منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

افسوس برای لاله زار فراموش شده یا آرمان های فراموش شده؟!/وقتی بهداد از برهنگی و رقص دفاع می کند

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

شفاف، احسان رستگار؛ «هنجار‌ها برای من، یک سری قوانین و یک سری اصول برای من، مغز پوکی داشته و داره. یک سری رفتارهای از پیش تعیین شده که تو دل جامعه یا سنت اونو سفارش به تو می‌کنه، یک سری آداب اجتماعی،... خیلی ریشه‌ای هم هست، به خانوادهٔ ما بر می‌گرده، به اجتماع ما بر می‌گرده.... چیزی که به من صدمه می‌زنه این‌ها (هیاهو‌ها و من من کردن‌ها) نیست... بازیگری به اون معنایی که شما می‌فرمایید که من فقط دارم حدس می‌زنم هیچ آدابی نداره و ابتدای به ساکن این یک فرم محسوب می‌شه. هیچ ربطی به اخلاق اجتماعی نداره، هیچ ربطی به تربیت‌های خانوادگی مثلاً در مشرق دور نداره، ... بازیگری در تئا‌تر یا در سینما شاید تا حدی کار فرم، شما بدنتون بوم نقاشیتون محسوب می‌شود.»

«حتی توی اون هنجار شکنی یک فهمی وجود داره. شما وقتی می‌بینید که یک هنرمند ناهنجاری می‌کنه، درست در همون جاییه که هنجارهای اجتماعی رو می‌شکنه، یک سری محدودیت‌های سیاسی، یک سری محدودیت‌های اخلاقی، یک سری ممنوعیت‌ها، یک سری تابو‌ها، یک سری محدودیت‌های سیاسی، یک سری محدودیت‌های اخلاقی، یک سری ممنوعیت‌ها، یک سری تابو‌ها، هنرمند که باهوش تره و افق دیدش کمی لولش بلندتره و دوردست‌ها رو نگاه می‌کنه، تنها کاری که می‌تونه تو این خفقان‌ها و تو این محدودیت‌ها بکنه اینه که کمی هنجارهای اجتماعی رو بشکنه، فقط همین. این می‌تونه برای من هم بوده باشه، کما اینکه عرض می‌کنم این جوری بوده.»

«به خیابون لاله زار علاقه داشتم... سر سینما بلا اومده... من به تاریخ این مملکت علاقه دارم، من به فرهنگ این ملت علاقه دارم... یه سفری داشتم به استانبول، میدان تقسیم... باعث دلشکستگیه؛ وجب به وجبش سینما، کافی شاپ، تئا‌تر و سینماست. ما پاتوقامونو از دست دادیم. کشوری مثل کشور ایران که در واقع فرهنگ محله است... ما موسیقی داریم، رقص داریم، قصه داریم. خیابون لاله زار که سینماهاشو می‌دیدم، قبل از اینکه بازیگر بشم، علاقه داشتم به سینما.... غم انگیزه، غم انگیزه، هیچی ازش نمونده...»

«اتفاقی که افتاده داره خاطره‌ها از بین می‌ره؛ این یک جملهٔ بسیار سادست که من به شما می‌گم، ولی فاجعهٔ بسیار عمیق می‌ذاره تو روحیهٔ مردم. اون خاطره از بین رفته، اون پاتوق از بین رفته، هنرمند و نویسنده و شاعر، مثلاً صادق هدایت معروف بوده که تو اون پاتوق می‌شسته.... سینمای لاله زار تأثیر بسیار زیاد و عمیقی روی فرهنگ بصری مردم گذاشته و الآن هم چین خیابونی وجود نداره.... ملت سینما می‌رفتن، الآن نمی‌رن...»

«ابتدا به ساکن هنرمند اصلاً کارش سرنوشت مردم نیست. داره کاره هنرمندانه می‌کنه. واسه همینه که توی نقاشی‌ها ما همراه نیستیم با بعضی‌ها از هنرمندا مثل پیکاسو، مثل سالوادور دالی؛ چرا؟ چون سوژهٔ نقاشی هاش برهنه گراییه. اما ربطی نداره. اون‌ها بدن انسان رو عجیب غریب‌ترین و شگرف‌ترین سوژه برای نقاشی می‌دونن یا موضوع می‌دونن. خب این‌ها توی یک جامعهٔ اخلاقی مثل ما که تابوهایی داره، خب اصلاً شرایطش موجود نیست. تازه کار ما خیلی بد‌ترین از اینه. شرایط ما خیلی سخت‌ترین از اینه.»


