه دستاورد در زمینه های فناوری های برتر ( High Technologies )، خلق الساعه و خود به خود به وجود آمده است؟! متأُسفانه پاسخ به این سؤال بسیار تأثر برانگیز است. این سؤالی منطقی است که این پیشرفت ها و جهش هی علمی در علوم هم چون لیزر و انرژی اتمی و سلول های بنیادین مگر به دست ایرانیان نبوده است؟ مگر آن ایرانیان در دانشگاه های کره ی ماه درس خوانده اند؟ در پاسخ باید گفت که: اولاً علمی که در ایران نوپا بوده است، مگر می شود که در ایران تعلیم داده شده باشد؟!!! پس یقیناً ایرانیانی به خارج از کشور مهاجرت تحصیلی کرده و در آن جا آن علوم را فراگرفته اند و سپس برای خدمت، به وطنشان بازگشته اند. پس باز هم ما وام دار خارجیان بوده ایم. ما مدیون میهن دوستی دانشمندان هم وطنمان هستیم و چه بسا اگر همین تعداد که به ایران خدمت می کنند هم مانند دیگر نخبگان به خارج می رفتند و بازنمی گشتند، قدم از قدم نمی توانستیم برداریم. مشکل ما این جاست که هنوز که هنوز است اگر کسی از رئیس جمهور محترم بپرسد که تکلیف این پدیده ی « فرار مغزها » چه می شود؟ احیاناً در جواب خواهد شنید که: « کدام فرار مغزها؟ مگر مغز هم فرار می کند؟ پس این پیشرفت ها را که ایجاد کرده؟ همین مغزهای ایرانی بوده است دیگر؟! بوده، نبوده؟!!! »

پ) مدیریت: درباره ی این موضوع که خواستم بنویسم، پس سرم تیری معنادار کشید! چون اگر این مبحث را باز کنم می شود جگر زلیخا و شما هم که طاقت رؤیت آن را ندارید، دارید؟! ندارید! پس به اختصار عرض می کنم؛ این قسمت، مادر تمام مشکلات و سرمنشأ همه ی معضلات است. شک نکنید؛ چون مدیریت کلان دانشگاه، توسط استادی صورت می گیرید که خود روزی دانشجویی بوده در همین دانشگاه ها و اگر هم احیاناً در دانشگاه های خارج از کشور تحصیل می کرده، وقتی به وطن رجعت نموده، سامانه اش به حالت بی نظمی بومی برگشته است. پس باز هم چندان امیدی نیست. یعنی یک دانشجوی یک دانشگاه نابسامان، می شود استاد یک دانشگاه نابسامان و سپس رئیس دانشگاه همان دانشگاه نابسامان؛ حتی اگر آن استاد، دانشجویی کوشا و استادی محقق بوده باشد، اولاً که با این تفاسیر شاید اصلاً در جایگاه کلان مدیریتی قرار نگیرد [ به هزار و یک دلیل ]، ثانیاً اگرهم قرار بگیرد، رو به رو خواهد شد با سامانه ای بی نظم که به سختی به قیود دست و پاگیر ولو مفید تن می دهد و بدین ترتیب ممکن است خدای ناکرده، آن مدیر لایق، در آن نظام مدیریتی غلط، حل شود. یعنی نهایتاً به جای این که او دانشگاه را مدیریت کند، دانشگاه او را مدیریت می کند. یک مثال؛ فرض کنید شخصی وارد جمعی سیگاری می شود که از قضا (!) از شعور چندانی هم برخوردار نیستند. به نحوی بی ملاحظه در حال سیگار کشیدن در محیطی سربسته اند در حالی که خلاف قانون است. شما که سیگاری نیستید به آن جمع تذکر داده و درخواست می کنید که به قانون احترام گذاشته و تن دهند به مقررات. آن ها هم به شما نیم نگاه کرده و می خندند و خواهند گفت که زکّی! شما سه راه پیش رو دارید [ البته معقول ]؛ یا این که شما هم آن جا بایستید و آشغال دودی که چند برابر سمی تر از دود اولیه ی سیگار است را استشمام کنید [ که در این صورت، مفیدتر است که از آنان سیگاری درخواست کرده و آن را که دود سالم تری دارد وارد ریه های کوفتی نمایید ]، یا این که آن محیط را ترک کرده و به فضای باز با هوای تازه پناه ببرید. راه سوم نیز آن است که از آن جا دور شده و جز مواقع اضطراری، به آن جا نزدیک نشوید و در صورت امکان، از مجریان قانون نیز برای اجرای قانون یاری بجویید [ که البته یقیناً تا آن افراد به درصدی از شعور و فهم درستی از زندگی جمعی دست نیابند، تلاش کم فایده خواهد بود ]. اغلب مدیران توانمند و موفق ما، راه سوم را انتخاب می کنند که متأسفانه آن نیز به دلیل عدم هم راهی و پیروی کامل جمع، درصد فراوانی ناکامی در پی خواهد داشت.

