خوشا به حال فرای!
بسم الله الرّحمن الرّحیم
چه قدر جالب! کاش ما هم دانشمندی خارجی بودیم! دانشمندی اش مهم نیست؛ کاش فقط خارجی بودیم. گویا طرز فکر آقای احمدی نژاد نیز همان نظر آقای کرباسچی بود که می گفت: باید هم وزن افراد به آنان طلا داد تا با خیال راحت خدمت کنند.
اصلاً چطور است ما هم برویم خارج، عشق و صفا کنیم، در کنارش درسی هم بخوانیم، بعد از چند سال دعوتمان کنند برگردیم ایران، پول بلیت و هتل و تور تهران گردی و ایران گردی مان را بدهند، چند حساب چند هزار دلاری یا چند ده هزار دلاری مختصر برایمان افتتاح کنند، یک خانه ای هم شاید در تهران، اصفهان، مشهد یا هر جایی که دلتان هوس خواست تقدیم کنند، یک هفته ۱۰ روزی درهتل استقلال کنگر بخوریم لنگر بیندازیم، اگر خواستیم به این همایش های قشنگ قشنگ هم برویم، از نزدیک سخنان دلنشین رئیس جمهور را بشنویم و لبخند به لب برایش کف بزنیم.
به به! عجب حیاط باصفایی! کاش ما هم یا پروفسور بودیم، یا فرآی، یا خارجی، یا چیزی تو همین مایه ها.
ای جون!!! چه نمکی می خنده! حالا چی پرسیده این خبرنگاره که پروفسور داره از ته تهان دلش می خندد! عجب لبخند فوتوژنیکی! حیف که داوینچی نیس وگرنه از اینم یه مونالیزا می کشید! البته اگه بشه از این مونالیزا درآورد!
از کی تا حالا خونه ی آدمم افتتاح می کنن؟! روبان بری برای خونه ندیده بودیم ببرن که حالا اونم دیدیم! صدقه سر آقای احمدی نژاد هر چی ندیده بودیم دیدیم.
چه میز کنفرانسی! هم جا برای آقای مشایی هست، هم آقای احمدی نژاد هم آقای حداد که به آقای احمدی نژاد ضرب المثل های مؤدبانه و جایگزین ضرب المثل های لولویی یاد بده.
هنوز نیامده پروفسور شروع به کنفرانس دادن کرد!
حموم اصطلاحاً باکلاسیه، ولی به گمونم برای پروفسور مسن ما، کمی بیش از حد تنگ و دلگیره؟ نره اون تو در شیشه ای رو ببنده رو خودش، بعد بخار بگیره، بلایی سرش بیاد بیفته رو دستمون!
این دیگه چیه؟! کنفرانس خبری برای افتتاح منزل مسکونی؟!
تو رو خدا! یکی بگه این چیه؟ الآن این جا چیکار می کنن اصولاً؟! قلیون می کشن؟! همینجوری گفتما! فوارس؟