منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

حسین قدیانی و سعید تاجیک در «مختارنامه»

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم 


جملات قرمز رنگ پایین یادداشت که متعلق به حسین قدیانی است و از دو یادداشت جنجالی اش استخراج شده، با جملات آبی رنگ متن که مربوط به بحث و جدل مختار، رفاعة ابن جدّاد و ابراهیم ابن مالک اشتر می شود مقایسه کنید تا عیناً دریابید چقدر این افراد شبیه تفکرات و گروه های دچار اشتباه و انحراف صدر اسلام هستند. البته بخشی از قسمت های قرمز رنگ قدیانی ربطی به اسلام ندارد؛ چون ما در صدر اسلام مسلمان این گونه بد دهان و تؤاماً یاور معومین نداشته ایم. ولی مثلاً در قسمت هایی وی می گوید خواص بی بصیرت برای باقی ماندن در قدرت است که خیانت می کنند.

لازم به ذکر است یادداشت مربوط به فحاشی به فائزه هاشمی که قدیانی با عنوان «به سعید تاجیک فحش ندهید» نوشت، پس از سخنرانی رهبری در دیدار با مجلس خبرگان رهبری اصلاح شد، اما از آن جا که بلافاصله با یادداشتی که در آن تمامی مسئولین را با تعاریفی کنایه آلود به سخره گرفته بود، وبلاگش را بروز کرد، بنده این اجازه را به خود دادم تا قسمتی از فحش هایش را -که چه رهبری می فرمودند چه نه، هر مسلمانی می دانست که نوشتن یا گفتن آن ها شرعاً حرام است- روی وبلاگ قرار دهم. هم چنین سه مورد از نظرات یادداشت آخر قطعه 26 را که پاسخ های رکیکی در آن آمده نیز درج گردیده است (این نظرات نیز  اکنون همگی حذف شده اند).

کسی که مدام یادداشت می نویسد و نه تنها ادبش افزون نمی شود، بلکه مدام وا می ترقّد، نشان می دهد که خودش دوست دارد فریاد بزند که من هم مثل آقای احمدی نژاد ولایت پذیرم! تا حکم عزل آقای مشایی رسانه ای نشود، عزلش نمی کنم.


 

اگر می بینید دوباره در این مورد نوشته ام، اصلاً نه گله کنید و نه تعجّب؛ به دو دلیل:

۱- به همان ترتیبی که حسین قدیانی این قدر به طیف میانه رو و معتدل سیاسی کشور به نحوی سهمگین فحاشی و توهین می کرد تا بدان جا که مجبور می شد برخی یادداشت هایش را با دستور مسئولین قضایی حذف یا اصلاح کند و این عملکردش، در جهت اهداف خودش موفق بوده و بسیاری از کسانی را که نسبت به امثال آیت الله هاشمی رفسنجانی، علی لاریجانی، عل مطهّری و محسن رضایی متنفّر نبوده اند، امروز این که اینان مصادیق خواص بی بصیرت و نخبگان دو پهلو هستند، ملکه ی ذهنشان شده است. قدیانی نیز هرگاه شدت فحش هایش را کاهش دهد، مخاطبینش که با فحش، توهین و تهمت های وی نعشه می شوند، عنان از کف داده و از حالت نعشگی به خماری چرخش کرده و همین امر، باعث می شود تا پرخاش کنند تا مجدداً حالت عادی برقرار گردد و به شدت یا به اصطلاح انگلیسی دُز فحش های قدیانی به حد ارضاء کننده برسد. حتی بعضاً دچار overdose شده که قدیانی سریعاً یا یادداشت را اصلاح کرده و یا حذفش می کند و به این ترتیب مجدداً مخاطبین «بیش نعشه (!)» احیاء می گردند.

ما هم باید این قدر اعمال مغایر با اخلاق اسلامی و قانون و شرع امثال قدیانی و تاجیک را بنویسیم و تکرار کنیم، تا حجّت بر مخاطبان تمام شود که این ها نه نماد اسلامند، نه نماد قانونند، نه نماد انقلابند، نه نماد بسیجند و نه شاخص سنجش خوب از بد و درست از نادرست. اعمالشان گواه این است که چه هستند و چه نیستند.

۲- این موضوع فحاشی و نیز مسائل اخلاقی از جنبه های گوناگون قابل بررسی است و از قضا جمعه در قسمت بیست و چهارم مجموعه ی «مختارنامه»، شاهد صحنه هایی بودیم که همه ی اذهان را برد به فتنه ی ۸۸ و رفتارهای برخی از افراد از آن موقع به بعد.
 

