منتقد (نه مخالف)، مستقل (نه جناحی)

اطلاع رسانی و نقد مسائل سیاسی و هر آن چه مستقیماً و غیر مستقیم،سیاسی است؛از امروز،از دیروز و از فردا

به مرگ گرفتن برای به تب راضی شدن؟/رهبری فرزند ناخلف نمی خواهند

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

قضیه ی استعفا داده شدن حیدر مصلحی توسط محمود احمدی نژاد و حکم ابقای مصلحی توسط مقام معظم رهبری، بدون شک پر ماجراترین و شایعه سازترین خبر دو هفته ی اخیر ایران بود.

سؤالی که این جا مطرح است، انگیزه و هدف رئیس جمهور برای چنین عملی است. ایستادن در مقابل ولی فقیه برای بار دوم به چه قیمتی و به چه بهانه ای؟ به بهانه ی برکناری یکی از معاونین وزارت اطلاعات -که طرفدار مشایی بوده- توسط وزیر اطلاعات؟ هر چند در برکناری مشایی از معاون اولی هم شاهد تأخیری قریب به یک هفته از جانب رئیس جمهور بودیم و با برداشتن او از معاون اولی و گماردنش بر ریاست دفتری نامه ی رهبری را به سخره گرفت، ولی این بار قضیه خیلی فرق می کرد.

این بار رهبری پس از ابلاغ پیامشان به رئیس جمهور که با بی تفاوتی وی مواجه شدند، نامه ای را مستقیماً به شخص وزیر اطلاعات نوشتند تا احمدی نژاد بفهمد که تبعیت از ولایت فقیه شوخی بردار نیست. در این نامه ی هوشمندانه، خطابه ی نامه به مصلحی بود، نه به رئیس جمهور.

و اما؛ اهداف و دلایل احتمالی احمدی نژاد برای این تحصن یا دورکاری (!):

۱- گروکشی سیاسی: از آن جایی که نظر رهبری نسبت به مشایی بسیار منفی است و نظر فقهای شورای نگهبان مخصوصاً آقای جنتی بسیار مخالف مشایی است، احمدی نژاد از همین الآن به فکر افتاده تا خیالش از حضور مشایی در انتخابات راحت شود. به عبارتی احمدی نژاد خواست ثابت کند که اگر موسوی به خاطر تقلب در انتخابات جلوی رهبری ایستاد، او می تواند به دلیل مخالفت رهبری با برکناری وزیر اطلاعات جلوی ولی فقیه بیاستد. پس وای به حال روزی که مشایی رد صلاحیت شود! پس هیچ لازم نیست تا احمدی نژاد دست خط یا سند مهر و موم شده ای از کسی تحویل بگیرد مبنی بر این که مشایی در سال ۹۲ رد صلاحیت نخواهد شد. همین که ظرفیت خودش را در قد علم کردن علیه رهبری و فتنه گری نشان داد، کفایت می کند.

ممکن است احمدی نژاد الآن این گونه عمل کند و در مقابل رهبری بیاستد تا بتواند اصطلاحاً به مرگ بگیرد تا دیگران به تب راضی شوند. یعنی با تحت فشار قرار دادن مسئولین و مخالفانش، راضی شود تا به شرط تأیید صلاحیت مشایی درسال ۹۲، به این بحران پایان دهد.

۲- مظلوم نمایی برای جلب نظر طرفداران افراطی موج سبز: عملاً با این تحصن، شاید بتوان این گونه در نظر گرفت که شاید احمدی نژاد می خواسته پیامی برای موج سبزی های داخلی بفرستد با این مضمون که "که ایها الناس! من هم بلدم جلوی رهبری بیاستم ها! نیم نگاهی هم به بنده و گروهم داشته باشید در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، به گروه ما رأی دهید. ما دست موسوی را از پشت می بندیم. ما را دست کم نگیرید. در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری به ما رأی دهید." به عبارتی می توان این مقاومت در مقابل رهبری را نوعی تجدید قوا برای انتخابات آتی در مجلس و ریاست جمهوری در نظر گرفت.