ت) امکانات: موردی که در دانشگاه های ایران، بدترین شرایط ممکن را داراست؛ از رشته های آزمایشگاهی و تجربی بگیرید، تا رشته های فنی و هنری. از امکانات ورزشی و فضایی ( امکانات وابسته به مساحت و فضا) بگیرید تا امکانات رفاهی مانند خوابگاه های مناسب، غذا، وام های دانشجویی والی آخر. قدرت انتخاب و آزادی عمل دانشجو در این زمینه ها اندک است و یا کافی نیست. در دانشگاه های درجه ی ۱ خارج از کشور، دانشجو با کمبود خوابگاه رو به رو نمی شود. در آن جا اکثر اتاق ها، ۲ نفره هستند؛ در صورتی که در ایران، در دوره ی دکترا و بعضاً کارشناسی ارشد، امکان داشتن اتاقی با یک هم اتاقی ممکن است. البته متأسفانه به جای افزایش امکانات رفاهی و کیفیت، اخیراً بعضی از دانشجویان با اتاق های ۶ تا ۸ نفره مواجه می شوند. در دانشگاه های درجه ی ۱ خارج از کشور، دانشجویان در هر ورزشی می توانند فعالیت کنند؛ از فوتبال بگیر تا تنیس و شنا! در ایران اگرچه در دانشگاه های ممتاز، معمولاً یک زمین چمن ( نامرغوب ) وجود دارد، ولی در باقی حالات، فوتبال به فوتبال سالنی و تنیس به تنیس روی میز مبدل گشته است. امکانات تحقیقاتی و پژوهشی هم آن چنان محدود است که کم تر کسی می تواند از آن بهره مند شود. لازم به ذکر است که منظور از دانشگاه های ممتاز، بهترین دانشگاه های درجه ی ۱ می باشند؛ پس به این ترتیب هر دانشگاه ممتازی درجه ی ۱ است ولی هر دانشگاه درجه ی یکی، ممتاز نیست. تولید علم، اختراعات، ابتکارات و ابداعات، معمولاً محدود می شود به قریب ۱۵ دانشگاه کشور و مابقی دانشگاه ها سیاهی لشگرند. البته با بودجه ای که در اختیار دیگر دانشگاه ها گذاشته می شود، چندان توقعی هم در زمینه ی تولید علم از آنان نمی رود؛ ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش ؟! هرچند همواره دانشجویان باهوش، مبتکر و خلاقی هستند که صرفاً با نبوغ شخصی خود ( نه با کمک دانشگاه )، موفق به تولید علم و اخترعاتی نیز می شوند؛ ولی در این صورت، این دستاورد دیگر ارتباطی به دانشگاه آن شخص نمی تواند داشته باشد. این چنین دانشجویان عزیزی را که به محرومیت خو گرفته اند را ( که ما در ایران الا ما شاء الله داریم )، اگر در میان یک صحرا هم بیفکنی، ممکن است اختراع و دستاوردی به ارمغان آورند ( مانند مدال طلای هادی ساعی در المپیک پکن که هیچ ارتباطی با مدیریت ورزش ما نداشت و به دلیل قابلیت های شخصی این نابغه ی تکواندوی جهان بود و البته صحرای ما را گلستان نکرد ).

خدایا چنان کن سرانجام کار               تو خشنود باشی و ما رستگار

نظرسنجی ها تعییر کردند. لطفاً شرکت در نظرسنجی ها فراموش نشود.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۵ساعت 2:59  توسط احسان رستگار   |