دانشگاه می رویم تا رفته باشیم؟! - بخش سوم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دو عامل دیگر که احتمالاً دلایل پایانی است، به شرح زیر می باشد؛
۶- صرفاً کسب مدرک برای ارائه در مراسم خواستگاری :
بعضی از دانشجویان به دانشگاه می روند، تا از فشار روانی از جانب خانواده های خود رهایی یافته و هم چنین در مراسم خواستگاری، بتوانند مدرک حدّاقل لیسانس خود را در مراسم خواستگاری ارائه کنند. به نظر کاملاً منطقی است؛ تصور کنید در دوره زمانه ای که هرکسی یا مهندس است یا دارد مهندس می شود، یا دکتر است یا دارد دکترا می گیرد، یا دارد کارشناسی و کارشناسی ارشد می خواند و به هر نحو هر کسی خود را مشغول و سرگرم دانشگاه های مختلف از جمله سراسری (دولتی)، آزاد اسلامی، پیام نور، غیر انتفاعی و دیگر انواع و اقسام دانشگاه ها کرده است، شخصی بگوید من نمی خواهم به هیچ کدام یک از این دانشگاه ها بروم. بعد بخواهد با شخصی ازدواج کند (علی الاخصوص برای پسران)، و هنگامی که می گویند شما چه رشته ای درس می خوانید، کدام دانشگاه می روید و مدرکتان چیست، آقا پسر شاخ شمشاد بگوید « هیچ جا درس نمی خوانم، دانشگاه نمی روم و مدرکم هم دیپلم است ». احتمالاً شما هم با بنده موافقید که در جواب، پدر و مادر دختر خانم و حتی خود دختر خانم، خواهند گفت که [ رویم به دیوار ]: « آقا پسر؛ لطفاً هررری .... داماد بی سواد نمی خواهیم. شما در شأن خانواده و دختر ما نیستی. بفرما و برو با یکی مثل خودت وصلت کن ». پس به گمانم حداقل برای بعضی پسران همین یک دلیل کافی باشد که بیایند دانشگاه تا فقط مدرک بگیرند و بروند. البته بعضاً این موضوع برای دخترها نیز صدق می کند. به این ترتیب که اولاً اُفت دارد دختری دیپلم داشته باشد و مثلاً خواهر یا دخترخاله اش مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا. یا مثلاً وقتی دختری می خواهد ازدواج کند می گوید من لیسانس دارم، شوهرم باید فوق لیسانس داشته باشد، من کارشناس ارشد هستم، شوهرم باید دکتر باشد، من دکتر هستم، شوهرم باید فوق دکترا داشته باشد، من متخصص هستم، شوهرم باید فوق تخصص داشته باشد، من پروفسور هستم، شوهرم باید عالم دهر باشد!!!. البته ظاهراً ممکن است مضحک به نظر برسد؛ ولی متأسفانه عده ای هرچند اندک، این چنین می اندیشند.
۷- میل فطری انسان به حضور در مکان های اجتماعی :
همان طور که اکثر مردم، شور و شوق بیشتری دارند که مثلاً برای دیدن یک فیلم به سینما بروند تا این که همان را در خانه مشاهده کنند، بیشتر مردم نیز تمایل دارند که بیشتر در محیط های جمعی باشند در محیط های خلوت و خالی از سکنه. یعنی انسان ها سعی دارند تا در هر مقطعی، در مکانی اجتماعی که متناسب با سن آن هاست، حضور پیدا کرده و عضویت داشته باشند. در کودکی دبستان، در نوجوانی راهنمایی و دبیرستان و پیش دانشگاهی، در جوانی دانشگاه و در بزرگسالی، مکان هایی هم چون ادارات و مکان های کاری دیگر ( مشاغل آزاد از این قاعده مستثنی نیست ولی متفاوت است؛ به این ترتیب که در آن جامعه، افراد مختلفی با فرد شاغل در تعاملند. امروز یک مشتری می آید و فردا یک مشتری دیگر؛ ولی همواره کم و بیش مشتری و افراد دیگر جامعه، حضور دارند. پس افراد مشغول مشاغل آزاد نیز با جامعه در تماس هستند ). به طور کلّی، معمولاً انسان ها بیشتر دوست دارند که با گروه های هم سالان خود دارای تعاملات اجتماعی و در تماس باشند. طبیعتاً اکثراً ترجیح می دهند که در محیطی اجتماعی تر درس بخوانند و به کسب علم مشغول شوند؛ مثلاً دانشگاه نه کتابخانه یا گوشه ی خانه!
پس دانشگاه هم فال است و هم تماشا! هم در آن می توان در رشته ی مورد علاقه تحصیل کرد و هم می توان امتیازات دیگری را حاصل نمود که طبیعتاً فرد به فرد و دانشگاه به دانشگاه می تواند متغیّر باشد.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
لطفاً شرکت در نظرسنجی فراموش نشود.