۳- تبلیغ شدن توسط رسانه های ضد انقلاب: خیلی جالب بود! آقای رئیس جمهور جلوی مقام معظم رهبری ایستاده بود؛ آن گاه دیگران شده بودند بدخواه! از آن جا که متأسفانه تأثیرگذاری شبکه های ماهواره ای ضد انقلاب مانند بی بی سی فارسی و صدای آمریکا بر بخشی از مردم ایران انکار ناپذیر است، احمدی نژاد از این ظرفیت استفاده کرد تا بتواند جدیدترین چهره اش را به مردم معرفی کند. شخصیتی که از نظر ولی فقیه در حد عدم تعویض یک وزیر هم تمکین نمی کند!

البته در این بین رسانه های داخلی مخصوصاً سایت ها، به شدت خبر تحصن و ماجراهای دنباله دار رئیس جمهور، مصلحی و رهبری را منعکس کردند.

۴- تضمینی برای جلوگیری از اظهار نظر رهبری یا مجلس در تغییر یا تثبیت وزرا و کاهش انتقاد صریح از دولت: عملاً می شود تحدید (محدود کردن) اختیارات رهبری و افزایش اختیارات رئیس جمهور البته نه از طریق قانونی؛ بلکه از طریقی نامعمول به صورت در تنگنا قرار دادن رهبری برای عدم توصیه یا صدور حکم حکومتی برای تغییر وزرا یا معاونین. این همان کاری است که سید محمد خاتمی بدش نمی آمد از طریق قانونی عملی کند و قدم به قدم و به آرامی سعی داشت ابتدا زمینه را فراهم کند و سپس قانوناً آن را عملی نماید. اتفاقی که در دوره ی محمود احمدی نژاد به صورت ضربتی و غافل گیر کننده رخ داد. از آن جا احمدی نژاد در غافلگیر کردن و شوک دادن، منحصر به فرد است، می توان وی را «یگانه شوکر عالم سیاست ایران» نامید. کسی که گاهی ولتاژ بالای شوکش ممکن است روح را از بدن جدا کند. البته گویا این بار پاسخ مقتدرانه ی رهبری به وی، هم او و هم مشایی را راهی بیمارستان و خانه کرد.

۵- غافل کردن مسئولین و رسانه ها از برنامه های اصلی دولت: حاشیه سازی در این دولت به یک رویه تبدیل شده است تا در سایه ی آن به اجرای طرح ها و برنامه های مختلف علی الخصوص اقتصادی پرداخته شود؛ مانند لایحه ی بودجه ی ۹۰ و تا حدی طرح هدفمند کردن یارانه ها.

چرا رهبری کوتاه نیامدند:

۱- جلوگیری از ادامه ی رویه ی برکناری وزرا با استدلال «از آن جایی که من رئیس جمهورم و چون مشایی با تو حال نمی کند، پس هرّی...!». متأسفانه این در سازمان ها و وزارت خانه های مختلف باب شده است که تا کسی با مشایی یا با طرفداران مشایی اختلاف نظری پیدا می کند، بلافاصله حذف می شود. از صفارهرندی و اژه ای در دولت نهم گرفته تا متکی و مصلحی در این دولت. تازه این در مورد وزرا بود؛ در مورد دیگر سمت ها که به یک چشم به هم زدن افراد تعویض می شوند و ما هم خبردار نمی شویم.

۲- اهمیت و حساسیت ویژه ی وزارت اطلاعات؛ وزارت اطلاعات سازمانی نیست که هر لحظه بتوان مدیران ارشد آن را تغییر داد، آن هم به دلایل واهی. در سازمان های امنیتی هم چون وزارت اطلاعات، اصل بر این است که صدر تا ذیل آن تغییر نکند مگر حسب ضرورت؛ این اصلی است که در تمامی کشورها رعایت می شود و نه فقط در ایران.