در صحنه های ابتدایی فیلم شاهد هستیم که منذر و پسرش به دست عده ای از توّابین به ناحق کشته می شوند و این آغازگر رویارویی افراطیون با مختار است. این صحنه دقیقاً یاد آور عملکرد احساسی و شتاب زده ی برخی نهادها و افراد در دوران بحرانی و مناسبات فتنه ی ۸۸ بود. کسانی که خودسرانه عمل می کردند و معتقد بودند باید جلوتر از رهبری حرکت کرد تا ایشان صدمه نبینند. حال آن که اینان می شوند همان فاسقین و مارقین که یا از امامشان جلو می زنند و یا عقب می افتند. ولایت مدار واقعی باید همواره همراه و پا به پای رهبری ولی پشت سر او حرکت کند.

*برخی ویژگی ها مانند دگم، متصلّب بودن و منعطف نبودن توّابین، تا حدی باعث ایجاد تشابه بین آنان و خوارج شده بود.

بعد از آن که منذر و پسرش را کشتند، کیان سر رسید و بر سر سیاه پوشانی که حکم نیروی انتظامی را داشتند و اتفاقاً نظاره گر کشتار بودند، فریاد کشید که چرا ایستاده اید و بیاید و این دو را نجات دهید.  کار از کار گذشته بود و پس از مشاهده ی پیکر خونین آن پدر و پسر، عتاب گونه از جمع پرسید که چرا چنین بلایی سر آن دو آورده، از قانون تخطی کرده و شهر را به هم ریخته اید؟ این جا بود که صحنه ای بسیار تکان دهنده را مشاهده کردیم. سر دسته ی قاتلین فریاد زد: "قانون؟! قانون منم! من قانونم!" سپس جامه اش را درید و آثار شلاق و شکنجه ی همین مرد و رفقای او را نشان همه داد و این را به عنوان توجیه قتلش معرفی کرد. این جا بود که دوباره یاد امثال قدیانی و سهید تاجیک افتادم و بر آن شدم تا مقایسه ای مستند بین جملات عینی این افراد انجام دهم.



مختار: من مشتاق دوزخ نیستم. قرار باشد در حکومت مختار، خونی به ناحق ریخته شود، عطای این حکومت را به لقایش می بخشم.

به خدا قسم، اگر در حکومت علی چنین اتفاقی می افتاد، پوست از سر خودکامگان خود رأی می کند. کیان! قاتلین منذر و پسرش مجرمند. همگی را زندانی کنید.

کیان: بله امیر!

رفاعة ابن شدّاد: قرار ما این نبود ابو اسحاق.

مختار: قرار ما چه بود رفاعة؟

رفاعة ابن شدّاد: تو شعائر قیام ما را فدای مصلحت اندیشی های سیاسی کردی! ظاهراً شیرینی حکومت به کام جنابتان مزه کرده. جماعتی که حکم به زندانی کردنشان دادی، همه تن سوختگان و دل سوختگانی هستند که به جرم ارادت به علی، یک جای سالم در بدنشان نمی بینی! آن ها، سگ و سگ توله ای را کشتند، که گیرم در خون حسین دخالتی نداشته، اما کم هم ظلم نکردند به مریدان علی. چطور شده ابو اسحاق از اجرای عدالت این قدر پریشان شده اند؟

مختار: قرار باشد هر کس به فتوای خود شمشیر بکشد و اجرای عدالت کند، سنگ روی سنگ بند نمی شود. این چه منطقی است که شما دارید؟

رفاعة ابن شدّاد: این شمایید که با منطقتان نمک به زخم داغ داران حسین می پاشید. شما به خاطر قصاص از قاتلین حسین قیام کردید، به این مردم وعده ی خون خواهی دادید، پس کو؟! قاتلین حسین زیر چشم و گوش ما شرابشان را می خورند و به ریش ما می خندند. می خواهی انتقام بستانی، می گویی هر چیز به نوبه ی خود. باید با سیاست رفتار کنیم. این چه سیاستی است که می خواهد بر آتش مقدی این مردم آب بریزد و خاموشش کند؟! می ترسید حکومتتان به خطر بیفتد؟! شما اگر به خاطر حکومت قیام کردید که مجبورید دست به عصا حرکت کنید، ما چنین عذری نداریم.