نقل قول های فوق، بخشی از صحبت های حامد بهداد، در آخرین جلسه «برنامه سینمایی هفت» بود؛ پرسش اینجاست اینکه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تبدیل شود به بلندگویی جهت دفاع از برهنه گرایی آیا منطقی است؟ گذشته از این وقتی نظر بهداد را فقط آثار برهنه گرای پیکاسو جلب کرده است، واقعاً چه ضرورتی دارد چنین شخصی در وصف پیکاسو نطق کند؟ معجزهٔ پیکاسو و شاهکارهای هنری‌اش مختص آثار برهنه گرایش است؟ آیا این منطقی است که برنامهٔ هفت به سمتی رود که فقط و فقط لاله زاری‌ها و برهنه گرا‌ها و روشن فکر مآب‌ها بینندهٔ آن شوند؟

در بخشی از برنامه، بهداد عبارت «اعتراض هنرمندانه» را به کار برد و پیرو آن تأکید داشت که «اصلاً چرا نباید سیاه نمایی کنیم.» این دفاع بد از رویکرد انتقادی به معضلات اجتماعی است قطعا انتقاد سیاهنمایی نیست و قطعا سیاه نمایی از هیچ کس از جمله هنرمند پذیرفته است، رسالت هنر در واقع نمایی است واقعیتی که در فاصله میان سفید نمایی رسانه‌های حکومتی و سیاهنمایی رسانه‌های بیگانه قرار دارد و ویژگی آن نشان دادن حقایق جامعه است نه نادیده گرفتن حقایق تلخ به شیوه صداوسیما و رسانه‌های حکومتی و نه تحریف حقایق و سیاهنمایی به شیوه رسانه‌های بیگانه. بنابراین هنرمندی که در ایران و برای ایران فعالیت می‌کند تفاوتی چشمگیری با فلان فیلم ساز یا هنرمند خارجی دارد که فیلم ۳۰۰ یا سنگسار ثریا میم را می‌سازد؟ اوج هنر یک هنرمند اینجاست که عیوب را در قالبی منعکس کند که مشمئز کننده نباشد، و به مشکلات جامعه بپردازد نه برای نشان دادن بدبختی ایران وایرانی بلکه برای حل این مشکلات.

بهداد چنان از امثال صادق هدایت با بزرگی و حسرت یاد می‌کرد که گویی چه انسان‌های شریف و نیکوسرشتی بوده‌اند و چقدر کافه نشینی‌هاشان و لاله زار گردی‌هاشان به حال دنیا و آخرت مردم سود داشته است. استاد شهید مرتضی مطهری در وصف صادق هدایت که در برخی سخنرانی‌ها وی را ملعون خطاب می‌کند می‌گوید:

«صادق هدایت چرا خودکشی کرد؟... او جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه کار و ابله می‌دانست. لذت‌هایی که او می‌شناخت و با آن‌ها آشنا بود، کثیف‌ترین لذت‌ها بود و از آن نوع لذت‌ها دیگر چیز جالبی باقی نمانده بود که هستی و زندگی ارزش انتظار آن‌ها را داشته باشد.»