۳- احمدی نژاد زمانی که می خواست مصلحی را به وزارت برگزیند، با مخالفت رهبری مواجه شده بود. با این وجود رهبری دست دولت را در انتخاب وزیرش باز گذاشت. اما حال به دلیل این که مصلحی یکی از معاونینش را که از طرفداران مشایی بوده، برکنار کرده، باید برود.

۴- این برای چندمین بار (حداقل دومین بار در به طور علنی؛ قضیه ی مشایی و مصلحی) بود که رهبری به احمدی نژاد دستوری به طور خصوصی ومحرمانه می دادند و سپس به دلیل لجاجت وی، مجبور می شدند برای تبعیت احمدی نژاد از آن حکم، آن را علنی کنند.

چرا رهبری همه را دعوت به وحدت کردند:

چون آن قدر هوشمندانه عمل کرده بودند و مقتدرانه در مقابل خواسته ی ناحق رئیس جمهور ایستاده بودند که گزینه ای برای احمدی نژاد نمانده بود جز خود تحصنی (چیزی شبیه خودسانسوری) و سپس خروج از تحصن. نقشه ی احمدی نژاد هم همین بود که خودش، خودش را تحصن کند و طبیعتاً دیگر مسئولین بیایند منتش را بکشند و او هم با دست پس بزند و با پا پیش بشکد. او هم باز گردد و بگوید روابط ما پدر و پسری است و ما تابع ولایت فقیه هستیم و قس علی هذا.

پس چون رهبری احمدی نژاد را منفعل کرده بودند، خواستند تا از تبعات منفی این بحران سازی رئیس جمهور جلوگیری کنند. هر چند برخی تبعات آن اجتناب ناپذیر بود.

آیا سؤال از رئیس جمهور در راه است؟

تا کنون حدوداً ۶۰ امضا برای سؤال از رئیس جمهور جمع آوری شده است که اکثر قریب به اتفاق آن را اصول گرایان امضا کرده اند. از طرفی بحران اخیری که زاییده ی لجاجت احمدی نژاد بود، انگیزه ای قوی در نمایندگان ایجاد کرده و از طرفی دیگر با سفارش رهبری مبنی بر افزایش اتحاد و جلوگیری از بهانه دادن به دست دشمنان، تصمیم مجلس در رابطه با سؤال از رئیس جمهور را کاملاً مبهم کرده است.

هرچند تصمیم مجلس در این باره بسیار جدی به نظر می رسید تا حدی که شائبه ی رایزنی باهنر با نمایندگان پیرامون رأی عدم کفایت رئیس جمهور بسیار قوت گرفته بود.

اگرچه یکشنبه، پس از ۱۰ روز غیبت، مجدداً رئیس جمهور به جلسات هیأت دولت بازگشت، ولی قطعاً این را نمی توان قدمی رو به جلو و حمل بر معنای مثبتی تلقی کرد؛ چون تنها چاره ی پیش روی احمدی نژاد همین بود. در غیر این صورت ممکن بود با استیضاح و رأی عدم کفایت مجلس رو به رو شوند که برایش گران تمام می شد. تبعیت از ولایت فقیه به صورت آزادانه و بدون اجبار است که ارزش می یابد، نه از ترس از دست دادن قدرت.

نکته ی آخر سوء تفاهمی است که برای رئیس جمهور پیش آمده است؛ این که هر کاری خواست بکند و بعد هم بگوید رابطه ی من و رهبری، رابطه ی پدر و پسری است. اولاً که شما فعلاً رئیس جمهور هستید و تا آن زمان، رابطه ای که برای ما مهم است، رابطه ی رئیس جمهور با ولی فقیه است. ثانیاً بر فرض که رابطه ی شما این چنین باشد که نیست، رهبری فرزند چموش و ناخلف نمی خواهند.

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۱۲ساعت 10:46  توسط احسان رستگار   |