مختار: بن شداد! من بنا ندارم ثمره ی قیام شیعه را با تندروی ها و ندانم کاری ها نابود کنم. شیعه از فتواهای امثال شما کم غرامت نداده. هیچ وقت ضرورت های زمانه ی خود را درک نکردید. اگر بگویم خون مسلم ابن عقیل به گردن امثال شماست، اغراق نکرده ام. هیچ وقت، هیچ وقت بر صراط عدالت حرکت نکرده اید؛ نه در عین الورده، نه در کربلا و نه امروز. همیشه یا افراط کرده اید یا تفریط. اگر خودتان را شیعه ی علی می دانید و اگر می خواهید حکوما یاران علی بعد از ۳۰ سال شکست و تلخ کامی نتیجه بدهد، بروید و با خود و خدایتان خلوت کنید و در کاری که به آن جاهلید و علم ندارید دخالت نکنید و فتواهای صد من یه غاز ندهید!

رفاعة ابن شدّاد: شما با عقاید این مرد موافقید؟! بسیار خب! من شریک گناه شما نخواهم شد. اگر مختار پیش از قیام، این عقاید را بروز می داد، من مرتکب گناه بیعت با او نمی شدم. خدایا توبه! خدایا توبه! حال که مکنونات قلبی او را دانستم، اگر بیعت با او نشکنم، گناه کارم. 

ابراهیم ابن مالک اشتر: صبر کن رفاعة! تو که رفیق نیمه راه نبودی! 

رفاعة ابن شدّاد: رفقای من در گور خفته اند! در بیابان های عین الورده! می روم تا بر تربت سلیمان تیمم کنم و دستی را که در بیعت با مختار نجس کرده ام، پاک کنم.

ابراهیم ابن مالک اشتر: استغفار کن رفائه! تو و مختار هم سلیقه نیستید. چرا هم را به ناپاکی متهم می کنید؟

رفاعة ابن شدّاد: تو با او موافقی چون از غنائم قیام سهم بیشتری به تو داده. به خودت رحم نمی کنی، به آبروی مرحوم پدرت مالک رحم کن. ما قیام نکردیم که امیر و وزیر و سپه سالار شویم. تا قاتلین حسین، قصاص نشوند، این قیام از نظر من پیروز نشده! دهانه را ول کن!


 

تندروی ها تا بدان جا پیش رفته که ولی فقیه کلمه ی «وبلاگ» را در سخنرانی هایش استفاده کند! وبلاگ دیگر فتنه نیست؛ پدیده ای است که حتی بسیاری از مردم هم با آن درگیر نیستند. پس قطعاً مصادیق خاص و مشخصی مد نظر رهبری است که تا این اندازه تأکید مؤکد روی وبلاگ دارند. دو یادداشتی که موجب شد مسئولین قضایی کشور و نیز مقام معظم رهبری نسبت به آن واکنش نشان دهند در زیر آمده است:

«نامه ی قدیانی به رئیس قوه ی قضائیه»:

... موسوی رذل و خبیث که زنش لایق همان جایزه “سکس و فلسفه” مخملباف است، به نظام برخواسته از خون پدرم تهمت فرعونیت می زند، ...

لعنت بر من اگر یک بار دیگر خود را فرزند حاج احمد متوسلیان بدانم که قسم می خورم همین رکن یمانی را همین شکاف کعبه را که اگر بود، سر از بدن موسوی و زنش جدا کرده بود و آن کاری که قوه قضاییه شما، شهامت انجامش را ندارد، انجام می داد. تف بر من. و اف بر شما ...

و اما اینکه چرا برادر شما پرسه در مه زد ایام فتنه را؟ ... دیگر اینکه باید بپذیرید که از جمله خواصی که در فتنه ۸۸ بی بصیرتی کرد، اخوی شما بود. ... خواص بی بصیرت، جملگی از این ترسیدند که نظام اگر سقوط کرد، چه؟! بگذار جایی در رژیم بعدی در جمهوری اسلامی قلابی، و نه انقلابی داشته باشیم. والله به همین خانه خدا قسم به همین رکن یمانی قسم، جز این نبود و همه چیز هم مختصر و مفیدش خلاصه در همین جمله می شود. به خون مطهر پدرم جز این نبود. خودتان هم می دانید که جز این نبود. و صد البته مطمئن تان کنم که این نوشته را این نامه من به شما را و این ناله من از دست شما را رهبر هم خواهند خواند. شک نکنید.