امثال بهداد که تنها و تنها بدنبال شهرت هستند و نمی توانند بدرستی مشکلات واقعی جامعه ما را تشخیص دهند چه رسد که برای حل آن‌ها پیشقدم گردند ورسالت هنری خود را انجام دهند چرا باید در سکوت و انزوای هنرمندان واقعی کشور تریبون اختصاصی وانحصاری داشته باشند؟

آیا دعوت کردن وی به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران -آن هم به صورت یک طرفه و نه مناظره مانند یا به قول خودش دیالوگ- برای بدست آوردن دل وی که از انتقاد گذرای فریبرز عرب نیا عصبانی شد و فحش نامه بی‌شرمانه‌ای را خطاب به وی منتشر کرد نبوده است؟

عرب نیا را تا ۳ برنامه هم دعوت می‌کنند و مفصل از صدر تا ذیل سینما می‌گوید و همه لذت می‌برند و با دلی پر ز حرف، هت تریکش (سه گله) به پایان می‌رسد. ولی شخصی هم چون حامد بهداد به عنوان بازیگری محبوب، شاید اگر مردم ندانند بازیگری با منش و گزینش هنری ضد ارزشی و هنجارشکنی است بهتر باشد.

در زمانی که تریبون رسانه ملی بروی هنرمندان متعهدی نظیر مجید مجیدی، کمال تبریزی، ابراهیم حاتمی کیا، مجتبی راعی بسته است باید امثال شریفی نیا و بهداد که مخاطب را از آرمانگرایی منزجر می‌کنند میدان دار شود.

وقتی که تنها و تنها براساس معیارهای سیاسی و ارتباطات غیرفرهنگی در مورد هنر تصمیم گیری می شود نتیجه‌ای جز دوری از آرمان های انقلاب بدست نخواهد آمد.

معلوم نیست جایگاه هنر متعهد در این میان چیست و آیا واقعاً ننگ است که ما بگوییم در ایران اسلامی هنر باید متعهد باشد؟ با اظهار نظرهایی که بهداد کرد، محلی از اعراب ندارد که تا چه اندازه با اصول و ارزش‌های نظام ما و دین ما مغایرت داشت، ولی بد نیست بخشی از نظرات امام خمینی را دربارهٔ سینما بازخوانی کنیم:

پیام امام به هنرمندان (30-6-67):

«خون پاک صد‌ها هنرمند فرزانه در جبهه‌های عشق و شهادت و شرف و عزت سرمایه زوال‌ناپذیر آن گونه هنری است که باید، به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی، همیشه مشام جان زیبا پسند طالبان جمال حق را معطر کند. تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - اسلام ائمه هدی - علیهم السلام - اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه‌داری مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی‌درد، و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد.

هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا، لذت می‌برند. تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهان‌خواران شرق و غرب، و در راس آنان آمریکا و شوروی، را بیاموزد. هنرمندان ما تنها زمانی می‌توانند بی‌دغدغه کوله بار مسوولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چهارچوب مکتبشان، به حیات جاویدان رسیده‌اند. و هنرمندان ما در جبهه‌های دفاع مقدسمان این گونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند. و برای خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدند؛ و در راه پیروزی اسلام عزیز تمام مدعیان هنر بی‌درد را رسوا نمودند. خدایشان در جوار رحمت خویش محشورشان گرداند.»


یا جایی دیگر می فرمایند (16-5-61):

«باید کسانى که فیلمسازند، باید معلوم بشود که این‌ها چکاره‌اند. چه جورى بوده‌اند، وضع روحیشان، وضع زندگیشان، وضع معاشرت شان، قبلا چه جورى بوده است آیا تحول حاصل شده برایش، تحول روحى، یا اینکه باز‌‌ همان ته مانده سفره‌شان هست و قلبهایشان. گاهى وقت‌ها فیلم را خوب، بسیاری‌ها متوجه نمى‏شوند چى است، لکن محتوایش روى هم رفته انسان یک وقت مى‏بیند که یا طرف چپ است ‏یا طرف راست است‏ یا رو به فساد است.»


و در 28-4-58 در دیدار با جمعى از کارکنان صدا و سیما می گویند:

«رادیو و تلویزیون از تمام رسانه هایى که هست‏ حساس تر است. رادیو و تلویزیون مى‏تواند یک مملکت را اصلاح کند و مى‏تواند به فساد بکشد. تبلیغات رادیو و تلویزیون مى‏تواند از راه سمع مردم را با تربیت کند یا منهدم کند.»
 

بعد التّحریر:

همین خبر در سایت خبری-تحلیلی «آینده»

 

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۰/۰۶/۲۶ساعت 20:54  توسط احسان رستگار   |