قوه قضاییه که با او با موسوی خوئینی ها با خاتمی با کروبی با عفت مرعشی با محسن هاشمی با فائزه هاشمی و با جمیع دون مایگان پست فطرت، کاری ندارد؛

ما ملت ملتفت شده ایم که سران فتنه گوسفندی به نام سارکوزی را می پرستند. شما لطف کنید و سران فتنه را اعدام کنید.

اما اگر شما بگویید خاتمی پشیمان شده، من به شما عرض می کنم؛ چون در مثل مناقشه نیست، شک نکنید که توبه گرگ، مرگ است. [ما هم می توانیم این مثل را برای قدیانی بزنیم که این قدر خودش را به زور محرم راز معرفی می کند ولی بعد از هر سخنرانی رهبری، تو زرد از آب در می آید و مجبور می شود یا یادداشت هایش را پاک کند و یا اصلاح؟]

دستگاه قضایی بفرماید کی و کجا موسوی را اعدام می کند، که من کارمند جمهوری اسلامی نیستم که نظم این نظام مقدس ببندد دست و پایم را. من فرزند انقلاب اسلامی ام و کاری به اصول قانون اساسی ندارم. اصول قانون اساسی برای من، خطوط وصیت نامه پدرم است. قوه قضاییه برای خودش بهتر است که سران فتنه را اعدام کند. صبر ما دیگر سر رسیده است.

 

«لطفاً به سعید تاجیک فحش ندهید»؛ فحش نامه ای دیگر از قدیانی به مسئولین:

صاحب کتاب فاخر و دوست داشتنی “جنگ دوست داشتنی” همیشه برایم عزیز بوده است، اما وقتی فهمیدم سعید تاجیک در شهرری همان را که لایقش بود نثار “ف. ه” کرد، ارادتم به او ۲ صد چندان شد. هم الان مجسمه ساز بودم تندیسش را می زدم ورودی سیدالکریم.

در نگاه پر از آه، سزای فائزه همین فاحشه است و آن دیگر چیزهایی که سعید و اطرافیانش کف دست این آقازاده ولگرد و همه جا اهل خرید، گذاشتند.

تا وقتی قوه قضائیه به هر دلیلی با “ف. ه” برخورد نمی کند، لحن سخن ما هر جا که فاحشه های سیاسی را ببینیم، به خصوص “ف. ه” را، همان لحن خشن مولاست در نهج البلاغه.

هر آنچه این بسیجی به آن فاحشه سیاسی گفته، حق “ف. ه” بوده است. اینکه یک بسیجی از آقازاده بودن این و آن نترسد و کاری کند که “ف. ه” خاک پاک و مقدس شهرری و سیدالکریم را ترک کند و در این راه ۲ تا درشت هم بار این فاحشه سیاسی کند. عده ای از دوستان متاسفانه باادب نیستند، بلکه هالو هستند و هالو بودن اتفاقا نه فقط نشانه خرد نیست که بارزترین نشانه خریت و بی شعوری است.

اما این حرف قطعا به آن معنی نیست که تو وقتی “ف. ه” را در سیدالکریم می بینی، در اعتراض به این فاحشه بی عفت بگویی ... .

در عجبم وقت هرزگی های اجتماعی-سیاسی “ف. ه” چرا این جماعت هالو به فکر ادب اسلامی نبودند؟

“ف. ه” از آنجا که مورد حمایت یک مشت صهیونیست سگ صفت است، قطعا وقتی پا به سیدالکریم مقدس می گذارد، آنجا را نجس می کند و سعید تاجیک به خوبی، این لکه نجس را از شهرری پاک کرد. دمش گرم!

شما چند بار در برابر اشتباهات ریز و درشت “ف. ه” و خود آقای هاشمی و دیگران و دیگران و ابلهی مثل علی فریمانی و خائنی مثل ولایت مترو واکنش نشان داده اید.

در مرام حزب الله، “ف. ه” فاحشه ای سیاسی-اجتماعی است که سزایش همان ناسزاهایی بود که سعید تاجیک از زبان ما بارش کرد. کسی در فاحشه بودن “ف. ه” شک دارد؟! در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که یاسر هاشمی از ترس، اینکه فرزند آقای هاشمی است را کتمان می کرد!"

 

سه مورد زیر، تنها بخشی از اهانات حسین قدیانی و فقط مربوط به همین یک یادداشتش می شود. اگر قرار باشد تمامی فحش های یادداشت هایش را درج نمایم، باید آرشیو وبلاگش را در این جا درج کنم! از آن جا که اهانات وی مشخص است، سؤالات را حذف کردم تا یادداشت کوتاه تر شود. 

علی می‌گوید:

۱۱ اسفند ۱۳۸۹ در t ۱۹:۳۹

...

حسین قدیانی: اگر بنا بر اجرای حدود شرعی است، که نیمی از خاندان هاشمی از جمله عفت و بی عفت و… همه باید اعدام شوند؛ به جرم خروج علیه جانشین معصوم. اگر بنا بر اجرای حد و حدود است، علی مطهری به دلیل اهانت به دکتر احمدی نژاد باید محاکمه شود. علی مطهری کودن تر از آن است که قیافه اش نشان می دهد. این بابا بچه چندم هاشمی است، نه پسر آن اندیشه مطهر. حتما باید به چشم چپ و لب آویزان این نادان اشاره کنم؟!

 

صبا می‌گوید:

۱۱ اسفند ۱۳۸۹ در t ۲۰:۰۴

...

حسین قدیانی: علی مطهری کتک خورده خدایی هست! آدم در شناسنامه اش اسم پدرش شهید مطهری باشد اما در عمل فرزند عفت هاشمی باشد، خدا به اندازه کافی کتکش زده. بی شعوری و کودنی و خریت همین است دیگر! شمر را رها کنی و گیر بدهی که چرا قاسم بن الحسن در مناظره در مبارزه کلک زد به آن مرد جنگی! خاک ۲ عالم بر سر آنانی که به این الاغ رای دادند تا وکیل ما تهرانی ها در مجلس شود. خاک ۲ عالم بر سرشان.

 

سردار شهیدزاده می‌گوید:

۱۲ اسفند ۱۳۸۹ در t ۰۷:۲۷

...

حسین قدیانی: پفیوز علی مطهری و ایل و تبار خاندان منحوس مبارک ایرانی است.


 

کلام آخر! مقام معظم رهبری، ولی فقیه هستند نه بابای کسی! حتی ولی فقیه بابای آقای مجتبی خامنه ای هم نیست چه برسد به حسین قدیانی! وقتی دستوری می دهند باید اطاعت شود، وگرنه فرقی بین حسین قدیانی، سعید تاجیک و موسوی و کروبی نخواهد بود.

سخن بیستی که رهبری حدود بیست ماه و بیست روز پیش فرمودند، جذب حداکثری دفع حداقلی بود. بر همین اساس، حسین قدیانی و سعید تاجیک را به شرط تویه و گذشت و بزرگواری شاکیانشان، در دایره ی جذب حداکثری به شمار می آوریم. ذکر این نکته نیز ضروری است که سعید تاجیک زمانی واقعاً رزمنده ای علیه باطل بوده است، ولی قدیانی در ۸ ماه دفاع مقدس، اکثر مسئولین عالی رتبه را دشمن می دید و هنوز می بیند و نمی دانم که اصولاً چه خدمتی به نظام، انقلاب و مردم کرده است جز تفرقه افکنی و اشائه ی فحشا و منکر!

راستی! گویا نهایتاً رفاعة شهید می شود؛ ولی قدیانی و تاجیک چه؟ آیا به نظرتان با روندی که این گروه از افراد پیش گرفته اند، عاقبت به خیر شده و یا حداقل ممکن است جامعه را آبستن فتنه های کوچک و بزرگ دیگری نکنند؟


بعد التّحریر:

سایت «الف»، امروز یعنی یکشنبه، یادداشت قبلی ام را که شنبه درج کرده بود، حذف کرد. گویا فشارها بر این سایت کارساز شده و آن ها را مجاب کرده که گاهی هم حق را باید حذف کرد!

این دومین بار است که «الف» یادداشتم را درج می کند ولی سپس از کرده اش پشیمان می شود. جالب این جاست که هر دو بار که این اتفاق افتاده، موضوع یادداشت ها انتقاد به قدیانی بوده است. 

این عمل هم خلاف اخلاق حرفه ای مدیریت سایت است و نیز خلاف اخلاق اسلامی؛ چرا همه ی سایت ها باید مدام تهدید به مسدودیت شوند تا جبراً این گونه عمل کنند؟!

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ساعت 10:25  توسط احسان رستگار   |